eitaa logo
منبرک فاطمی
7.5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1هزار ویدیو
1.4هزار فایل
✔️ مباحث قرآنی، اخلاقی،داستان ✔️اهلبیت ومناسبتهامذهبی ✔️احکام کاربردی،پاسخگو ✔️مرثیه و مداحی ✔️عفاف وحجاب ✔️جهادتبیین ✔️فرزندآوری ✔️مهدویت ✔️شهدا ✔️نماز ✔️ هدیه به مادرم @a_f_133 🔺فهرست و... https://eitaa.com/fatemi222/6618
مشاهده در ایتا
دانلود
سوره 29.‏ عنكبوت آيه 30،29 👇👇👇👇 أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِى نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُواْ ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ قَالَ رَبِ‏ّ انصُرْنِى عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ ✔️ترجمه شما به سراغ مردها مى‏روید و راه (طبیعى زناشویى) را قطع مى‏كنید و در مجالس خود (آشكارا و بى‏پرده) اعمال ناپسند انجام مى‏دهید؟ پس قومش پاسخى ندادند جز این كه گفتند: اگر تو (در ادّعاى پیامبرى) از راستگویانى، عذاب خدا را براى ما بیاور. (لوط) گفت: پروردگارا! مرا بر قوم (فاسد و) تبهكار پیروز گردان. ✔️نکته ها كلمه‏ ى «نادى» به معناى مجلس عمومى است. در تفاسیر مى‏خوانیم كه قوم لوط از نظر ادب و اخلاق كاملاً سقوط كرده، در فساد و تباهى غرق بودند؛ به گونه‏اى كه در مجالس عمومى، به یكدیگر سخن زشت مى‏گفتند، بازى مى‏كردند، در حضور جمع مى‏شدند، به رهگذران پرتاب مى‏كردند و در حضور مردم، از خود باد خارج مى‏كردند، با مسافران نموده و اموالشان را مى‏گرفتند. درخواست عذاب، از زبان اقوام سایر انبیا نیز بیان شده است؛ قوم نوح و عاد گفتند: «فائتنا بما تعدنا»(133)، قوم ثمود از حضرت صالح خواستند: «فاتنا بما تعدنا»(134)، همچنین در زمان پیامبراسلام ‏صلى الله علیه وآله گروهى گفتند: «ائتنا بعذاب»(135) ممكن است مراد از «قطع سبیل» در آیه، بستن راه بر روى مردم براى غارت اموال آنها و یا لواط با آنان باشد. 133) هود، 32. 134) اعراف، 70. 135) انفال، 32. ✔️پيام ها 1- با وجود راه طبیعى و شرعى ازدواج براى ارضاى غریزه شهوت، لواط و همجنس‏بازى، ‏آور است. «ائنّكم لتأتون الرّجال» 2- شیوع فساد، مانع نهى از منكر نیست. «ائنّكم لتأتون الرّجال» 3- فساد اخلاقى، انسان را به فساد مى‏كشاند. (غرق شدن در گناه و نادیده گرفتن ارزش‏هاى اخلاقى، باعث شك در نبوّت حضرت لوط شد.) «لتأتون الرجال - ائتنا بعذاب اللّه اِن كنتَ من الصادقین» 4- خداوند براى ارضاى ‏ى جنسى، راه قرار داده و انسان را در بن‏بست نگذاشته است. «السبیل» 5 - گناه علنى، از زشت‏ترین گناهان است. «فى نادیكم المنكر» 6- امنیّت و عفّت عمومى، باید محترم و محفوظ بماند. «فى نادیكم المنكر» 7- عاقبت گناه علنى، همیشگى است. (قوم لوط مدّتى كوتاه، گناه علنى داشتند؛ امّا ده‏ها قرن بدنام شدند.) «فى نادیكم المنكر...» 8 - صداقت و راستگویى حتّى در دید منحرفان نیز كار خوبى است. «ان كنت من الصادقین» 9- لواط، منكر و فاحشه است، «المنكر - لتأتون الفاحشة» و لواط كننده، مفسد فى الارض است. «ربّ انصرنى على القوم المفسدین» 10- تنها بودن، مانع نهى از منكر نیست. حضرت لوط با آنكه تنها بود؛ امّا در مقابل انحراف و منحرفان و از خداوند استمداد نمود. «ربّ انصرنى» 11- همواره باید در فكر بر مفسدان باشیم، نه آنكه حكومت آنان را بپذیریم. «ربّ انصرنى على القوم المفسدین» @FATEMI133
