#حضرت_رقیه_س_شهادت
بی تو دردی کشیده ام که مپرس
" زهر هجری چشیده ام که مپرس"
ناز عشق تو را در این بازار
با نیازی خریده ام که مپرس
انقلابی در این خرابه ی شوم
یک تنه آفریده ام که مپرس
غزلی ناب بودم و حالا
شرحی از یک قصیده ام که مپرس
در سحر از زبان مادر تو
قصه هایی شنیده ام که مپرس
بعد از آن ظهر زخمی گودال
آنقدَر داغ دیده ام که مپرس
بسکه در زیر دست و پا ماندم
مثل زهرا خمیده ام که مپرس
آنچنان دل بریدم از دنیا
پدر سر بریده ام که مپرس
لخته ی خون به روی گوشم هست
تو نبودی که گوشواره شکست
شاعر: #اسماعیل_شبرنگ
@hosenih