#چادرانه ❤️
_چارلز دانشجوی انگلیسی با طعنه به دوست وهمکلاسی ایرانی اش همایون میگوید:
چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن؟
یعنی مردای ایرانی آنقدر کارنامه خرابی
دارندوخودشون رو نمیتونن کنترل کنن؟!
_همایون لبخند میزنه ومیگه:)
ملکه انگلستان میتونه با همه دست بده؟
وهر مردی میتونه ملکه انگلستان رو لمس کنه؟ 😏
_چارلز باعصبانیت میگه 😡:
نه! مگه ملکه فرد عادیه؟!!
فقط افراد خاص میتونن با ایشون دست بدن ودر رابطه باشن
همایون هم بی درنگ میگه :
خانومای ایرانی همشون ملکه هستند!!!❤️
#حجاب 🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🥇 #عکاسی ، کاری از گروهِ #حجابگرافی کانالِ طراحِ جوان 👇🏻
http://eitaa.com/joinchat/1649278997C84368b7502
_________________
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🌸 https://eitaa.com/fatemyyon
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌛عاشقی به افق حلب🌜
#پارت_پانزدهم
بغل جاده زانو زده بودم و خفه گریه میکردم...
عمو محمد جلویم نشست و شانه هایم را گرفت، به شدت میلرزیدم.
_ریحانه، الهی من قربون اشکات بشم،گریه نکن...
+عمو دلم میخواد داد بزنم😭😭😭
_داد بزن،اگر آروم میشی داد بزن، ولی خودتو داغون نکن...
داد زدم، تا توان داشتم داد زدم ، دست آخر هم سرم روی سینه عمو گذاشتم و هق هق کردم....
+عمو...من...من تحمل نبود بابا رو ندارم...نذار از من بگیرنش...خواهش میکنم عمو😭
_ریحانه عزیزم آروم باش...مرگ و زندگی دست خداست...دعا کن، تنها کاری که دستمون بر میاد دعاست...
با کمک عمو سوار ماشین شدم.
آنقدر گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد...
یک روز به تاسوعا مانده بود و عجیب هوای دلم بارانی بود...
عمو محمد گفته بود برای مراسم عاشورا تاسوعا دنبالم میاید و من را به هئیت عمو حسین میبرد...
صبح تاسوعا، با صدای آلارم گوشی از خوب بیدار شدم...
دلم نمیخواست جایی بروم، میخواستم پیش بابا بمانم و بدون پلک زدن فقط چهره ی معصومش را نگاه کنم...
بعد از ناهار عمو آمد...
_ریحانه آماده ای؟
+ عمو میخوام خونه بمونم، نمیتونم از بابا دل بکنم...
_اینکه روی حرف بزرگترت حرف میزنی کنار خوبی نیست، من صلاح میدونم تو خونه نباشی...
عمو دلخور بود، دیگر حرفی نزدم و آماده شدم....
ادامه دارد...
✍نویسنده: #میم_سلیمی
🌜🌹 https://eitaa.com/fatemyyon
فاطمیون
📣📣📣📣 حتما مطالعه کنید👇👇👇« روایت از یک خانم ارمنی»
🔮خودتان را معرفی میکنید؟
🔮من «نازلی مارگاریان» هستم.
🔮اهل ارمنستان که در شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام و گروههای مذهبی تلگرام با کتاب❤️ «سلام بر ابراهیم» ❤️ آشنا شدم و علاقهمند بودم که آن را مطالعه کنم.
🔮چطور با زبان فارسی آشنا شدید؟
🔮(در حالی که میخندد با لهجه میگوید) زبان فارسی را در دانشگاه یاد گرفتم. چون در دانشگاه رشته علوم سیاسی میخواندم، زبان فارسی را به عنوان زبان دوم انتخاب کردم و به همین خاطر با زبان فارسی آشنا شدم.
🔮چه زمانی با کتاب❤️ «سلام بر ابراهیم» ❤️ آشنا شدید؟
🔮پاییز سال گذشته با کتاب آشنا شدم. اما 15 روز قبل بود که این کتاب را در مدت کوتاهی مطالعه کردم.
🔮حالا به نمایشگاه آمدهاید که جلد دوم آن را تهیه کنید؟
🔮نه. فقط آمدم ناشر این کتاب آشنا شوم. وگرنه الان نصف جلد دوم را خواندهام.
🔮کدام ویژگی❤️ شهید هادی❤️ شما را جذب کرد؟
🔮مهربان بودن اصلیترین ویژگی او بود که من را به خودش جذب کرد. او با مردم اهل دعوا کردن نبود و با مهربانی مردم را به دین دعوت میکرد و همین رفتار او با مردم برایم جذاب بود.
🔮باز هم از این ❤️شهید❤️ بگویید.
🔮چهره او واقعا نورانی است، چهره مهربانی دارد و حس خوبی به خواننده میدهد.
