eitaa logo
فضائل‌ امیرالمومنین‌ علیه‌السلام
524 دنبال‌کننده
513 عکس
100 ویدیو
11 فایل
«ـ﷽ـ» 🚩السلام علیک یا مولای یا امیرالمومنین روحی لک الفداء 🔸قال رسول الله صلي الله عليه و آله: ذكرُ عليٍّ عبادة 📚 فضائل امیرالمومنین علیه‌السلام از منابع معتبر شیعی Admin: @ad_fazaael110
مشاهده در ایتا
دانلود
«ـ﷽ـ» ▫️ادعای پرداخت بدهی های صلی الله علیه و آله توسط اولی...👇👇👇 🔻تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف...🔻 💠 علیه السلام فرمودند: علیه السلام ندا می كردند: هر كس از رسول خدا صلی الله علیه و آله طلبكار است يا عطايى را مى طلبد، بيايد و آن را؛ بگيرد. 💠 هر روز عده اى مى آمدند و چيزى را مى خواستند و علی علیه السلام سجاده را بلند مى كرد و همان مقدار در آن جا مى يافت و به شخص طلبكار مى داد. 💠 به گفت: على با اين كار آبروى ما را برد! چاره چيست؟ 💠 عمر گفت: تو نيز مثل او ندا كن، شايد مانند او بتوانى بدهى هاى رسول خدا را ادا كنى. 💠 ابوبكر ندا كرد: هر كس از رسول خدا طلبى دارد بيايد. 💠 اين قضيه به گوش علیه السلام رسيد، فرمود: او به زودى پشيمان مى شود 💠 فرداى آن روز، ابوبكر در جمع مهاجر و انصار نشسته بود، عربى بيابانى آمد و پرسيد: كدام يك از شما جانشين رسول خدا است. به ابوبكر اشاره كردند. گفت: تو وصى و جانشين پيامبر هستى؟ ابوبكر گفت: بلى؟ چه مى خواهى؟ گفت: پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله قول داده بود كه هشتاد شتر به من بدهد، اكنون كه او نيست، پس آنها را تو بايد بدهى. 💠 ابوبكر گفت: شترها بايد چگونه باشند؟ عرب گفت: هشتاد شتر سرخ موى و سيه چشم. ابوبكر به عمر گفت: چه كار كنيم؟ عمر گفت: عرب‌ها چيزى نمى دانند، از او بپرس آيا شاهدى بر گفته خود دارد؟ ابوبكر از او شاهد خواست. عرب گفت: مگر بر چنين چيزى شاهد مى خواهند؟ به خدا سوگند تو جانشين پيامبر نيستى. 💠 سلمان برخاست و گفت: اى عرب! دنبال من بيا تا جانشين پيامبر را به تو نشان دهم. عرب به دنبال او به راه افتاد تا اين كه به على علیه السلام رسيدند. 💠 عرب گفت: تو پيامبر هستى؟ حضرت فرمود: بلى، چه مى خواهى؟ عرب گفت: رسول خدا هشتاد شتر سرخ موى و سيه چشم براى من تعهد كرده بود، اكنون از تو مى خواهم. 💠 حضرت فرمود: آيا تو و خانواده ات مسلمان شده ايد؟ در اين هنگام عرب دست على علیه السلام را بوسيد و گفت: تو وصى به حق پيغمبر خدا هستى. چون بين من و پيامبر شرط همين بود، ما همه مسلمان شده ايم. 💠 على علیه السلام فرمود: اى حسن، تو و سلمان، با اين عرب به فلان صحرا برويد و بگوييد: «يا صالح، يا صالح» وقتى كه جوابتان را داد، بگو: اميرالمؤمنين به تو سلام مى رساند و مى گويد: هشتاد شترى كه رسول خدا براى اين عرب تعهد كرده بود بياور 💠 مى گويد: به جايى كه على علیه السلام فرموده بود، رفتيم، علیه السلام همانگونه كه على علیه السلام فرموده بود، ندا سر داد. پس جواب داد: لبيك يابن رسول الله. 💠 امام حسن پيام اميرالمؤمنين را رساند، گفت: روى چشم اطاعت مى كنم. چيزى نگذشت كه افسار شترها از زمين خارج شد و امام حسن علیه السلام آن را گرفت و به عرب داد و فرمود: بگير. 💠 شترها پيوسته خارج مى شدند تا اين كه هشتاد شتر با همان اوصاف تكميل شد. 📚 بحارالانوار ج ۴۱ ص ۱۹۲ ح ۴ ╭─┅═ঊঈঊঈ═┅─╮ @fazaael110 ╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯
«ـ﷽ـ» ▫️ادعای پرداخت بدهی های صلی الله علیه و آله توسط اولی...👇👇👇 🔻تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف...🔻 💠 علیه السلام فرمودند: علیه السلام ندا می كردند: هر كس از رسول خدا صلی الله علیه و آله طلبكار است يا عطايى را مى طلبد، بيايد و آن را؛ بگيرد. 💠 هر روز عده اى مى آمدند و چيزى را مى خواستند و علی علیه السلام سجاده را بلند مى كرد و همان مقدار در آن جا مى يافت و به شخص طلبكار مى داد. 💠 به گفت: على با اين كار آبروى ما را برد! چاره چيست؟ 💠 عمر گفت: تو نيز مثل او ندا كن، شايد مانند او بتوانى بدهى هاى رسول خدا را ادا كنى. 💠 ابوبكر ندا كرد: هر كس از رسول خدا طلبى دارد بيايد. 💠 اين قضيه به گوش علیه السلام رسيد، فرمود: او به زودى پشيمان مى شود 💠 فرداى آن روز، ابوبكر در جمع مهاجر و انصار نشسته بود، عربى بيابانى آمد و پرسيد: كدام يك از شما جانشين رسول خدا است. به ابوبكر اشاره كردند. گفت: تو وصى و جانشين پيامبر هستى؟ ابوبكر گفت: بلى؟ چه مى خواهى؟ گفت: پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله قول داده بود كه هشتاد شتر به من بدهد، اكنون كه او نيست، پس آنها را تو بايد بدهى. 💠 ابوبكر گفت: شترها بايد چگونه باشند؟ عرب گفت: هشتاد شتر سرخ موى و سيه چشم. ابوبكر به عمر گفت: چه كار كنيم؟ عمر گفت: عرب‌ها چيزى نمى دانند، از او بپرس آيا شاهدى بر گفته خود دارد؟ ابوبكر از او شاهد خواست. عرب گفت: مگر بر چنين چيزى شاهد مى خواهند؟ به خدا سوگند تو جانشين پيامبر نيستى. 💠 سلمان برخاست و گفت: اى عرب! دنبال من بيا تا جانشين پيامبر را به تو نشان دهم. عرب به دنبال او به راه افتاد تا اين كه به على علیه السلام رسيدند. 💠 عرب گفت: تو پيامبر هستى؟ حضرت فرمود: بلى، چه مى خواهى؟ عرب گفت: رسول خدا هشتاد شتر سرخ موى و سيه چشم براى من تعهد كرده بود، اكنون از تو مى خواهم. 💠 حضرت فرمود: آيا تو و خانواده ات مسلمان شده ايد؟ در اين هنگام عرب دست على علیه السلام را بوسيد و گفت: تو وصى به حق پيغمبر خدا هستى. چون بين من و پيامبر شرط همين بود، ما همه مسلمان شده ايم. 💠 على علیه السلام فرمود: اى حسن، تو و سلمان، با اين عرب به فلان صحرا برويد و بگوييد: «يا صالح، يا صالح» وقتى كه جوابتان را داد، بگو: اميرالمؤمنين به تو سلام مى رساند و مى گويد: هشتاد شترى كه رسول خدا براى اين عرب تعهد كرده بود بياور 💠 مى گويد: به جايى كه على علیه السلام فرموده بود، رفتيم، علیه السلام همانگونه كه على علیه السلام فرموده بود، ندا سر داد. پس جواب داد: لبيك يابن رسول الله. 💠 امام حسن پيام اميرالمؤمنين را رساند، گفت: روى چشم اطاعت مى كنم. چيزى نگذشت كه افسار شترها از زمين خارج شد و امام حسن علیه السلام آن را گرفت و به عرب داد و فرمود: بگير. 💠 شترها پيوسته خارج مى شدند تا اين كه هشتاد شتر با همان اوصاف تكميل شد. 📚 بحارالانوار ج ۴۱ ص ۱۹۲ ح ۴ ╭─┅═ঊঈঊঈ═┅─╮ sapp.ir/fazaael110 eitaa.com/fazaael110 ╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯
«ـ﷽ـ» ▫️ادعای پرداخت بدهی های صلی الله علیه و آله توسط اولی...👇👇👇 🔻تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف...🔻 💠 علیه السلام فرمودند: علیه السلام ندا می كردند: هر كس از رسول خدا صلی الله علیه و آله طلبكار است يا عطايى را مى طلبد، بيايد و آن را؛ بگيرد. 💠 هر روز عده اى مى آمدند و چيزى را مى خواستند و علی علیه السلام سجاده را بلند مى كرد و همان مقدار در آن جا مى يافت و به شخص طلبكار مى داد. 💠 به گفت: على با اين كار آبروى ما را برد! چاره چيست؟ 💠 عمر گفت: تو نيز مثل او ندا كن، شايد مانند او بتوانى بدهى هاى رسول خدا را ادا كنى. 💠 ابوبكر ندا كرد: هر كس از رسول خدا طلبى دارد بيايد. 💠 اين قضيه به گوش علیه السلام رسيد، فرمود: او به زودى پشيمان مى شود 💠 فرداى آن روز، ابوبكر در جمع مهاجر و انصار نشسته بود، عربى بيابانى آمد و پرسيد: كدام يك از شما جانشين رسول خدا است. به ابوبكر اشاره كردند. گفت: تو وصى و جانشين پيامبر هستى؟ ابوبكر گفت: بلى؟ چه مى خواهى؟ گفت: پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله قول داده بود كه هشتاد شتر به من بدهد، اكنون كه او نيست، پس آنها را تو بايد بدهى. 💠 ابوبكر گفت: شترها بايد چگونه باشند؟ عرب گفت: هشتاد شتر سرخ موى و سيه چشم. ابوبكر به عمر گفت: چه كار كنيم؟ عمر گفت: عرب‌ها چيزى نمى دانند، از او بپرس آيا شاهدى بر گفته خود دارد؟ ابوبكر از او شاهد خواست. عرب گفت: مگر بر چنين چيزى شاهد مى خواهند؟ به خدا سوگند تو جانشين پيامبر نيستى. 💠 سلمان برخاست و گفت: اى عرب! دنبال من بيا تا جانشين پيامبر را به تو نشان دهم. عرب به دنبال او به راه افتاد تا اين كه به على علیه السلام رسيدند. 💠 عرب گفت: تو پيامبر هستى؟ حضرت فرمود: بلى، چه مى خواهى؟ عرب گفت: رسول خدا هشتاد شتر سرخ موى و سيه چشم براى من تعهد كرده بود، اكنون از تو مى خواهم. 💠 حضرت فرمود: آيا تو و خانواده ات مسلمان شده ايد؟ در اين هنگام عرب دست على علیه السلام را بوسيد و گفت: تو وصى به حق پيغمبر خدا هستى. چون بين من و پيامبر شرط همين بود، ما همه مسلمان شده ايم. 💠 على علیه السلام فرمود: اى حسن، تو و سلمان، با اين عرب به فلان صحرا برويد و بگوييد: «يا صالح، يا صالح» وقتى كه جوابتان را داد، بگو: اميرالمؤمنين به تو سلام مى رساند و مى گويد: هشتاد شترى كه رسول خدا براى اين عرب تعهد كرده بود بياور 💠 مى گويد: به جايى كه على علیه السلام فرموده بود، رفتيم، علیه السلام همانگونه كه على علیه السلام فرموده بود، ندا سر داد. پس جواب داد: لبيك يابن رسول الله. 💠 امام حسن پيام اميرالمؤمنين را رساند، گفت: روى چشم اطاعت مى كنم. چيزى نگذشت كه افسار شترها از زمين خارج شد و امام حسن علیه السلام آن را گرفت و به عرب داد و فرمود: بگير. 💠 شترها پيوسته خارج مى شدند تا اين كه هشتاد شتر با همان اوصاف تكميل شد. 📚 بحارالانوار ج ۴۱ ص ۱۹۲ ح ۴ sapp.ir/fazaael110 eitaa.com/fazaael110
«ـ﷽ـ» 🔰 ماجرای جوان یهودی و گنجی که پدرش پنهان کرده بود... 💠 عليه السّلام از پدران معصومش علیهم السلام نقل مى كنند كه: جوانى پيش آمد و گفت: السّلام عليك يا ابابكر! مردم به او هجوم آوردند و گفتند: چرا او را خليفه نخواندى؟! 💠 اولی گفت: چه مى خواهى؟ گفت: پدرم بر دين مرده و اموال زيادى بجا گذاشته ولى ما جاى آنها را نمى دانيم. اگر جاى آن اموال را بگويى، به دست تو مسلمان مى شوم و غلامت مى گردم. و يك سوّم مالم را به تو مى دهم و يك سوّم آن را به مهاجر و انصار مى بخشم و يك سوّم ديگر را خودم بر مى دارم. 💠 اولی گفت: اى خبيث! جز خدا، هيچ كس از غيب خبر ندارد. و برخاست و رفت. 💠 يهودى پيش دومی رفت و بر او سلام كرد و گفت: پيش ابوبكر رفتم و از او چيزى را سؤال كردم ولى مأيوس برگشتم، و اكنون از تو مى پرسم. و جريان را گفت. دومی نيز گفت: غير از خدا كسى غيب را نمى داند. 💠 عاقبت، جوان يهودى در مسجد پيش عليه السّلام رفت و گفت: السّلام عليك يا ! طورى گفت كه نيز شنيدند. مردم او را زدند و گفتند: اى خبيث! چرا بر على، همچون ابوبكر سلام نمى كنى، مگر نمى دانى كه ابوبكر خليفه است. 💠 يهودى گفت: به خدا سوگند از طرف خود اين گونه نگفتم، بلكه در تورات اسم او را اين گونه ديدم. 💠 حضرت فرمودند: چه مى خواهى. جوان گفت: پدرم بر دين يهود مرد و اموال زيادى را باقى گذاشت ولى جاى آن را به ما نگفت. اگر آنها را بيرون بياورى به دست تو ايمان مى آورم. 💠 حضرت فرمودند: به آنچه مى گويى پايبند هستى؟ جوان گفت: بلى، خدا و ملائكه و تمام حاضران را شاهد مى گيرم. 💠 حضرت برگ سفيدى خواستند و چيزى در آن نوشتند. سپس فرمودند: آيا مى توانى بنويسى؟ جوان يهودى گفت: بلى. 💠 فرمودند: لوحه هايى را با خودت بردار و به طرف برو، وقتى آنجا رسيدى صحراى را بپرس. وقتى كه آنجا رفتى، هنگام غروب خورشيد، بنشين. كلاغهايى مى آيند كه منقارشان سياه و سر و صدا مى كنند و دنبال آب مى روند. 💠 وقتى كه آنها را ديدى اسم پدرت را ببر و بگو: اى فلانى! من فرستاده صلّى الله عليه و آله هستم، با من سخن بگو! پدرت جوابت را مى دهد از گنجينه‌ها سؤال كن، جايش را مى گويد. و هر چه گفت بنويس. وقتى كه به خيبر برگشتى، هر آنچه در آنها نوشته اى عمل كن. 💠 يهودى رفت تا اينكه به يمن رسيد و در جايى كه على عليه السّلام فرموده بودند، نشست و كلاغهاى سياهى آمدند و صدا كردند. جوان يهودى اسم پدرش را برد. 💠 پدرش جواب داد و گفت: واى بر تو چه چيزى تو را به اينجا آورده؟ چون اينجا يكى از جاهاى اهل است. پسرش گفت: آمدم جاى گنجها را از تو بپرسم كه كجا مخفى كرده اى. گفت: در فلان باغ در فلان مكان در فلان ديوار. جوان همه را نوشت. 💠 آنگاه پدرش گفت: واى بر تو! از محمّد صلّى اللَّه عليه و آله پيروى كن. كلاغها برگشتند. و جوان يهودى به سوى خيبر روانه شد و غلامان و نوكران و شتر و جوالها را برداشت و دنبال آنچه نوشته بود رفت. و گنجهايى در ظرفهاى نقره و ظرفهاى طلا بيرون آوردند. سپس آنها را بر الاغی بار كردند و خدمت على عليه السّلام آوردند. 💠 جوان شهادتين را گفت و مسلمان شد و گفت: براستى كه تو وصى محمّد صلّى الله عليه و آله هستى و به حق هستى چنانچه اين گونه ناميده شده اى. اين كاروان و درهمها و دينارها را در جايى كه خدا به تو دستور داده مصرف كن. 💠 مردم جمع شدند و گفتند: اين را چگونه دانستى؟ حضرت فرمودند: از صلّى الله عليه و آله شنيده ام. اگر مى خواهيد بالاتر از اين را نيز به شما خبر دهم گفتند: بلى. فرمودند: روزى با رسول خدا صلّى الله عليه و آله زير يک سقف نشسته بوديم، و من شصت و شش جاى پا شمردم كه همه آنها مال ملائكه بودند و تمام جاى پاى آنها را مى شناختم و اسم و خصوصيات و زبان يك- يك آنها را هم دانستم. 📚 بحارالانوار ج ۴۱ ص ۱۹۶ ح ۹ @fazaael110
«ـ﷽ـ» 🔰نتیجه مخالفت با‌ پیامبر... 🔺 درخواست اولی و دومی از امیرالمومنین صلوات الله علیه برای بازگشت به دنیا‌... 🔹جابر بن عبدالله نقل می‌کند: امیرالمومنین علیه السلام را خارج از کوفه دیدم، پشت سر او رفتم تا اینکه به قبرستان یهودیان رسید، در وسطش ایستاد و ندا داد: ای یهود ای یهود، از دل قبر به او پاسخ دادند: لبّیک لبّیک مطلایخ – منظورشان ای سرور ما بود – 🔹فرمود: عذاب را چگونه می‌بینید؟ گفتند: به سرکشی کردنمان نسبت به تو مانند [سرکشی کردنمان در برابر] ، فَنَحْنُ وَ مَنْ عَصَاکَ فِی الْعَذَابِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ما و هر کس که تو را نافرمانی کرد تا قیامت در عذاب هستیم، سپس فریادی زد که نزدیک بود آسمانها دگرگون شود از ترس آنچه دیدم بیهوش با صورت افتادم، 🔹وقتی به هوش آمدم امیرالمؤمنین علیه السلام را بر تختی از یاقوت سرخ دیدم و بر سرش تاجی از جواهر بود، لباسهای سبز و زرد رنگی بر تن داشت و صورتش مانند قرص ماه بود، 🔹عرض کردم ای سرورم این مُلکی بزرگ است، فرمود: بله ای جابر مُلک ما از ملک سلیمان بن داود بزرگتر و قدرتمان از قدرت او بیشتر است، 🔹سپس بازگشت و وارد کوفه شدیم، پشت سر او وارد مسجد شدم، گام بر می‌داشت و می‌فرمود: لَا وَ الله لَا فَعَلْتُ لَا وَ الله لَا کَانَ ذَلِکَ أَبَداً نه، به خدا هرگز چنین نمی کنم و نه، به خدا هرگز چنین نخواهد بود، ❓عرض کردم: ای آقای من با چه کسی صحبت می‌کنید و چه کسی را خطاب قرار می‌دهید؟ من کسی را نمی بینم! فرمود: یَا جَابِرُ کُشِفَ لِی بَرَهُوتٌ فَرَأَیْتُ الْأَوَّلَ وَ الثَّانِیَ یُعَذَّبَانِ فِی جَوْفِ تَابُوتٍ فِی بَرَهُوتٍ فَنَادَیَانِی یَا أَبَا الْحَسَنِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ رُدَّنَا إِلَی الدُّنْیَا نُقِرَّ بِفَضْلِکَ وَ نُقِرَّ بِالْوَلَایَةِ لَکَ فَقُلْتُ لَا وَ اللَّهِ لَا فَعَلْتُ لَا وَ اللَّهِ لَا کَانَ ذَلِکَ أَبَداً ای جابر بر من آشکار شد و را دیدم که داخل تابوت در برهوت عذاب می‌شوند و مرا صدا می‌زنند: ای اباالحسن ای امیرالمؤمنین ما را به دنیا بازگردان تا به فضیلت تو و تو اعتراف کنیم، گفتم: نه، به خدا این کار را نمی کنم، نه به خدا هرگز چنین نخواهد شد، 🔹سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: « وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ » (انعام/۲۸) {اگر هم بازگردانده شوند قطعا به آنچه از آن منع شده بودند برمی گردند و آنان دروغگویند}. 🔹یَا جَابِرُ وَ مَا مِنْ أَحَدٍ خَالَفَ وَصِیَّ نَبِیٍّ إِلَّا حَشَرَهُ الله أَعْمَی یَتَکَبْکَبُ فِی عَرَصَاتِ الْقِیَامَةِ ای جابر! کسی با وصی پیامبری مخالفت نکند مگر اینکه خدا او را نابینا و واژگون در عرصه قیامت محشور کند 📚 بحارالانوار ج۴۱ ص۲۲۲ ح۳۳ @fazaael110
