#خاطره_تجربه۱۶
#فرزنداوری
#بحران_جمعیتی
سلام به همگی بانوان گلم
ممنون از ستایش جان برای کانال خوب و پر محتوا، که ما مامانها رو دور هم جمع کرده😍
زهره هستم دیروز 39 سالم تموم شد
سال 80 درسن 17/5سالگی ازدواج کردم، همسرم 25 سالش بود
ما هردو خیلی به بچه علاقه داشتیم و از همون اول بچه میخواستیم، اما نمیدونم بخاطر استرس زیاد بود یا چه چیزی که حدود 2/5سال طول کشید تا باردار بشم... پیش یه دکتر خیلی خوب رفتم اما خوب درمان خیلی ساده ای که ابتدایی ترین روش بود رو انجام دادند و باردار شدم، یک دوره قرص لتروزول خوردم، به همراه متفورمین(طبق دستوری که داره) و عکس رنگی از رحم هم انداختم(میگن عکس رنگی خودش باعث میشه باردار بشی چون لوله ها اگه گرفتگی داشته باشه باز میکنه)
بگذریم... بارداری راحتی داشتم و خیلی خوش میگذشت، هشت ماهگی عروسی برادرم بود، یکم فشار تحمل کردم چون خیاطی انجام میدادم، مادرم دلش میخواست لباسهای زن داداشم رو من بدوزم چون فقط خیاطی من رو قبول داشت... خلاصه یه تیشرت میپوشیدم که زرد رنگ بود و از قضا روی سینه ش نوشته بود( تلاش) 🤣🤣
تیشرت ورزشی برای فوتبال همسرم بود
بعد با اون شکم هشت ماهه که اون تیشرت هم پوشیده بودم میدویدم اینور اونور😅😅 پدرم منو با چشمهای گرد شده نگاه میکرد، میگفت اینوووو😅😅😅 پدرم فرد محترم و فوق العاده بی نظیری هستند، باز نشسته ارتش هستند و فرزند من نوه اول ایشون هست و نور چشم همه ی فامیل😅😅😅
بگذریم
خلاصه تو عروسی اونقدر بدو بدو کردیم که چشم قلمبه خوردم و فردای عروسی از دل درد من همه میگفتن این درد زایمانه، وقتشو گم کرده بوده، الان وقت زایمانشه🙄🙄
ادامه دارد....
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
#خاطره_تجربه۱۶ #فرزنداوری #بحران_جمعیتی سلام به همگی بانوان گلم ممنون از ستایش جان برای کانال خو
#خاطره_تجربه۱۶
#فرزنداوری
#بحران_جمعیتی
بله جونم براتون بگه
با یکم استراحت بهتر شدم اما این نوع دلدرد یکی دوباری تا اخر بارداریم تکرار شد، اما در کل بارداری راحتی داشتم، ماه نهم بارداری من، ماه مبارک رمضان بود، منم همش میخواستم سعی کنم اگه بشه روزه بگیرم اما اگه اشتباه نکنم حتی یه بارم نشد😅
با بقیه سحری میخوردم و بعد نماز میخوابیدم تا ظهر هم تحمل میکردم وقتی همه داشتند همراه با تلویزیون قرآن میخوندند میدویدم آشپزخونه، زن داداشم میخندید، میفهمید که طاقت ندارم و میخوام یه چیز بخورم😅😅😅همسرم یه کابینت رو پُر کیک کرده بود که اگه اورژانسی گشنه شدم تا آماده شدن غذا یه چیزی بخورم😁
کلا از لحاظ خورد و خوراک خیلی میرسید، انار جعبه ای و انواع میوه ها...
یه بار گفت این بارداری مثل درختی میمونه که هرچی بهش برسی بارش زودتر میرسه و سنگیتر میشه... دیگه ما خانوما پُقی زدیم زیر خنده از این حرفش، و هنوزم این جمله قصارش مثال و زبانزده😅😅
خلاصه به هفته آخر بارداری رسیدم، ماه شوال بود، با زن داداشم رفتیم چکاب، برگشتنی گشنم شده بود رفتیم ساندویچی نفری یکدونه ساندویچ سفارش دادیم، ساندویچم که به نصف رسید مکث کردم و خیره شدم، زن داداشم گفت چیه سیر شدی؟! گفتم نه، الان به این فکر میکنم که این ساندویچه تموم میشه من هنوز گشنمه یه نون اضافه بگیرم بگذارم روش🤣🤣🤣🤣
خلاصه این یه هفته هم به خیر و خوشی گذشت، 6آذر وقت زایمانم بود اما بچه تکون هاش خیلی کم شده بود دکتر تشخیص داد سونوگرافی بیوفیزیکال برم، وقتی روی تخت خوابیدم به دکتر گفتم جمعه بچم دنیا میاد، دکتر گفت نه من فکر نمیکنم جمعه دنیا بیاد... یکم نگران شدم...