🔮موقع خواندن کتاب چه حس و حالی داشتید؟
🔮موقع مطالعه کتاب، جذابیتهای بسیاری داشت و نمیتوانستم کتاب را زمین بگذارم.
🔮با کدام بخش شخصیت❤️ شهید ابراهیم هادی❤️ بیشتر ارتباط برقرار کردید.
🔮از آن بخش شخصیت❤️ ابراهیم هادی❤️ خوشم آمد که واقعا مومن است ولی برخلاف دیگران نمیخواهد نشان دهد در صورتی که برخی در ظاهر خود را دیندار نشان میدهند ولی در باطن خبری نیست و بر این باورم که از این قبیل افراد در این روزگار کم مانده است.
________________
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🌸 https://eitaa.com/fatemyyon
.
#آقای_سرزمینم
نسل من “مرد” می خواهد
آرامش من در اقتدار توست نه پول و ماشینت!!!✋
مرا با نام خودم صدا بزن نه از ورای دنیای خودت
عشق برای زن نه هوس است نه نادانی، معنایش ماندن تا پای جان است 💓
با زن روراست باش و زنانگی هایش را بفهم تا تمام دنیایش را بی منت به پایت بریزد 😌
#آقای_سرزمینم
انقدر دنبال یک “بانوی خاص” نگرد، #خودت_هم_کمی_“مرد”_باش…
💕 #علے_باش_فاطمه_ات_میشوم 😇
https://eitaa.com/fatemyyon
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌛عاشقی به افق حلب🌜
#پارت_پانزدهم
بغل جاده زانو زده بودم و خفه گریه میکردم...
عمو محمد جلویم نشست و شانه هایم را گرفت، به شدت میلرزیدم.
_ریحانه، الهی من قربون اشکات بشم،گریه نکن...
+عمو دلم میخواد داد بزنم😭😭😭
_داد بزن،اگر آروم میشی داد بزن، ولی خودتو داغون نکن...
داد زدم، تا توان داشتم داد زدم ، دست آخر هم سرم روی سینه عمو گذاشتم و هق هق کردم....
+عمو...من...من تحمل نبود بابا رو ندارم...نذار از من بگیرنش...خواهش میکنم عمو😭
_ریحانه عزیزم آروم باش...مرگ و زندگی دست خداست...دعا کن، تنها کاری که دستمون بر میاد دعاست...
با کمک عمو سوار ماشین شدم.
آنقدر گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد...
یک روز به تاسوعا مانده بود و عجیب هوای دلم بارانی بود...
عمو محمد گفته بود برای مراسم عاشورا تاسوعا دنبالم میاید و من را به هئیت عمو حسین میبرد...
صبح تاسوعا، با صدای آلارم گوشی از خوب بیدار شدم...
دلم نمیخواست جایی بروم، میخواستم پیش بابا بمانم و بدون پلک زدن فقط چهره ی معصومش را نگاه کنم...
بعد از ناهار عمو آمد...
_ریحانه آماده ای؟
+ عمو میخوام خونه بمونم، نمیتونم از بابا دل بکنم...
_اینکه روی حرف بزرگترت حرف میزنی کار خوبی نیست، من صلاح میدونم تو خونه نباشی...
عمو دلخور بود، دیگر حرفی نزدم و آماده شدم....
ادامه دارد...
✍نویسنده: #میم_سلیمی
🌜🌛 https://eitaa.com/fatemyyon
به نظرم این نامه گاندی به همسرش چکیده روانشناسی در حوزه خانواده و روابط زوجی است. بسیار زیباست👌
خوبِ من، هنر در فاصله هاست؛
زیاد نزدیک به هم می سوزیم،
و زیاد دور از هم، یخ می زنیم.
تو نباید آنکسی باشی که من میخواهم،
و من نباید آنکسی باشم که تو میخواهی.
کسی که تو از من می خواهی بسازی،
یا کمبودهایت هستند یا آرزوهایت.
من باید بهترین خودم باشم برای تو.
و تو باید بهترین خودت باشی برای من.
خوبِ من، هنرِِ عشق در پیوند تفاوت هاست،
و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها.
زندگی ست دیگر...
همیشه که همه رنگهایش جور نیست؛
همه سازهایش کوک نیست.
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید؛
حتی با ناکوک ترین ناکوکش.
اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن؛
حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد؛
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند.
به این سالها که به سرعت برق گذشتند؛
به جوانی که رفت؛
میانسالی که میرود.
حواست باشد به کوتاهی زندگی،
به زمستانی که رفت؛
بهاری که دارد
تمام می شود کم کم،
آرام آرام.
زندگی به همین آسانی می گذرد.
ابرهای آسمان زندگی
گاهی می بارد و گاهی هم صاف است.
میگذرد، هر جور که باشی
https://eitaa.com/fatemyyon