فرقه های عجیب و جهان ماوراء
آیا مردم ایران، سابقه بتپرستی هم داشتند؟ 🗿👆 #جهان_باستان #بت_پرستی 📝 اینجا بخوانید👇 👇 کانال فرقه ها
آیا مردم ایران، سابقه بتپرستی هم داشتند؟ 🗿
برخی از گزارشهای تاریخی اشاره به بتپرستی مناطقی دارند که بخشی از ایران به شمار میرفت.
کشور ایران در طول تاریخ و در زمان پادشاهی و حکومتهای مختلف، از وسعت متفاوتی برخوردار بوده است؛ بهگونهای که برخی از کشورهای همسایه ایران در زمان کنونی و حتی برخی از کشورهای دورتر، در دورههایی خاص، جزئی از این کشور به شمار میرفتند. بنابراین، جهت بحث کردن درباره برخی از ویژگیهای این کشور باید ابتدا دوره زمانی و وسعت آنرا تعیین کرد که از فرصت این نوشتار خارج است.
به هر حال؛ برخی از گزارشهای تاریخی اشاره به بتپرستی مناطقی دارند که بخشی از ایران به شمار میرفت:
1. «طهمورث که پس از هوشنگ به فرمانروایی رسید، شهر شاپور را در فارس بنا نهاد و آنجا ساکن شد. مردم در زمان او بتپرست بودند. ولی طهمورث مطیع خدا بود».[1]
2. در زمان ایران باستان و سلطنت سلاطین پیشدادیان، آنگاه که حکومت به جمشید رسید(همان کسی که ساختن تختِ جمشید به او نسبت داده شده) و بعد از اینکه قدرت او را مغرور ساخت، ادعای خدایی کرد و دستور داد تا تمثالهایی از صورت او بسازند و به مردم دستور داد تا مقابل این تمثالها سجده کنند.[2]
3. شهر بابِل که در عراق کنونی قرار دارد، زمانی توسط حکومت ایران فتح و جزء قلمرو این کشور قرار گرفت و حتی پایتخت ایران تیسفون نیز در همان حوالی قرار داشت. مذهب مردم بابل بر شرک و بتپرستی بنا شده بود.[3]بخشی از مبارزات حضرت ابراهیم در مقابله با بتپرستی نیز به همین منطقه برمیگردد. منطقه عیلام شامل ایالات خوزستان، لرستان، پشتکوه، و کوههای بختیاری بود از سمت شرق به حکومت پارس میرسید و از شمال به راهی که از بابل به همدان میرسید ختم میشد و غرب به دجله میرسید و از جنوب تا بوشهر کشیده شده بود. اهالی این منطقه خود را «انزان سوسونکا» مینامیدند. آنها نیز مثل بابلیها بتپرست بودند.[4] در برههای از زمان، مملکت کلده با شهرهای قدیم سومر و دیگر مناطقی که تحت سیطره حکومت سابق بابل بود، توسط ایران تسخیر گردید. از جمله این مناطق، فینیقیه بود. آنها نیز بتپرست بودند و در درجه اول بتی به نام «بعل» را میپرستیدند.[5]
یکی دیگر از این گزارشها؛ مربوط به دوران حکومت مغولان بر ایران است. طبق این گزارش، بتپرستی در این دیار وجود داشت. اما با مسلمان شدن غازان خان، و به دستور او، بتخانهها، آتشکدهها و دیگر معابد غیر اسلامی، تخریب گردید و همه بتها شکسته شد و بیشتر گروه بخشیان که بتپرست بودند را مسلمان کردند.[6]
گفتنی است؛ بتپرستی فقط در پرستش سنگ و چوبی که به صورتهای مختلف تراشیده شده باشند، نیست، بلکه پرستش آتش نیز بتپرستی محسوب میشود.
با توجه به گزارشهای فوق، میتوان گفت که ایران نیز؛ مانند سرزمینهای دیگر، خالی از بتپرستی نبوده است.
[1]. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 61، بیروت، دار الصادر، 1385ق.
[2]. همان، ص 65؛ سرجان ملکم، تاریخ کامل ایران، ترجمه، حیرت، میرزا اسماعیل، ج 1، ص 11 - 12، تهران، افسون، چاپ اول، 1380ش.
[3]. پیرنیا، حسن، تاریخ ایران باستان، ج 1، ص 119، تهران، دنیای کتاب، چاپ اول، 1375ش.
[4]. پیرنیا، حسن، اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، متنایرانقدیم، ص 19 – 23، تهران، خیام، چاپ نهم، 1380ش.
[5]. تاریخ ایران باستان، ج 1، ص 442.
[6]. راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، ج 2، ص 309 - 310، تهران، نگاه، چاپ دوم، 1382ش.