خلاصه پسر گل ما آقا محمد مهدی 8 آذر سال 83 دیده به جهان گشود😅😅
ادامه دارد....
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
دوستان عضو این کانال بشید آخه خیلی از کانالهای طنز از این کانال کپی میکنند
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
#خاطره_تجربه۱۶ #فرزنداوری #بحران_جمعیتی بله جونم براتون بگه با یکم استراحت بهتر شدم اما این نوع
#خاطره_تجربه۱۶
#فرزنداوری
#بحران_جمعیتی
قسمت سوم
به تمام معنا عاشق این موجود کوچولو بودم درد و ناراحتی های سزارین اصلا برام مهم نبود همه رو تحمل میکردم و دارو هم نمیخوردم میگفتم برا بچه ممکنه ضرر داشته باشه... نمیدونم چرا آزمون الهی شامل حالمون شد و متاسفانه شیر نداشتم و هرکاری کردیم نشد که نشد، البته من تا پایان دوسال برای مهر و محبت مادری یا احتمال اینکه همون شیر خیلی کمی که شاید یه روز بیاد،، دوسال شیر خودم رو به بچه دادم و اتفاقا خیلی هم بهم وابسته بود، اما با تجویز پزشک به صورت کامل غذای پسرم شیر خشک بود😔😔😔
از تلخی هاش بگذریم....
با پسرم خیلی شاد و خوشحال بودیم و روزگار فوق العاده، عالی، و بی نظیر میگذشت. پسرم فوق العاده باهوش و شیرین زبان بود و همه رو جذب خودش میکرد یعنی همه ی دنیام بود و همسرم هم خیلی همراهی میکرد چون بچه براش خیلی مهم بود این رفتارم براش کاملا ایدآل بود و راضی بود کاملا
سه سال گذشت و به همسرم گفتم میخوام ادامه تحصیل بدم، این شد که جرقه بچه بعدی به ذهن همسرم خطور کرد😶
گفت نه، بچه بیاریم، کلاس کامپیوتر و کلاسهای مختلف برو... و از این موارد
کلاسهای مختلف رفتم و با بچه و کلاسها سرم گرم بود و به فکر بچه ی بعدی بودیم، اما چون محمد مهدی رو خیلی سخت و با تحت نظر بودن باردار شدم میخواستم سرفرصت مناسب مراجعه به پزشک رو شروع کنم
توی همین هاگیر واگیر، همسرم دانشگاه بهبهان قبول شد (استان خوزستان)
و ما هم ساکن تهران بودیم و هستیم، درگیر اسباب کشی و رفتن شدیم، میخواستم جابجا بشیم، برای تعطیلات که اومدیم تهران اقدام به دکتر رفتن کنم...
ادامه دارد
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
#خاطره_تجربه۱۶ #فرزنداوری #بحران_جمعیتی قسمت سوم به تمام معنا عاشق این موجود کوچولو بودم درد و
#خاطره_تجربه۱۶
#فرزنداوری
#بحران_جمعیتی
اینو هم بگم که من تنبلی تخمدان داشتم و دارم و همیشه با این موضوع درگیرم همیشه پریود نامنظم دارم و عقب و جلو میوفته، برای بچه اول چون واقعا خیلی مشتاق بودیم و منتظر، تا من عقب مینداختم آزمایش بتا میدادیم، دیگه وارد شده بودم میدونستم عدد بتا باید حداقل سه رقمی باشه که احتمال بارداری وجود داشته باشه، اما بتای آزمایش هام همیشه 0 یا یک و دو بود😢یازده تا آزمایش تو دوسالی که باردار نشده بودم داده بودم که اخریش خدا رو شکر مثبت شد...
