◾ روایت طَف
🏴 روز هشتم
▪️چون حسین به سراپرده بازگشت، شمر با جماعتی از همراهان خود بر وی تاختند و او را فروگرفتند.
مردی از ایشان_که مالک ابن نسر کندی میگفتندش_ شتابان آمد و حسین را دشنام داد و شمشیر بر سرش زد و حسین بُرنُس بر سر داشت، آن را بدرید و شمشیر به سر رسید: خون روان گشت و برنس از خون پر شد.
حسین گفت《به دست راست خود نخوری و نیاشامی و خدای حشر تو را با ستمکاران کند.》
و آن کلاه بینداخت و دستمالی خواست و زخم سر ببست. کلاهی دیگر خواست، برسر نهاد و عمامه بربست.
مانده شده بود.
آن مرد کندی بیامد و آن کلاه اول را برداشت: خز بود.
▪️چون نزد جفت خویش برد و آن را میشست از خون، زنش گفت《در خانه من آوردی جامهی پسر دختر پیغمبر را که ربوده ای؟ بیرون بر! 》
و دوستان وی میگفتند این مرد همیشه درویش و بیچاره بود تا بمرد.
▪️▪️▪️
▪️عمرو ابن عکرمه، یکی از اهالی مدینه گفت:
صبح برخاستیم، یکی از بستگان ما حکایت میکرد که شب آوازی شنیده:
ای شما که حسین را به نادانی کشتید،
شما را به شکنجه و عذاب مژده باد.
پیغمبران و فرشتگان و همه طوایف آسمان
نفرین میکنندتان.
شما لعنت شدهاید به زبان سلیمانِ داوود
و موسا و عیسا.
دو سه ماه، هنگام برآمدن آفتاب دیوارها را گویی خون آلود میدیدم.
#روز_هشتم
#فَلیَرحَل_مَعَنا
#کتاب_آه
☑ طرح فرزندان روح الله (ره)
شبکهی کانونهای تربیت نخبگانی بنیاد نهضت سازمان تبلیغات اسلامی
🆔 @farzandanerouhollah
◾ روضه طف
🏴 روز هشتم
با هر خداحافظ که در دور و برش ریخت
بال و پر پروانه با خاکسترش ریخت
در پیش روی حسرت چشمان بابا
می رفت و صدها آرزو پشت سرش ریخت
هر جا که بوده کربلا یا در مدینه
با زخم اول، زود قلب مادرش ریخت
او اوّلین رزمنده بود پس بدیهی ست
یک لشکر تازه نفس روی سرش ریخت
آن قدر پاشیده شده گل برگ هایش
حتی زره طاقت نیاورد آخرش ریخت
آخر نشد "بابا" بگوید، بی صدا رفت
با آن که هر چه داشت را در حنجرش ریخت
ناباورانه برگِ برگِ آرزو را
با گریه بابا در عبای باورش ریخت
#روز_هشتم
#فَلیَرحَل_مَعَنا
☑ طرح فرزندان روح الله (ره)
شبکهی کانونهای تربیت نخبگانی بنیاد نهضت سازمان تبلیغات اسلامی
🆔 @farzandanerouhollah