eitaa logo
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
490 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
191 فایل
پرورش جوانان خداجوی بسیجی، فتح الفتوح امام خمینی است. مقام معظم رهبری یاد مسئول گروه تحقیقاتی فتح الفتوح؛ حاج محمد #صباغیان که انتظار بر شهادت را رسم پرواز می دانست، صلوات.🌷 مدیر گروه @fathol_fotooh نذر صاحب الامر عجل الله فرجه الشریف 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🕯 رهبرانقلاب: درس امام رضا عليه‌السلام به همه ما اين است: ⛔️ ای مسلمان! از مبارزه خسته نشو. ۶۳/۹/۳ 🏴 @Khamenei_ir
🕊اعلام مراسمات اولین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم "مرتضی عبدالهی " ☑️پنج شنبه ۱۷ آبان ماه 🌹اینجامعراج شهداست👇 @tafahoseshohada
حاجی برای رضایت مادرش از کاری صرف نظر کرد زیارت امام رضا علیه السلام را در خواب نصیبش کردند و مزار این شهید را به او نشان دادند. در عالم بیداری قبر را پیدا کرد. http://fatholfotooh.blogfa.com/post/226 #شهید_ابوالفضل_محمدی ملقب به #عبدالزهراء حاجی در برگه ای یادداشت کرده است مزار این شهید برایم مثل زیارت امام رضاست امروز در شهادت امام هشتم فاتحه خوان مزارش بودیم قطعه۵۳، ردیف ۴۴، شماره ۹ صلوات.🌷
#شبهای_جمعه هر کسی شهدا را یاد کند شهدا او را نزد اباعبدالله یاد خواهند کرد. شهید #زین_الدين به ياد حاج محمد #صباغیان که هر شب جمعه این پیام را میفرستاد و شهدا صلوات.🌷
هدایت شده از شبهای با شهدا
🌴یاد شهید #محمد_عبداللهی بخیر؛ هر جا هرکاری بود، محمد بدون آن‌که مسوولیتی داشته باشد و یا اظهار خستگی کند، به دنبال انجام آن می‌رفت و می‌گفت: #کار_نباید_روی_زمین_بماند. خط قرمز محمد ولایت بود و می‌گفت: آقا نباید ناراحت شود، آقا که نمی‌تواند مستقیم بگوید، ما سربازیم؛ #سرباز_باید_جلو_بیاید. فرمانده باید فرماندهی کند. شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
#پیام #زیارت_به_نیابت #مشهد
مادرم ڪرده سـفارش ڪه بگـــو اولِ هـــــر ↶↶↶ مـــــ🌙ـــاه « #بأبۍأنت_و_امۍیااباعبدالله» پیراهن سـیاه زِ تــن دور می ڪنیم آن را ذخـیره کفن و گور می ڪنیم اجر دو ماه گــریه بر غـربتِ حسین تقدیم مادرش از ره دور می ڪنیم حلول #مـاه‌ربــیع‌الاول مبارڪ
#سبک_زندگی ماه ربیع که می شد لباسهای روشن قسمت جلوی کمد میذاشتیم، تمام گلهای مصنوعی که با شروع محرم جمع شده بود با تزیین جدید چیده می شد و صدقه اول ماه، از جیب حاجی کنار گذاشته می شد. #ماه_ربیع_مبارک
خاطرات شهیده ۹۷ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ⃣5⃣ زینب در خانه که بود، یا می خواند و می نوشت یا کار می کرد. اصلاً اهل بیکار نشستن نبود. چند تا دفتر یادداشت داشت. از کلاس های قرآن قبل از جنگش تا کلاس های اخلاق و نهج البلاغه در شهر رامهرمز و سخنرانی های امام و خطبه های نماز جمعه، همه را در دفترش می نوشت. خیلی وقت ها هم خاطراتش را می نوشت، اما به ما نمی داد بخوانیم. برنامه ی خودسازی آقای مطهر را هم جدول بندی کرده بود و هنوز بعد از دوسال مو به مو انجام می داد. هر دوشنبه و پنجشنبه روزه می گرفت. ساده می خورد و ساده می پوشید و به مرگ فکر می کرد. بعضی وقت ها بعضی چیزها را برای ما تعریف می کرد یا می خواند، گاهی هم هیچ نمی گفت. به مهری و مینا می گفت:«شما که در جبهه هستید، از خدا خواسته اید که شهید بشوید؟ آیا تا حالا از خدا طلب شهادت کرده اید؟» ادامه دارد...
هدایت شده از شبهای با شهدا
🌴یاد شهید #صفرعلی_ولی‌زاده بخیر؛ یک بار همه بودجه گردان رو گذاشت تو یک کیف و رفتیم سمت اهواز، تو راه گرسنه شدیم و ایستادیم تا چیزی بخریم، تو مغازه متوجه شدیم هیچ پولی همراهمون نیست، بهش گفتم مقداری از پول توی کیف برداریم،گفت نه #این_پول_امانته ، باید برسونم اهواز، گفتم خب خودتون فرمانده هستین، گفت من الان مسئولم این رو برسونم. تو مطمئنی سالم می رسیم؟ تا اهواز گرسنه بودیم. @shabhayeshahid
خاطرات شهیده ۹۷ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ⃣5⃣ بعد از اینکه این سؤال را می پرسید، خودش ادامه می داد:«البته اگر آدم برای کار کند، اگر در رختخواب هم بمیرد، است.» با اینکه تحمل دوری زینب را نداشتم، اما وقتی شوقش را برای رفتن به آبادان و کمک به مجروحین می دیدم، حاضر بودم که مینا و مهری او را با خودشان ببرند. اما آنها و همین طور مهران مخالف بودند و زینب را خیلی بچه می دانستند. در حالی که زینب اصلاً بچه نبود و همیشه هم در کارهای خوب جلوتر از آنهابود. بعد از برگشتن بچه ها به جبهه، باز ما تنها شدیم. زینب در دبیرستان فعالیتش را از سر گرفت. به جامعه ی زنان و بسیج هم می رفت. بعضی از کلاس ها را با شهلا می رفتند. در مدرسه از همان ماه های اول، گروه سرود و تئاتر تشکیل داد:«گروه تئاتر زینب»، «گروه سرود زینب». از زمان بچگی اش با من روضه ی امام حسین(علیه‌السلام) می آمد و برای حضرت زینب(سلام الله عليها ) و امام حسین(علیه‌السلام) خیلی گریه می کرد. از وقتی راهش را شناخت، از اسم میترا خوشش نمی آمد و بارها هم از مادربزرگش خرده گرفت که چرا اسمش را میترا گذاشته. دنبال فرصتی می گشت که اسمش را «زینب» بگذارد و دیگر کسی او را میترا صدا نزند. ادامه دارد... @fatholfotooh