بهبهان که مستقر شدیم، دوسه ماهی بود من پریود نشده بودم اما همش میخواستم خوب جابجا بشیم بعد برم دکتر، از طرفی هم چون محمد مهدی رو خیلی سخت باردار شده بودم تقریبا مطمئن بودم بچه نیست و مثل همیشه به قولی عقب انداختم فقط
رفتم دکتر و به خانم دکتر گفتم یا آمپول بنویسید من بزنم چون معمولا اینجوری میشم
خانم دکتر گفت من هرگز آمپول نمینویسم اول باید آزمایش بدی، من اصرار کردم و شرح حال خودم رو گفتم، گفتم که من به سادگی باردار نمیشم باید برم دکتر،، و این بچه نیست، هرچی گفتم اصلا قبول نکرد، گفت باید بری ازمایش... یه آزمایش نوشت رفتم دادم و جوابش رو گرفتم، با کمال ناباوری چشمهام ستاره زد🤩🤩🤩
بتا 1200 بود اصلا باورم نمیشد
بردم به خانم دکتر نشون دادم کلی هم تشکر کردم، خانم دکتر یه سونو نوشت و همونروز سریع رفتم سونو رو دادم
دکتر سونوگرافی گفت فقط ساک حاملگی تشکیل شده و احتمالا خود به خود از بین بره😭😭😭
یعنی تو یه روز از عرش اومدم به فرش
اومدم خونه، حالتهای بارداری داشتم، هی به خودم میگفتم آش نخورده و دهن سوخته، حالا این حالت تهوع چی میگه وقتی بچه نیست😢😔
بعد یکی دو روز وقتی خواب بودم حس کردم خیس شدم دویدم حموم دیدم که حالتی شبیه سقط جنین برام پیش اومد به همراه خونریزی، خیلی زیاد بود اما فقط یکبار شد و ادامه نداشت...
خلاصه گفتم همونطور که سونوگرافی گفته بچه سقط شد دیگه
ناراحت بودم و حالم از لحاظ روحی بد بود یکماه گذشت دیدم باز پریود نشدم رفتم دکتر گفت باز باید آزمایش بدی
اینجوری شد قیافم🙄🙄🙄🙄🙄
ادامه دارد😅
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
#خاطره_تجربه۱۶ #فرزنداوری #بحران_جمعیتی اینو هم بگم که من تنبلی تخمدان داشتم و دارم و همیشه با ا
#خاطره_تجربه۱۶
#فرزنداوری
#بحران_جمعیتی
قسمت پنجم
خلاصه دیدم دکتره گیره و ول کن نیست باز آزمایش دادم، با کنال ناباوری دیدم بتا شده 1750
حالا دیگه نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت، چون نگران بودم بعد اونهمه خونریزی بچه سالم هست یا نه
خلاصه نگرانی تمامی نداشت
بارداریم هم رفته رفته خیلی سخت و سختتر میشد، درد داشتم همیشه و این نگرانم میکرد، تنگی نفس، درد شکم، غذا به سختی میخوردم، خلاصه تلافی راحتی بارداری اولم کامل در اومد😅
بخاطر تفاوت بارداری یقین کردیم که بچه دختره و همسرم گفت اسم دخترمون رو خودم انتخاب میکنم، من گفتم باشه اما اگه پسر شد اسمش حسین، چند بار تکرار کردم و همسرم اصرار داشت نه اصلا امکان نداره پسر باشه، منم گفتم باشه اما اگه یک در هزار پسر باشه اسمش حسین باشه
گفت نه اگه پسر باشه اسمش رو حسین نمیگذاریم(چون اسم برادرم حسین هست و همسرم خیلی حساسه که اسم تکراری نباشه، میگفت مثلا اگه حسین بگذاریم و تو خونه صداش کنیم نمیشه که همش توضیح بدیم کدوم حسین رو میگیم)... خلاصه گذشت و من به ماه پنج و نیم بارداری رسیدم و رفتم سونوگرافی،، با کمال ناباوری گفتند بچه پسر هست، و من همونجا یه لحظه خشکم زد، دمتر گفت خانوم مگه چند تا پسر داری؟!!! گفتم فقط یه پسر دارم اما باورم نمیشه من بارداریم خیلی با پسر اولم فرق داشت بخاطر همین گفتم حتما این بچه دختر هست، گفت خودت رو جمع کن، و یه تلنگر بهم زد😅
وفتی به همسرم گفتم بچه پسر هست، سکوت کرد، گفتم چیه؟! گفت یه هفته راجع بهش با من حرف نزن که تو مغزم تجزیه تحلیل کنم،، الان چهار پنج ماهه فکر میکنم دختره، یهو فهمیدم پسره، بگذار ببینم چی شد چی نشد😅😅
خلاصه یه مدت که گذشت حالش اومد سرجاش، رفتیم سراغ چالش اسم...
