eitaa logo
کانال محمد فرجی
15.2هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.4هزار ویدیو
137 فایل
@faraji_mohamad #ادمین ﷽ ✅پوشش اخبار ✅کار جهادی ✅ روایتگری ✅روشنگری 🟡تبلیغات نداریم🟡 گرفتارِ نَفس ؛هم‌ نَفَسِ امام‌ِ زمان ؛نخواهد شد.. پیج روبیکا 👇 https://rubika.ir/faraji_shomali کانال ای گپ 👇 https://iGap.net/faraji_shomali
مشاهده در ایتا
دانلود
امام على عليه السلام : لَيْسَ الْعاقِلُ مَنْ يَعْرِفُ الْخَيْرَ مِنَ الشَّرِّ وَ لكِنَّ الْعاقِلَ مَنْ يَعْرِفُ خَيْرَ الشَّرَّيْنِ؛ عاقل، آن نيست كه خوب را از بد تشخيص دهد. عاقل، كسى است كه از ميان دو بد،آن را كه ضررش كمتر است، بشناسد. تصمیم ما به انتخاب اصلح است،با همه ویژگی‌هایی که رهبر عزیز انقلاب فرمودند.اما در این تصمیم خیلی چیزها مثل نظرسنجی‌ها ، شرایط، خطرات و...حتما تاثیر خواهد داشت . @faraji_shomali
دوستان دعای عرفه هرجا دلتون شکست به یاد من گناهکار هم باشید واز دعای خیرتون منو بی نصیب نکنید🙏🙏
سخنان دو روز قبل حضرت آقا حجت را تمام کرد « به کسی رای بدهید که توانایی کار در جهت ملاک های انقلاب داشته باشد » تکلیف روشن است - کار برای انقلاب باشه نه برای رشد خودم در قدرت - کار توسط تیم انقلابی باشه نه تکنوکرات ها - کار انقلابی کار به هر قیمتی نیست و به قول معروف هدف وسیله را توجیه نمیکند کار انقلابی توام با پاکدستی و ملاحظه صرفه و صلاح بیت‌المال است مصداق رهنمود آقا را یک نفر می دانم و با جان و دل به او رای میدهم و برایش تبلیغ میکنم دکتر سعید جلیلی @faraji_shomali
فارغ از اینکه رای من کیه، مراقبت از اخلاق و موازین دینی و انسانی در این روزها خیلی مهمه اینکه شخصی بیاد و اسناد و مستندات گمرک و ایرلاین را درباره یک مسافر منتشر کنه، دو وجه بیشتر نداره یا واقعی نیست و ساختگیه یا از طریق مراکز خاصی بهش میدن مرگ نزدیکه و تخریب و تهمت و آبرو ریزی جبران شدنی نیست حضرت آقا فرمودند: تخریب، لجن پراکنی و آبرو ریزی ممنوعه @faraji_shomali
همراهان عزیزم خبردارید که با دعای شما و لطف خدا، بخشی از عمرم را در کارهای جهادی صرف کرده ام و مصمم که تا آخر عمر این راه را ادامه بدهم. حالا و همینجا اعلام میکنم : اگر کارهای من ثوابی دارد، آن را با هرکس که امروز یک نفر را برای رای دادن به دکتر جلیلی همراه کند تقسیم میکنم. @faraji_shomali
یک روز با شکوه حدود ظهر بود که گفتند دکتر قالیباف میاد بیروت جمع و جور کردم و بعد از مدتی که دمشق در خدمت آوارگان بودم، خودمو رسوندم بیروت همه جا شلوغ پلوغ و پر رفت و آمد بود بالای سرمون پهپاد های اسراییلی پرواز میکرد و روبرو ، قالیباف مقتدرانه رجز میخوند خبرنگار ها با سرعت و حرارت حرفهای رییس مجلس را مخابره میکردند و مردم بیروت، با خوشحالی و اطمینان خاطر از اینکه همه آنچه درباره خالی کردن پشتشان دروغ بوده، لبخند میزدند و سجده شکر بجا می آوردند حرکت قالیباف عالی بود شگفت انگیز و امید بخش نور امید را به بیروت عزادار سید حسن نصرالله بازگرداند پرچم انقلاب را بالا آورد این زیباترین حرکت جهادی او بود بچه های جنگ و انقلاب ، تا آخر پای کار آقا و وفادار به انقلابند پ‌ن : بازی های انتخاباتی تمام شده ، همه از هر جبهه و جناحی در برابر اسراییل یک صدا و یک پارچه اند، آنها که حتی حالا هم حرف انتخاباتی می‌زنند ، کوچکترین درکی از راهبرد انقلاب اسلامی و رسالت آن در جهان امروز ندارند، از هر جریانی که باشند. @faraji_shomali