🔰 درخواست و از علیه السلام برای رفع عذابشان.... ✨ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لِلْحَارِثِ الْأَعْوَرِ وَ هُوَ عِنْدَهُ هَلْ تَرَی مَا أَرَی؟ ▫️ علیه السلام به حارث اعور که نزدش بود فرمودند: ای حارث! آیا می‌بینی آنچه را که من می‌بینم؟ 🔹فَقَالَ کَیْفَ أَرَی مَا تَرَی وَ قَدْ نَوَّرَ اللَّهُ لَکَ وَ أَعْطَاکَ مَا لَمْ یُعْطَ أَحَداً ▪️حارث عرض کرد: چگونه می‌توانم آنچه را که شما می‌بینید ببینم؟ حال آنکه خداوند نور خود را به شما ارزانی داشته است و چیزهایی را به شما بخشیده که به هیچ کس نداده است. ✨ قَالَ هَذَا فُلَانٌ الْأَوَّلُ عَلَی تُرْعَةٍ مِنْ تُرَعِ النَّارِ یَقُولُ یَا أَبَا الْحَسَنِ اسْتَغْفِرْ لِی لَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ▫️فرمودند: این فلانی - اوّلی - است که بر دری از درهای جهنم قرار دارد و می‌گوید: ای ابو الحسن! برای من طلب آمرزش کن. خداوند او را نیامرزد. ✨ قَالَ فَمَکَثَ هُنَیْئَةً ثُمَّ قَالَ یَا حَارِثُ هَلْ تَرَی مَا أَرَی؟ ▫️امیرالمومنین علیه السلام لحظه ای مکث کرده و فرمودند: ای حارث! آیا می‌بینی آنچه را که من می‌بینم؟ 🔹فَقَالَ وَ کَیْفَ أَرَی مَا تَرَی وَ قَدْ نَوَّرَ اللَّهُ لَکَ وَ أَعْطَاکَ مَا لَمْ یُعْطَ أَحَداً ▪️حارث عرض کرد: چگونه می‌توانم آنچه را که شما می‌بینید ببینم؟ حال آنکه خداوند نور خود را به شما ارزانی داشته است و چیزهایی را به شما بخشیده که به هیچ کس نداده است. ✨ قَالَ هَذَا فُلَانٌ الثَّانِی عَلَی تُرْعَةٍ مِنْ تُرَعِ النَّارِ یَقُولُ یَا أَبَا الْحَسَنِ اسْتَغْفِرْ لِی لَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ▫️حضرت فرمودند: این فلانی - دومی - است که بر دری از درهای جهنم قرار دارد و می‌گوید ای ابا الحسن برای من طلب آمرزش کن. خداوند او را نیامرزد. 📚 بحارالانوار ج۴۰ ص۱۸۵ @fazaael110
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِين» (سبأ / ۲۰) {ﻭ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺍﺑﻠﻴﺲ ، ﭘﻨﺪﺍﺭﺵ ﺭﺍ [ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ : ﻧﺴﻞ ﺁﺩم ﺭﺍ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ] ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻧﺎﻥ محقق ﻳﺎﻓﺖ، ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺟﺰ ﮔﺮﻭهی ﺍﺯ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﺮﺩﻧﺪ} ⁉️ این آیه شریفه کجا نازل شد؟ ⁉️ چه کسانی از شیطان پیروی کردند؟ صلوات الله علیه فرمودند: ✨ چون خداوند در آیه: «یَاأَیُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّک» (مائده/ ۶۷ ) در غدیرخم به خود صلی الله علیه و آله امر فرمود که علیه السلام را به عنوان امیرمؤمنان منصوب نماید، آن حضرت فرمود: هر که من مولای اویم، علی مولای اوست. ✨ [بعد از این اتفاق] شیاطین در حالی که [از روی ناراحتی] خاک بر سر می‌ریختند نزد بزرگ آمدند ❓پس ابلیس به ایشان گفت: شما را چه می‌شود؟ ✨ گفتند: این مرد (یعنی ) امروز چنان گرهی بست که تا روز قیامت چیزی قادر به گشودن آن نیست.(یعنی با محکم کردن امر ولایت دیگر راهی برای گمراهی خلق باقی نگذاشت) ✨ پس ابلیس به ایشان گفت: هرگز چنین نیست! زیرا کسانی که پیرامون او هستند (یعنی و و و ابوعبیده و....) چند قول به من داده اند و آن‌ها خلاف وعده‌های خود عمل نمی کنند. (هم قسم شده بودند که نگذارند امر و صلوات الله علیه به سرانجام برسد) ✨ در اینجا بود که خداوند آیه: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیهِْمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِین»، را بر رسول خود نازل فرمود. 