#جهان_باستان
#بت_برستی
به کانال فرقه های عجیب و جهان ماوراء بپیوندید
👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3478585344Cfddd4eceb2
فرقه های عجیب و جهان ماوراء
"من آن دنیا را دیدم" 👆 مُردم تا خودم باشم #جاودانگی_ارواح #اتفاقات_عجیب_بی_پاسخ #عجیب_غریب 📝 اینجا
"من آن دنیا را دیدم"
مُردم تا خودم باشم
يكي از عجيب ترين موارد تجربيات نزديك به مرگ مربوط مي شود به زني هندي الاصل بنام آنيتا مورجانی يك تاجر بسيار موفق در هنگ كنك. كه در سال 2002 همه چيز عملا براي او تمام مي شود زمانيكه پزشكان اعلام مي كنند كه مبتلا به يك نوع از سرطان لنفاوي شده است. که يكي از وحشتناك ترين انواع سرطان مي باشد كه به لنفاوي هادكين معروف است. اين سرطان به شدت به سيستم لنفاوي حمله كرده و در مدتي كمي فرد را زمينگير كرده و او را از پاي در مي آورد.انيتا يك ماه بعد ويلچر نشين شده و مجبور است يك كپسول بزرگ از اكسيژن را با خود حمل كند.پس از چند ماه بالاخره همه چيز به نقطه پايان نزديك مي شود و او به كما مي رود.پزشكان به خانواده اش اعلام مي كنند كه اگر خيلی خوش شانس باشد تا 36 ساعت زنده خواهد ماند.درست در همين ساعات است كه تجربه نزديك به مرگ آنيتا شروع مي شود او خودش را در محاصره پزشكان ،پرستاران و مادر و شوهرش مي بيند كه با نگراني به جسم بيجانش نگاه مي كنند.آنيتا مي گويد : در وضعيتي مابين هوش و بيهوشي بودم در يك لحظه احساس كردم روحم ديگر در جسمم نيست.ديدم كه دكتر مي گويد ديگر هيچ فايده اي ندارد و كاري از دست ما ساخته نيست و بعيد است حتي تا اخر شب دوام بياوردبا فرياد به انها مي گفتم نگران من نباشيد من حالم خوب است هيچ دردي ندارم اما هيچ واكنشي در انها نمي ديدم .آنها حرف هاي مرا نمي شنيدند.در يك لحظه چشمم به جسم بيجانم افتاد كه بر روي تخت دراز كشيده شده بود نمي دانم چرا اينطور بود من كه كاملا سالم و هوشيار بودم و هيچ دردي نداشتم.تما آن دردها ،رنج ها و اندوه به يكباره ناپديد شده بودند و در منتهاي آرامش و رهايي بودم.در اين احوال ناگهان احساس عجيبي بمن دست داد ناگهان احساس كردم در حال انتقال هستم ،احساس كردم در حال ورود به يك بعد ديگر هستم و در يك آن احساسي در من بوجود آمد كه نمي توانم در الفاظ بيان كنم احساسي از عشق و آرامش بيكران،حتي لغت عشق نيز نمي تواند آنرا بطور كامل توصيف كند.احساس جدا شدن از ماده از جسم و پيوستن به عشق به صلح و آرامش .... اكنون خودم هستم نه جسمم نه ماده ....هيچ كاري لازم نبود انجام دهم اين عشق بمن تعلق داشت .احساس مي كردم به منبع بي پاياني از انرژي متصل شده ام.من به انجا تعلق داشتم و بالاخره پس از سال ها كشمكش با درد ،رنج و اندوه به انجا يعني به مقصدم رسيده بودم.من متصل به همه چيز بودم و همه چيز متصل بمن .....واقعا نمي توانم بدرستي انرا بيان كنم.....لغات از بيان آن عاجزند.در اين هنگام بود كه مشاهده كردم پدرم و بهترين دوستم كه قبلا بر اثر سرطان درگذشته بود مرا احاطه كردند. در آنجا ديگراني نيز بودند اما من انها را نمي شناختم.در انجا بود كه به مفهوم واقعي زندگي پي بردم و جالب اينجا اين بود كه فهميدم چرا سرطان گرفته بودم.من متوجه شدم كه غايت زندگي چيست من بايد بر مي گشتم زيرا اگر در آنجا مي ماندم از هدايايي كه جسم فيزيكي من هنوز برايم نگه داشته بود محروم مي شدم. من در خود ماموريتي را حس كردم كه بايد برگردم و آنرا به انجام برسانم.در انجا فهميدم كه به محض برگشتن جسمم به سرعت درمان خواهد شد زيرا اينرا دريافتم كه تمام امراض ابتدا در سطح انرژي بروز مي كنند و سپس وارد جسم مي شوند.براي درمان يك مريضي لازم است ابتدا انرژي درمان شود و اگر فقط مريضي جسمي درمان شود در مدت كوتاهي دوباره بر خواهد گشت.در انجا كه بودم به من گفتند كه هر چيزي كه در زندگي ما وجود دارد به اين منبع لايزال از انرژي الهي مرتبط است.در انجا بود كه احساسي قوي در من بوجود امد كه بايد برگردم و اطمينان داشتم كه در ظرف چند روز بطور كامل بهبود خواهم يافت.