زیبا بود جوان و برومند نوزده ساله و از خانواده ای متدین عاشق و شیفته ‌و ذوب در سید حسن جان فدا به معنی واقعی در اوج جوانی ، جهاد را برگزیده بود راه و رسم مبارزه را بر هر کاری دیگری برگزیده بود می توانست مثل خیلی ها، خیلی ها که جوانی کردن را با هزار دلیل توجیه می‌کنند ، جوانی کند خوش باشد اما او تصمیم گرفت بندگی کند نه جوانی جانش را کف دست گرفت و به میدان رفت در حادثه پیجرها، دستش آسیب دید، چشم چپش را از دست داد و چشم راستش آسیب جدی دید ، به حدی که بینائیش به حد دیدن یک شبه محدود شد با این همه، روحیه ای عالی داشت هم خودش و هم پدر و مادرش که کوه استقامت بودند و‌ خودش خوشحال و امیدوار که با همین توانایی و با همین جسم باقیمانده ، بازهم می تواند به حزب الله خدمت کند و با اسراییل بجنگد تنها یک چیز او را داغدار کرده بود همانکه قلب همه مارا جریحه دار کرد و آن داغ سید الشهدای مقاومت ، سید حسن نصرالله بود
فرجی با پول مردم خوب سفر میری !؟؟ . جهاد، پول و زندگی! فکر کن تو بیروتی که بمبهای چند تنی از آسمون می‌باره و حتی نمیشه جسد مطهر شهدا رو پیدا کرد، کسی دنبال پول باشه!! این فقط می‌تونه سناریوی یه احمق باشه برای پول درآوردن! یا نه! می‌تونه سناریویی باشه برخاسته از یک ذهن بیمار و کثیف اینجا بچه‌های مختلف و همه و همه بی استثنا از طبقه پایین هستن روزی که خدا قسمت کرد بیام، اندک اندوخته خودمو دادم به همسرم و سپردمشون بخدا همون قناعتی که در زمان حضورم بود، حالا هم تو خونه من جاریه و زندگی بر اون مداره از خدا خواستم تا آخر عمرم، توفیق خدمت و حضور در عرصه را ازم نگیره و هرگز هیچ ناخالصی مادی و غیر مادی را وارد این نیتم نکنه.
شب جمعه است و دلم هوای روضه دارد هوای زیارت هوای حرم شش گوشه هرچند این روزها و این شب‌ها ، این گوشه بیروت روضه مجسم است، اما روضه ارباب نشسته ام روبروی گودال قتلگاه سید حسن عزیز و زار میزنم در دلم حسینیه‌ای به وسعت همه غم ها و همه عزاهای تاریخ برپاست نریمان در گوشم نوحه می کند:« تو شیب گودال حسین پیر شد...» قلبم مچاله می‌شود صورت زیبای سید از جلو چشمم محو نمی‌شود، خنده‌هایش، متانت و وقارش اما اشک امان نمی‌دهد تصویرش در قاب چشمانم می‌شکند باران اشک نمی‌گذارد یک دل سیر که گودال قتلگاه را ببینم آه یا زینب! تو با چه حالی حسینت را در آن گودال دیدی، جانها فدای غم بی پایان تو یا ام المصائب! سید را در آخرین لحظات تصور میکنم و دیوانه میشوم، تصور لحظه شهادتش، لحظه وصالش، لحظه پروازش، جانم را به لب می رساند صدای حاج منصور در قلبم می پیچد: «قتلگه دریای خون شد ... شمر با خنجر برون شد » خدایا ! چقدر ما از این گودال و از روضه اش، از بغض و غم و غصه و اندوه بی‌پایانش اندوهگینیم و این اندوه را همه عمر به دوش کشیده‌ایم و حالا با گودال