📚 بحارالانوار ج ۳۷ ص ۱۲۰ 🔺 علیه السلام در فرازهای پایانی زیارت غدیریه این ملعونین را اینگونه نفرین کردند: 🔺 اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَنْبِیَائِکَ وَ أَوْصِیَاءِ أَنْبِیَائِکَ بِجَمِیعِ لَعَنَاتِکَ، وَ أَصْلِهِمْ حَرَّ نَارِکَ 🔺وَ الْعَنْ مَنْ غَصَبَ وَلِیَّکَ حَقَّهُ وَ أَنْکَرَ عَهْدَهُ وَ جَحَدَهُ بَعْدَ الْیَقِینِ وَ الْإِقْرَارِ بِالْوِلایَةِ لَهُ یَوْمَ أَکْمَلْتَ لَهُ الدِّینَ 🔺اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ ظَلَمَهُ وَ أَشْیَاعَهُمْ وَ أَنْصَارَهُمْ @fazaael110
🔰تمام آنچه را که خدا به علیهم السلام داده به صلی الله علیه و آله و صلوات الله علیه نیز داده شده... 🔹 رُوِیَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام أَسْأَلُکَ عَنْ شَیْ ءٍ أَنْفِی عَنِّی بِهِ مَا قَدْ خَامَرَ نَفْسِی؟!! 🔹ابو حمزه ثمالی می‌گوید: به علیه السّلام عرض کردم: [اجازه می‌دهید] از شما درباره مساله‌ای بپرسم تا آنچه که مرا بیمار کرده از بین برود؟!! ✨ قَالَ: ذَلِکَ لَکَ 🔸 حضرت فرمودند: این حق برای تو است (یعنی سوالت را بپرس) 🔹 قُلْتُ: أَسْأَلُکَ عَنِ الْأَوَّلِ وَ الثَّانِی؟!! 🔹عرض کردم: از شما درباره از و می‌پرسم؟!! ✨ فَقَالَ عَلَیْهِمَا لَعَائِنُ اللَّهِ کِلَاهُمَا مَضَیَا وَ اللَّهِ کَافِرَیْنِ مُشْرِکَیْنِ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ 🔸 حضرت فرمودند: لعنت‌های خداوند بر آن دو باد! به خدا سوگند! آن دو به کافر بودند و به خدای بزرگ، شرک ورزیدند و به همین مردند. 🔹قُلْتُ فَالْأَئِمَّةُ مِنْکُمْ یُحْیُونَ الْمَوْتَی وَ یُبْرِءُونَ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ یَمْشُونَ عَلَی الْمَاءِ؟ 🔹عرض کردم: پس ائمه‌ مرده را زنده می‌کنند و جذام و پیسی را خوب می‌نمایند و روی آب، راه می‌روند؟ ✨ فَقَالَ علیه السلام: مَا أَعْطَی اللَّهُ نَبِیّاً شَیْئاً إِلَّا وَ قَدْ أَعْطَی مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله وَ أَعْطَاهُ مَا لَمْ یُعْطِهِمْ وَ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُمْ فَکُلُّ مَا کَانَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَدْ أَعْطَاهُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ الْحَسَنَ ثُمَّ الْحُسَیْنَ علیهم السلام ثُمَّ إِمَاماً بَعْدَ إِمَامٍ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَعَ الزِّیَادَةِ الَّتِی فِی کُلِّ سَنَةٍ وَ فِی کُلِّ شَهْرٍ وَ فِی کُلِّ یَوْمٍ 🔸 حضرت فرمودند: خدا آنچه به پیامبران داده به صلّی اللَّه علیه و آله هم داده است. ولی به رسول خدا صلی الله علیه و آله فضائلی داده شده که به دیگر انبیاء نداده اند. و آنچه صلّی اللَّه علیه و آله داشت به علیه السّلام بخشید و بعد از او به و بعد از او هم به و به تمام امامان تا روز قیامت، با زیادی ای که در هر سال و هر ماه و هر روز حاصل می‌شود، به ارث می‌رسد. 📚 بحارالانوار ج۱۸ ص۷ حدیث۷ @fazaael110
🔰نتیجه مخالفت با‌ پیامبر... 🔺 درخواست اولی و دومی از امیرالمومنین صلوات الله علیه برای بازگشت به دنیا‌... 🔹جابر بن عبدالله نقل می‌کند: امیرالمومنین علیه السلام را خارج از کوفه دیدم، پشت سر او رفتم تا اینکه به قبرستان یهودیان رسید، در وسطش ایستاد و ندا داد: ای یهود ای یهود، از دل قبر به او پاسخ دادند: لبّیک لبّیک مطلایخ – منظورشان ای سرور ما بود – 🔹فرمود: عذاب را چگونه می‌بینید؟ گفتند: به سرکشی کردنمان نسبت به تو مانند [سرکشی کردنمان در برابر] ، فَنَحْنُ وَ مَنْ عَصَاکَ فِی الْعَذَابِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ما و هر کس که تو را نافرمانی کرد تا قیامت در عذاب هستیم، سپس فریادی زد که نزدیک بود آسمانها دگرگون شود از ترس آنچه دیدم بیهوش با صورت افتادم، 🔹وقتی به هوش آمدم امیرالمؤمنین علیه السلام را بر تختی از یاقوت سرخ دیدم و بر سرش تاجی از جواهر بود، لباسهای سبز و زرد رنگی بر تن داشت و صورتش مانند قرص ماه بود، 🔹عرض کردم ای سرورم این مُلکی بزرگ است، فرمود: بله ای جابر مُلک ما از ملک سلیمان بن داود بزرگتر و قدرتمان از قدرت او بیشتر است، 🔹سپس بازگشت و وارد کوفه شدیم، پشت سر او وارد مسجد شدم، گام بر می‌داشت و می‌فرمود: لَا وَ الله لَا فَعَلْتُ لَا وَ الله لَا کَانَ ذَلِکَ أَبَداً نه، به خدا هرگز چنین نمی کنم و نه، به خدا هرگز چنین نخواهد بود، ❓عرض کردم: ای آقای من با چه کسی صحبت می‌کنید و چه کسی را خطاب قرار می‌دهید؟ من کسی را نمی بینم! فرمود: یَا جَابِرُ کُشِفَ لِی بَرَهُوتٌ فَرَأَیْتُ الْأَوَّلَ وَ الثَّانِیَ یُعَذَّبَانِ فِی جَوْفِ تَابُوتٍ فِی بَرَهُوتٍ فَنَادَیَانِی یَا أَبَا الْحَسَنِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ رُدَّنَا إِلَی الدُّنْیَا نُقِرَّ بِفَضْلِکَ وَ نُقِرَّ بِالْوَلَایَةِ لَکَ فَقُلْتُ لَا وَ اللَّهِ لَا فَعَلْتُ لَا وَ اللَّهِ لَا کَانَ ذَلِکَ أَبَداً ای جابر بر من آشکار شد و را دیدم که داخل تابوت در برهوت عذاب می‌شوند و مرا صدا می‌زنند: ای اباالحسن ای امیرالمؤمنین ما را به دنیا بازگردان تا به فضیلت تو و تو اعتراف کنیم، گفتم: نه، به خدا این کار را نمی کنم، نه به خدا هرگز چنین نخواهد شد، 🔹سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: « وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ » (انعام/۲۸) {اگر هم بازگردانده شوند قطعا به آنچه از آن منع شده بودند برمی گردند و آنان دروغگویند}. 🔹یَا جَابِرُ وَ مَا مِنْ أَحَدٍ خَالَفَ وَصِیَّ نَبِیٍّ إِلَّا حَشَرَهُ الله أَعْمَی یَتَکَبْکَبُ فِی عَرَصَاتِ الْقِیَامَةِ ای جابر! کسی با وصی پیامبری مخالفت نکند مگر اینکه خدا او را نابینا و واژگون در عرصه قیامت محشور کند 📚 بحارالانوار ج۴۱ ص۲۲۲ ح۳۳ @fazaael110
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِين» (سبأ / ۲۰) {ﻭ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺍﺑﻠﻴﺲ ، ﭘﻨﺪﺍﺭﺵ ﺭﺍ [ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ : ﻧﺴﻞ ﺁﺩم ﺭﺍ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ] ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻧﺎﻥ محقق ﻳﺎﻓﺖ، ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺟﺰ ﮔﺮﻭهی ﺍﺯ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﺮﺩﻧﺪ} ⁉️ این آیه شریفه کجا نازل شد؟ ⁉️ چه کسانی از شیطان پیروی کردند؟ صلوات الله علیه فرمودند: ✨ چون خداوند در آیه: «یَاأَیُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّک» (مائده/ ۶۷ ) در غدیرخم به خود صلی الله علیه و آله امر فرمود که علیه السلام را به عنوان امیرمؤمنان منصوب نماید، آن حضرت فرمود: هر که من مولای اویم، علی مولای اوست. ✨ [بعد از این اتفاق] شیاطین در حالی که [از روی ناراحتی] خاک بر سر می‌ریختند نزد بزرگ آمدند ❓پس ابلیس به ایشان گفت: شما را چه می‌شود؟ ✨ گفتند: این مرد (یعنی ) امروز چنان گرهی بست که تا روز قیامت چیزی قادر به گشودن آن نیست.(یعنی با محکم کردن امر ولایت دیگر راهی برای گمراهی خلق باقی نگذاشت) ✨ پس ابلیس به ایشان گفت: هرگز چنین نیست! زیرا کسانی که پیرامون او هستند (یعنی و و و ابوعبیده و....) چند قول به من داده اند و آن‌ها خلاف وعده‌های خود عمل نمی کنند. (هم قسم شده بودند که نگذارند امر و صلوات الله علیه به سرانجام برسد) ✨ در اینجا بود که خداوند آیه: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیهِْمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِین»، را بر رسول خود نازل فرمود. 📚 بحارالانوار ج ۳۷ ص ۱۲۰ 🔺 علیه السلام در فرازهای پایانی زیارت غدیریه این ملعونین را اینگونه نفرین کردند: 🔺 اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَنْبِیَائِکَ وَ أَوْصِیَاءِ أَنْبِیَائِکَ بِجَمِیعِ لَعَنَاتِکَ، وَ أَصْلِهِمْ حَرَّ نَارِکَ 🔺وَ الْعَنْ مَنْ غَصَبَ وَلِیَّکَ حَقَّهُ وَ أَنْکَرَ عَهْدَهُ وَ جَحَدَهُ بَعْدَ الْیَقِینِ وَ الْإِقْرَارِ بِالْوِلایَةِ لَهُ یَوْمَ أَکْمَلْتَ لَهُ الدِّینَ 🔺اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ ظَلَمَهُ وَ أَشْیَاعَهُمْ وَ أَنْصَارَهُمْ @fazaael110