من گفتم حسین، همسرم گفت اصلا حسین نمیشه، منم گفتم ببین، یه هفته وقت داری دنبال اسم خوب بگردی، تو هر اسمی پیدا کنی که از حسین قشنگتر باشه من قبول میکنم،،
همسرم فرهنگی هستند و با هزاران اسن پسر روبرو شدند، خیلی تجزیه تحلیل کردند چند اسم پیشنهاد دادند که به دل خودش هم نمینشست آخر خودش تسلیم شد و گفت باشه حسین😅
بگذریم که من تک و توک از خانواده همسرم حرف و کنایه شنیدم بخاطر اسم حسین (اسم داداش خودش رو گذاشته رو بچه) 😐
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
#خاطره_تجربه۱۶ #فرزنداوری #بحران_جمعیتی قسمت پنجم خلاصه دیدم دکتره گیره و ول کن نیست باز آزمایش
#خاطره_تجربه۱۶
#فرزنداوری
#بحران_جمعیتی
قسمت ششم
روزهای آخر بارداریم خیلی سخت میگذشت خرداد سال 88 بود و استرس شدید داشتیم، خیلیا از هولشون و ناراحتی یهو بچه شون داشت دنیا میومد اورژانسی اومده بودند بیمارستان، اما خوب من بچه م سزارین بود و دقیق سر موقع رفتم
بخاطر دنیا اومدن بچه دو سه هفته زودتر اومدیم تهران
من تو کل بارداری دومم به این فکر میکردم که عشق و محبت من چطور میخواد از محمد مهدی کم بشه و با حسین تقسیم بشه
واقعا عاشق محمد مهدی بودم و هستم
وقتی حسینم دنیا اومد دیدم محبت تقسیم نمیشه ضرب میشه و به توان میرسه و هر بچه ای لذت و جایگاه خودش رو داره و انگار یه دنیای جدیدی پیش رو مون قرار میگیره که پُر از جذابیت و بکری هست که اروم آروم باید کشفش کنی زندگیش کنی و جلو بری...
وقتی حسینم دنیا اومد باز تو خود بیمارستان گفتند این سیر نمیشه و خودشون شیر خشک تجویز کردند
حسین زردی 15.5 داشت و بستری شد، یه هفته ای باهم بیمارستان بودیم...
بچه آروم و ناز و خنده رویی بود دو ماهه بود که دایی حسینش نامزد کرد و ما هم رفتیم بهبهان،،
به جرأت میتونم بگم بهترین دوران زندگیم رو تو این شهر دوست داشتنی یعنی بهبهان تجربه کردم،نوزادی حسین که عین عسل شیرین بود...
همه ی وقتم رو با بچه ها بودم بعضی وقتها فرصت نمیکردم غذا درست کنم و همسرم از بیرون آش میخرید☺️
چون از همه دور بودیم و کسی نبود حسین رو بغل کنه یا براش جالب و جذاب باشه، محمد مهدی هم خیلی حسودی نمیکرد و باهم خیلی خوب بودند و حسین کوچولو همیشه به کارها و بازی محمد مهدی میخندید و ریسه میرفت از خنده😅
من شدم عاشق هر دوشون و دوران خوش کودکی بچه ها تموم شد و الان محمد مهدی 18 سالشه و دانشجو هست، و حسین 13/5 سالشه
ادامه دارد
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
#خاطره_تجربه۱۶ #فرزنداوری #بحران_جمعیتی قسمت ششم روزهای آخر بارداریم خیلی سخت میگذشت خرداد سال 8
#خاطره_تجربه۱۶
#فرزنداوری
#بحران_جمعیتی
اگه اشتباه نکنم سال 89 یعنی یه سال بعد از به دنیا اومدن حسین، رهبری اعلام کردند که سیاست دو تا بچه کافیه اشتباه بوده و انتهای اون رو باید مشخص میکردیم(مضمون کلامشون رو که یادم میاد عرض کردم)
اون زمان ما خیلی جدیت صحبتشون رودرک نکردیم تا اینکه هرچه روزها پیش رفت دیدیم بحث خیلی جدیه...