قتلگاه سید، دوباره همه داغ های عالم در ما زنده شده و  برمان گرداند به عاشورای ارباب. قلبم صدای حاج قاسم را برای هزارمین بار برایم تکرار می‌کند:« رقص اندر خون خود مردان کنند رقص و  جولان بر سر میدان کنند..» و سید شهید را می‌بینم که در لحظه شهادت در خون خود می‌رقصید و به زمینیان و آسمانیان فخر می‌فروخت حالا اشک آتشی از نفرت در دلم به پا کرده، تمام وجودم پر از بغض است پر از نفرت، پر از کینه. تشنه فریاد «حیدر حیدر» حسین سازور در ظهر عاشورا هستم تا تیغ برگیرم و به جنگ حرامیان بروم یا خونم را به پای خون مقدس سید حسن و آرمان انقلاب اسلامی بریزم، یا جهان را از لوث وجود صهیونیست پاک کنم. @faraji_shomali
7.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک فشنگ تنها در جیب، آخرین مهمات سنوار نبود مهمترین سلاح او همان کتابچه کوچک جیبی بود «کتاب ادعیه» سنوار نشان داد که اسطوره و قهرمان مبارزه ، صرفا یک جنگجوی بی ریشه و حرفه ای نیست ، نشان داد که حرف امام راحل درست بود که فرمود:«جنگ ما جنگ عقیده است و در این جنگ شکست معنا ندارد» این جنگ عقیده بود جنگی برای آرمان ها و اهداف بلند جنگی بزگترین رهبرش، همان که نتانیاهو و آمریکا از شهادتش اینطور پایکوبی میکنند و تا قبل از این از اسمش هم می ترسیدند ، چه لحظات عارفانه ای در مناجات با خدا داشته این اوج افتخار ماست نگاه کنید شهید هنیه در حال تلاوت قرآن به شهادت رسید در جیب یحیی السنوار کتاب دعا و تسبیح پیدا می شود سید حسن نصرالله روضه میخواند و گریه می کرد و لبیک یا حسین می گفت ما چقدر خوشبختیم که این آدمها را دیدیم چقدر خوشبختیم که این شیران روز و عارفان شب را دیدیم اگر میخواهید قدر و قیمت یحیی سنوار را بدانید اورا مقایسه کنید با تمام سران عرب و تمام سران کشورهای به اصطلاح اسلامی از عربستان تا ترکیه آنوقت می فهمید کفش این پیرمرد به اندازه همه آن ثروتمندان دنیا دار می ارزد
بیست‌و‌شش سال پیش که من چهارده سالَم بود در مدرسه کمی دنبال درس و بیشتر دنبال بازی و شیطنت بودم یعنی همینکه منتظره صدای زنگ آخر هستی تهش پیداست تو وجودت چخبره، زنگ میخوره و جوری که نفر اول از درب کلاس که هیچ ،سالن هم که هیچ ،درب حیاط مدرسه عینهو «اوسین بولت»(سریعترین دونده دنیا) خارج میشوم و حتی از برادرانم هم زودتر به درب منزل میرسم درب منزل ما همیشه باز بود مهمانان همیشه یه یالله میکردن می‌رفتن داخل چون خواهر نداشتیم نیازی به یالله گفتنم نبود مادرم که همیشه‌‌ی خدا با روسری وچادر بود .... خلاصه کتاب هارو پرت کردم رو ایوون که جوری کِش دور کتاب باز شد و پخش حیاط شد کفشم هم جوری برگردون زدم که می‌رفت تو باغچه وقت نکردم جمع کنم رسیدم به درب اتاق حال اخباره ساعت ۱۴مجری خبر قاسم افشار ظاهرا خبر اصلی را گفته بود و همه اهل خانه ناراحت از خبر ترور شهید سپهبد صیاد شیرازی بودن و من وارد اتاق شدم ،آرام نه عین باز شکاری وارد خانه شدم و با سرو صدای بلند که انگار۳سال رنگ خانه را ندیدم همیشه همینطور پرانرژی وارد می‌شدم مهم نبود مهمان داشتیم یا نه مهم این بود که زودتر کنار خانواده باشم و با هم نهاری بخوریم بعد