#پیام
گفتم محمد شاکی نمیشی بهت میگن اکبر؟
گفت: نه بابا سخت نمیگیرم
بعد ادامه داد یک بار بچه های راهیان نور با حضرت آقا دیدار داشتن اسم منو هم داده بودند
وقتی رفتم دم در بیت راهم ندادن گفتن اینجا نوشته اکبر #صباغیان ولی کارت شناسایی شما محمد هست، هرچی اصرار کردم راهم ندادن
بعدش کلی خندید و گفت از دست این بچه ها...
🍃🍃🍃
#۹آبان تا #۹تیر
هشتمین ماه آسمانی شدن حاج اکبر
خاطرات شهیده #زینب_کمایی
#شهید_شاخص_سال۹۷
🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷
#من_میترا_نیستم
قسمت1️⃣1️⃣
فصل چهارم
مدتی بعد، ما از محله جمشیدآباد به لَین احمدآباد اثاث کشی کردیم. پدر و مادرم یک خانه شریکی خریدند و من تا سن چهارده سالگی، که جعفر (بابای بچه ها) به خواستگاریم آمد، در همان خانه بودم.
چهارده سال و نیم داشتم که مستاجر خانه ما جعفر را به مادرم معرفی کرد. آن زمان، سن قانونی برای ازدواج، پانزده سال بود و ما باید شش ماه منتظر می ماندیم و بعد عقد می کردیم. خداوکیلی من تا آن موقع نه جعفر را دیده بودم نه می شناختمش. زمان ما همه عروسی ها همین طوری بود؛ همه ندیده و نشناخته زن و شوهر می شدند. بعد از عروسی، چند ماه در یکی از اتاق های خانه مادرم بودیم تا جعفر توانست در ایستگاه ۶ آبادان، یک اتاق در یک کواتر کارگری اجاره کند. اوایل زندگی، مادر شوهرم با ما زندگی می کرد. سال ها مستاجر بودیم. جعفر کارگر شرکت نفت بود و هنوز آنقدر امتیاز نداشت که به ما یک خانه و شرکتی بدهند و ما مجبور بودیم در اتاق های اجاره ای زندگی کنیم. پنج تا از بچه هایم، مهران و مهرداد و مهری و مینا و شهلا، همه زمانی به دنیا آمدند که ما مستاجر بودیم.
هر وقت حامله می شدم، برای زایمان به خانه مادرم در احمدآباد میرفتم. آنجا زایشگاه بچه هایم بود. در خانه مادرم چون مرد نامحرمی نبود، راحت بودم. یک قابله خانگی به نام جیران می آمد و بچه را به دنیا می آورد. جیران زن میانسالی بود که مثل مادرم فقط یک دختر داشت. اما خدا از همان یک دختر، سیزده نوه به او داده بود. بابای مهران همیشه حسابی به او می رسید و بعد از به دنیا آمدن بچه، مبلغی پول و مقداری خرت و پرت مثل قند و شکر و چای و پارچه به او می داد.
بچه ششم را باردار بودم که به ما یک خانه شرکتی دو اتاقه درایستگاه ۴ فرح آباد، کوچه دهم پشت درمانگاه، سر نبش خیابان دادند. همه خانواده اعتقاد داشتیم که قدم تو راهی خیر بوده است که ما از مستاجری و اثاث کشی راحت شدیم و بالاخره یک کواتر شرکتی نصیبمان شد. خیلی خوشحال بودیم. از آن به بعد، خانه ای مستقل دستمان بود و این یعنی همه خوشبختی برای خانواده ما. مدتی بعد از اثاث کشی به خانه جدید، دچار درد زایمان شدم. دو روز تمام درد کشیدم. جیران سواد درست حسابی نداشت و کاری از دستش بر نمی آمد. برای اولین بار وبعد از پنج تا بچه، مرا به مطب خانم دکتر مهری بردند. آن زمان شهر ابادان بود و یک خانم دکتر مهری، مطب دکتر مهری در لین یک احمدآباد بود. من تا آن زمان خبر از دکتر و دوا نداشتم؛ حامله می شدم و جیران که قابله بی سوادی بود، می آمد و بچه هایم را به دنیا می آورد.
خانم مهری آمپولی به من زد و من به خانه برگشتم و با همان حال مشغول کارهای خانه شدم. اذان مغرب حالم خیلی بد شد. جیران را خبر کردند و باز هم در غروب یکی از شب های خرداد ماه، برای ششمین بار مادر شدم و خدا به من یک دختر قشنگ و دوست داشتنی داد. جیران به نوبت او را در بغل بچه ها گذاشت و به هرکدامشان یک شکلات داد. مهران که پسر بزرگ و بچه اولم بود، بیشتر از همه بچه هایم ذوق کرد و خواهرش را در بغل گرفت. هرکدام از بچه ها را که به دنیا می آوردم، جعفر یا مادرم به نوبت برایشان اسم انتخاب می کردند. من هم این وسط مثل یک ادم هیچکاره سکوت می کردم؛ جعفر بابای بچه بود و حق پدری اش بود که اسم آنها را انتخاب کند، مادرم هم که یک عمر آرزوی بچه داشت و همه دلخوشی زندگی اش من و بچه هایم بودیم. نمی توانستم دل مادرم را بشکنم. او که خواهر و برادری نداشت، مرا زودتر شوهر داد تا بتواند به جای بچه های نداشته اش، نوه هایش را ببیند. جعفر هم فقط یک خواهر داشت. تقریبا هر دوی ما بی کس و کار و فامیل بودیم.
ادامه دارد...
هدایت شده از کانال خبری معراج شهدا
🔅 رهبر انقلاب: پیروزی در عملیات کربلای یک و #آزادسازی_مهران، حیثیت نظامی #صدام را از بین برد. ۶۵/۴/۲۹
🗓 ۱۰ تیر ماه سالروز آزاد سازی شهر مهران
🌹اینجامعراج شهداست👇
@tafahoseshohada
#جشن_آسمانی
ویژه ولادت شهید #مسلم_فراهانی
پنجشنبه #۱۴ تیر ماه
ساعت #۱۸
بهشت زهرا، گلزار شهدا
#قطعه۲۶
خدایے ڪه خرمشهر را آزاد ڪرد میتواند
#قدس_شریف را آزاد ڪند...
حاج احمد #متوسلیان:
با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد هرڪس
مرد میدان است بسم الله ...
#القدس_لنا
سی و ششمین سالگرد اسارت شان در سرچشمه ساعت ۱۷:۳۰
روز پنجشنبه ۱۴ تیر ماه
هدایت شده از فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
#شبهای_جمعه هر کسی شهدا را یاد کند شهدا او را نزد اباعبدالله یاد خواهند کرد.
شهید #زین_الدين
به ياد حاج محمد #صباغیان که هر شب جمعه این پیام را میفرستاد و شهدا صلوات.🌷
هدایت شده از فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
Kumayl-halawaji.mp3
30.32M
دعای #کمیل به یاد شهدا
شادی روح شهدا صلوات.🌷
@fatholfotooh