سال 95 من رفتم دانشگاه
دیگه رسما قرص ضد بارداری مصرف میکردم، یکی دو سال بعد وقتی برای سفر عید نوروز به خونه ی یکی از فامیلهامون رفتیم و اون خونواده یک دختر نوزاد کوچولو داشتند خیلی به دلمون نشست، من حسابی هوس کردم اما چیزی نگفتم بعد در ادامه سفرمون به جنوب، رفتیم شلمچه
همسرم نگاه کرد به اطراف و گفت، چجوری بغل هرکی یه نوزاد هست، چطور هروقت دلشون میخواد بچه دار میشن؟!!
گفتم اونا از قرصهای من نمیخورن که!!!
گفت خوب نخور برای چی میخوری؟
همین شد که از اون به بعد قرص نخوردم
اما هنوز خدا بهمون فرزندی عنایت نکردند...
الان حدود چهار ساله بچه سوم رو میخوایم اما نمیشه
دکتر و اینها نرفتیم همسرم میخواد همینجوری خودش بشه
اونم که فعلا در حسرتیم و بچه نشده😭😭😭😭
عزیزای من بارداری رو عقب نندازین، معلوم نیست هروقت که بخوایم بچه بشه، دست خداست و هرچی جوونتر باشیم فکر میکنم راحتتر باردار بشیم
التماس دعا از همگی
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️سوال ؛ به نظر شما کدام مسئله است که رهبر حکیم انقلاب را در مورد آیندهی ایران دچار نگرانی کرده؟
جواب : موضوع #جمعیت
#فرزندآوری
#لبیک_یا_خامنه_ای
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سلام وقتتون بخیر خدا رحمت کنه مادر عزیزتون رو وبه خودتون خیر وسلامتی بده بابت زحمتی که میکشید
بنده خواستم در مورد سواد ۸ بهمن
خانمی که نزدیک ۲۰ ساله ازدواج کردن وباردار نشدن بگم ناامید نشن روحیه خودشون رو از دست ندن که ناامیدی وغم واندوه خودش باعث سردی رحم وناباروری میشه اگه خدا بخواد وصلاحشون باشه آن شاء الله نتیجه میگیرن حتما توصیه های طب اسلامی رو رعایت کنم
اگر هم حکمت خدا این باشه که فرزند نداشته باشند حتما اجر عظیم بابت صبرشون خواهند داشت
درضمن اگه ایشون یا امثال ایشون هستن که وضع مالی خوبی ندارن ونمی تونن هزینه ناباروری کنند می تونن تو برنامه سمت خدا طرح فرزندان غدیر ثبت نام کنند تا پس از بررسی از کمک خیرین در زمینه درمان بهره مند بشن
آن شاء الله به حق امام جواد دامن همه خانم های چشم انتظار سبز بشه
بنده هم چند ساله چشم انتظار فرزند سوم هستم و سنم رفته بالا( حدود ۴۶)
به خانم های عزیز توصیه میکنم بار داری رو به تاخیر نیندازن
یه ختم ۱۰۰ هزار صلوات در ماه رجب شنیدم خیلی جواب میده یک نمونش رو خودم دیدم خواهر زن داداشم که بعد از ۷ سال باردار شد
( تو کل ماه رجب ۱۰۰ هزار صلوات فرستاده بشه مهم نیست تو هر روز چند تا بفرستن)
خانومی گفت هر اخلاق بدی که مادر شوهرم داشت شوهرمم داشت ،اینجاست که ادم میفهمه چرا گفتن قبل بستن نطفه مدتی گناه نکنید ،اینجاست که میفهمیم چرا چله ترک گناه میگیرن بعد باردار میشن
اینم لینک کانال خانومای اشپز که خانوما همه باید بیان👇
https://eitaa.com/joinchat/3691053134Ce3fbadb31a