برم تو کوچه یا لب دریا ماهیگیری کنم، پریدم داخل اتاق حال با سرو صدایی که همه رو متوجه کنم من آمدم اما هیچکس خوشحال نشد همه عصبانی شدن از خوشحالی من و ناخودآگاه دیدم برادر بزرگترم به سمت حمله ور شد، تو صورتش خشم عجیبی بود از ناراحتی شهادت صیاد و با تمام قوا من را گرفت و خواست پَرتم کند در اتاق خواب که سَرم میخورد به چهارچوب درب اتاق و از هوش میروم و در اتاق دراز به دراز میفتم بعد از چند دقیقه دیدن صدای گریه ام حتی نمی‌اید مادرم بلند شد سمت من که دید نه واقعا بیهوش افتادم همه خانواده یکهو وارد خانه شدن حتی همسایه های فامیل جز برادرم که رفته بود پشت خانه زار زار گریه میکرد برای این اتفاقی که افتاد، من را به بیمارستان بردن و به‌هوش آمدم دیدم روی تخت بیمارستان افتادم ...خواستم بگم شهید صیاد من در روز شهادتت از هوش رفتم و به گفته های خودت که در وصیت نامه نوشتی خدایا رفتن دست توست،من نمیدانم چه موقع خواهم رفت ولی میدانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم‌، حالا تو که تو دراغوشه خدایی و با چهره خونین خدارا ملاقات کرده ای همین هارا برای من بخواه، پایم جای پای تو باشد،راهم راه تو باشد و سرانجامم سرانجام تو باشد .‌‌‌.. @faraji_shomali
کانال محمد فرجی
شهادت می دهم ... 🔴 شهادت می‌دهم همیشه کسر خواب داشتی، از بس غرق کار و خدمت بودی، بخاطر همین، گاهی در ماشین و هلیکوپتر چرت میزدی، اما زود بیدار می‌شدی و بعد، یا ذکر می‌گفتی یا ازحال مردم می پرسیدی. 🔴 شهادت می‌دهم سرباز واقعی ولایت بودی، منتظر امر و نهی اش نبودی و کاری که احساس می‌کرد اقاراضی نیست، انجام نمی‌دادی و اصرار ما برای پاسخ دادن به امثال مهر علیزاده و ... را نادیده میگرفتی و میگفتی: « رضایت آقا در این نیست، مردم از این دعواها خوششان نمی آید» 🔴 شهادت می‌دهم مظهر آرامش بودی و جز برای عقب ماندن کار مردم، از چیزی عصبانی نمی شدی 🔴 شهادت می‌دهم ساده زیست بودی و به بیت المال حساس بودی.‌ یادم نمی رود شبی را که بعد از یک روز پر‌کار سفر استانی به سمنان و شاهرود، نان و پنیر و خرما بعنوان شام خوردی و بر خلاف اصرار سید مهدی عزیزم، با ماشین عازم مشهد شدی، چون معتقد بودی« امروز دوبار سوار هواپیما شدم، من کار خاصی نمیکنم که مدام سوار هواپیما بشوم!!» 🔴 شهادت می‌دهم حتی یک شب از شب‌هایی که همراهت بودم، بدون تهجد و نماز شب نبود، در ماشین، در هواپیما در محل استراحت، هرجا که بود و در نهایت خستگی، اشک می‌ریختی و تضرع میکردی. 🔴 شهادت می‌دهم شهر به شهر و استان به استان دنبال حل مشکل مردم دویدی و خسته نشدی، حتی روستاهای کم جمعیت را هم بی ارزش ندانستی و برایش برنامه ریختی. 🔴 شهادت می‌دهم در پایان یک سفر استانی خسته کننده، وقتی خبر دار شدی زندانی هایی هستند که امکان آزادی آنها وجود دارد، ساعت یک شب به زندان رفتی و بعد از دو ساعت بازدید، تغییرات اساسی در آن مجموعه دادی 🔴 شهادت می‌دهم روزی که در سفر استانی متوجه دست تکان دادن چند راننده وانت باربر شدی ، اسکورت و تیم همراه را نگه داشتی، پیاده شدی و پای درد دلشان نشستی و گره از کارشان باز کردی. @faraji_shomali