✅داستان ملاقات امام زمان (عج) با آیت الله محمّد تقی بافقی ⏪داستان ملاقات امام زمان (عج) با مرد مسافر امام زمان(عج) گرچه از چشمان ما غایب هستد، اما حضور دارند و از احوال ما آگاهند، و هر کسی قادر به دیدار ایشان نخواهد بود، مگر آنکه رضایت حضرت را جلب نماید؛ در ادامه داستانی از دیدار امام زمان(عج) با مرد مسافر را بخوانید. 🔻مرحوم حجّة الاسلام ملاَّ اسد الله بافقی به نقل از برادرش مرحوم آیت الله محمّد تقی بافقی می‌گوید: «قصد داشتم از نجف اشرف پیاده، به مشهد مقدّس برای زیارت حضرت علیّ بن موسی الرّضا (ع) بروم. فصل بود که حرکت کردم و وارد ایران شدم. کوه‌ها ودرّه‌های عظیمی سر راهم بود وبرف هم بسیار باریده بود. یک روز نزدیک غروب آفتاب که هوا هم سرد بود وسراسر دشت را برف پوشانده بود، به خانه‌ای رسیدم؛ که نزدیک گردنه‌ای بود، با خودم گفتم: «امشب در میان این خانه می‌مانم، صبح به راه ادامه می‌دهم». 🔺پس وارد قهوه خانه شدم، دیدم جمعی از ایزدی در میان قهوه خانه نشسته ومشغول لهو ولعب و هستند، با خودم گفتم: «خدایا چه بکنم؟! این‌ها را که نمی‌شود نهی از کرد، من هم که نمی‌توانم با آن‌ها مجالست نمایم، هوای بیرون هم که فوق العاده سرد است». 🔺همینطور که بیرون قهوه خانه بودم وفکر می‌کردم و کم کم هوا تاریک می‌شد، شنیدم که می‌گفت: «محمّد تقی! بیا اینجا». بطرف آن صدا رفتم، دیدم شخصی باعظمت زیر درخت وخرّمی نشسته ومرا بطرف خود می‌طلبد. نزدیک او رفتم واو سلام کرد وفرمود: «محمّد تقی آنجا جای تو نیست». 🔺من زیر آن رفتم، دیدم، در حریم این درخت، هوا است وکاملاً می‌توان با استراحت در آنجا ماند وحتّی زمین زیر درخت، خشک وبدون رطوبت است، ولی بقیّه صحرا پُر از برف است وسرمای کُشنده‌ای دارد. به هر حال شب را خدمت حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) که با قرائنی متوجّه شدم او حضرت بقیّة الله (ع) است بیتوته کردم وآنچه لیاقت داشتم استفاده کنم از آن وجود مقدّس استفاده کردم. 🔺صبح که طالع شد ونماز را با آن حضرت خواندم، آقا فرمودند: «هوا روشن شد، برویم». من گفتم: «اجازه بفرمائید من در خدمتتان همیشه باشم وبا شما بیایم». حضرت فرمود: «تو نمی‌توانی با من بیائی». گفتم: «پس بعد از این کجا خدمتتان برسم؟» 🔻حضرت فرمود: «در این سفر دوبار تو را خواهم دید ومن نزد تو می‌آیم. بار اوّل قم خواهد بود ومرتبه دوّم نزدیک سبزوار تو را ملاقات می‌کنم». ناگهان آن حضرت از نظرم غائب شد. من به شوق دیدار آن حضرت، تا قم سر از پا نشناختم وبه راه ادامه دادم، تا آنکه پس از چند روز وارد قم شدم وسه روز برای زیارت حضرت معصومه (س) ووعده تشرّف به محضر آن حضرت در قم ماندم، ولی خدمت آن حضرت نرسیدم. 🔺از قم حرکت کردم وفوق العاده از این بی توفیقی وکم سعادتی متأثّر بودم، تا آنکه پس از یک ماه به نزدیک شهر سبزوار رسیدم. همین که شهر سبزوار از دور معلوم شد با خودم گفتم: «چرا خُلف وعده شد؟! من که در قم آن حضرت را ندیدم، این هم شهر سبزوار باز هم خدمتش نرسیدم». 🔺در همین فکر‌ها بودم، که صدای پای اسبی شنیدم، برگشتم دیدم حضرت ولیّ عصر (ارواحنا فداه) سوار بر اسبی هستند وبطرف من تشریف می‌آورند وبه مجرّد آنکه به ایشان چشمم افتاد ایستادند وبه من سلام کردند ومن به ایشان عرض ارادت وادب نمودم. گفتم: «آقا جان! وعده فرموده بودید که در قم هم خدمتتان برسم، ولی موفّق نشدم؟!» حضرت فرمود: «محمّد تقی! ما در فلان ساعت وفلان شب نزد تو آمدیم، تو از حرم عمّه ام حضرت معصومه (س) بیرون آمده بودی، زنی از اهل تهران از تو مسأله‌ای می‌پرسید، تو سرت را پائین انداخته بودی وجواب او را می‌دادی، من در کنارت ایستاده بودم وتو به من توجّه نکردی، من رفتم» . ✅منبع : گنجینه دانشمندان @fatemi5