🔰 ماموریت زنده کردن مردگان از طرف صلی الله علیه و آله به علیه السلام... عليه السّلام فرمودند: اولی و دومى و عبد الرحمن بن عوف آمدند تا صلّى اللَّه عليه و آله را اذيت كنند. 🔹 گفت: خدا را خليل و دوست خود قرار داد با تو چه كار كرد؟! 🔹 گفت: خدا را كليم خود قرار داد با تو چه كار كرد؟! 🔹عبد الرحمن بن عوف گفت: بن مريم، مرده را به اذن خدا زنده مى كرد، تو چه كار مى توانى انجام دهى؟! ✨ رسول خدا صلی الله علیه و آله به اولى فرمودند: «خدا ابراهيم را خليل خود قرار داد و مرا حبيب خود». ✨ به دومى فرمودند: «خدا با موسى از پشت پرده سخن مى گفت و من عرش خدا را ديدم و با او سخن گفتم». ✨ به سومى گفت: «عيسى بن مريم مرده را به اذن خدا زنده مى كرد و اگر بخواهيد من مردگان شما را زنده مى كنم». 🔹 گفتند: آرى، مى خواهيم. و بر آن هم رای شدند. ✨ صلّى اللَّه عليه و آله عليه السّلام را طلب كردند و فرمودند: «اينها را به قبرستان ببر» ✨ سپس به آنها فرمودند: «دنبال على عليه السّلام برويد». وقتى به وسط قبرستان رسيدند، علیه السلام سخنانى گفت كه زمين لرزيد و دگرگون شد. بر قلبهاى آنها ترس وحشت و لرزه ای افتاد که خدا می‌داند و نتوانستند آن را تحمّل كنند. 🔹 گفتند: بس است ای اباالحسن! از ما بگذر، خدا از تو بگذرد، ✨ امیرالمومنین علیه السلام از به پایان رساندن کلام و دعایش دست برداشت، و نزد رسول الله صلی الله علیه و آله بازگشت، 🔹 آنها به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: از ما بگذر، ✨حضرت به آنها فرمودند: شما به خدا شک کردید و او روز قیامت از شما نمی گذرد. 📚 بحارالانوار، ج۴۱ ص۱۹۴ @fazaael110
🔰 درخواست و از علیه السلام برای رفع عذابشان.... ✨ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لِلْحَارِثِ الْأَعْوَرِ وَ هُوَ عِنْدَهُ هَلْ تَرَی مَا أَرَی؟ ▫️ علیه السلام به حارث اعور که نزدش بود فرمودند: ای حارث! آیا می‌بینی آنچه را که من می‌بینم؟ 🔹فَقَالَ کَیْفَ أَرَی مَا تَرَی وَ قَدْ نَوَّرَ اللَّهُ لَکَ وَ أَعْطَاکَ مَا لَمْ یُعْطَ أَحَداً ▪️حارث عرض کرد: چگونه می‌توانم آنچه را که شما می‌بینید ببینم؟ حال آنکه خداوند نور خود را به شما ارزانی داشته است و چیزهایی را به شما بخشیده که به هیچ کس نداده است. ✨ قَالَ هَذَا فُلَانٌ الْأَوَّلُ عَلَی تُرْعَةٍ مِنْ تُرَعِ النَّارِ یَقُولُ یَا أَبَا الْحَسَنِ اسْتَغْفِرْ لِی لَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ▫️فرمودند: این فلانی - اوّلی - است که بر دری از درهای جهنم قرار دارد و می‌گوید: ای ابو الحسن! برای من طلب آمرزش کن. خداوند او را نیامرزد. ✨ قَالَ فَمَکَثَ هُنَیْئَةً ثُمَّ قَالَ یَا حَارِثُ هَلْ تَرَی مَا أَرَی؟ ▫️امیرالمومنین علیه السلام لحظه ای مکث کرده و فرمودند: ای حارث! آیا می‌بینی آنچه را که من می‌بینم؟ 🔹فَقَالَ وَ کَیْفَ أَرَی مَا تَرَی وَ قَدْ نَوَّرَ اللَّهُ لَکَ وَ أَعْطَاکَ مَا لَمْ یُعْطَ أَحَداً ▪️حارث عرض کرد: چگونه می‌توانم آنچه را که شما می‌بینید ببینم؟ حال آنکه خداوند نور خود را به شما ارزانی داشته است و چیزهایی را به شما بخشیده که به هیچ کس نداده است. ✨ قَالَ هَذَا فُلَانٌ الثَّانِی عَلَی تُرْعَةٍ مِنْ تُرَعِ النَّارِ یَقُولُ یَا أَبَا الْحَسَنِ اسْتَغْفِرْ لِی لَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ▫️حضرت فرمودند: این فلانی - دومی - است که بر دری از درهای جهنم قرار دارد و می‌گوید ای ابا الحسن برای من طلب آمرزش کن. خداوند او را نیامرزد. 📚 بحارالانوار ج۴۰ ص۱۸۵ @fazaael110