پزشكان كه ديگر تقريبا از مرگ آنيتا مطمئن شده بودند و آماده مي شدند تا مرگ او را اعلام كنند ناگهان با صحنه عجيبي روبرو شدند او از كما بيرون آمد. بلافاصله پزشكان با عجله اقداماتي را براي بررسي وضعيت پيشرفت سرطان آغاز كردند تا بسرعت پروسه شيمي درماني را از سر گيرند اما انچه مي ديدند باور نمي كردند هيچ گونه اثري از سلول هاي سرطاني ديده نمي شد.انيتا عملا عاري از سرطان بود.آنیتا می گوید وقتي پرسنل بيمارستان مرا مي ديدند كه دارم با پاهاي خودم بيمارستان را ترك مي كنم طوري نگاهم مي كردند انگار روح ديده اند انها باور نمي كردند اين همان فردي است كه مرده بود.مورد انيتا مورجانی يكي از موارد نادر در علم پزشكي است كه پزشكان نمي توانند هيچ توضيحي براي آن بياورند.او كتابي در مورد اين تجربه عجيبش نوشته است بنام " مردم تا خودم باشم" كه تاثير زيادي بر محافل علمي داشته و به زبان هاي زيادي ترجمه شده است
#جاودانگی_ارواح
#اتفاقات_عجیب_بی_پاسخ
#عجیب_غریب
به کانال فرقه های عجیب و جهان ماوراء بپیوندید
👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3478585344Cfddd4eceb2
فرقه های عجیب و جهان ماوراء
فرقه عجیب یزیدیه پیروان ملک طاووس 👆 #صوفیه #پرستش_غیرخدا #پرستش_جن_شیطان #فرقه_های_پاگانیستی #پرستش_
فرقه عجیب یزیدیه پیروان ملک طاووس
قسمت (اول)
نزدیک ترین دودمان به صابئین های حرانی ایزدی ها هستند .پیروان یک آئین سری که قبایل متفاوت کرد نشین را که عمدتاً در مناطق دور افتاده شمال سوریه و عراق زندگی می کنند به هم مربوط کرده . این آئین حدود ۸۰۰ سال پیش توسط پیشگو و شاعر و نویسنده صوفی شیخ عدی بن مسافر اموی بنیان نهاده شده . قرنها است که ایزدی ها در آن نواحی زندگی می کنند و در سالهای اخیر مورد تاخت و تاز و اذیت وآزار و نسل کشی داعش قرارگرفته اند . چون به شیطان به شکل الوهیتی درردیف قادر متعال باور دارند محققان غربی آنها را ” شیطان پرست ” معرفی کرده اند.
شیخ عدی در قامت یک آواتار و تجسم قدوسی است و ملک طاووس که با عنوان عزازیل از او یاد می شود . اینها دو نمود خدایی هستند .
آنچه در مورد وجه تسمیه این فرقه می توان گفت این است که یزیدیه از واژه ایزدیه به معنای پیروان پروردگار و ایزد اخذ شده است و الف ابتدای آن به مرور افتاده است. میان کلمه ایزدیه و کلمه سومری«A- zi-da» که به خط میخی نوشته می شود ارتباط وجود دارد. لافار نابو، پژوهشگر کرد که کارشناس زبان های قدیمی و باستان شناس است، می گوید منظور از این کلمه سومری «روح نیکوکار و ناآلوده و رونده بر طریق درست» است. با مراجعه به معنای این کلمه در قاموس سومری دانشگاه پنسلوانیا (۱۹۹۴) معانی متعددی برای آن وجود دارد که به ماهیت ایزدیان نزدیک است. از آن جمله راه حق، مسیر ایمن و…. است که قابل مقایسه با چیزی است که ایزدیان کنونی هم درباره ی خود می گویند که ما بر دین حق وراه درست هستیم، لباس های ما سپید و بهشت جایگاه ماست. به این ترتیب احتمال ارتباط اینان با تمدن سومری دور نبوده است.
پیروان دین یزیدی برای خواندن خدا از واژگانی چون یزدان، ایزد، خدا و حق استفاده میکنند. بر اساس عقیدۀ یزیدیها، خداوند هفت فرشته (هفت سر) را برای ادارۀ زمین خلق کرد که ملک طاووس (که در ادیان دیگر آن را شیطان میدانند) در رأس آنان قرار دارد. فرشتهای که از فرمان خداوند مبنی بر زانو زدن در مقابل انسان خودداری کرد و به همین دلیل مورد غضب خدا قرار گرفت. آنها معتقدند که ملک طاووس حدود هفت هزار سال از خداوند طلب بخشش کرد که در نهایت مورد بخشش خدا قرار گرفت. در واقع، یزیدیان ملک طاووس را آموزگار انسان میدانند، نه دشمن او. در واقع، آنان به وجود شیطان اعتقاد ندارند. بر اساس باور یزیدیان، خداوند پس از خلقت دنیا، خودش را از هدایت انسانها کنار کشیده و این ملک طاووس است که هدایتکنندۀ انسانها بر روی زمین است.
البته، بر اساس تحقیقات جمال نباز، زبانشناس کرد، کلمۀ طاووس ریشه در واژه یونانی زئوس دارد که همان خدای خدایان در یونان باستان است. از سوی دیگر، این اعتقاد وجود دارد که شیطان در هیبت طاووس آدم و حوا را فریب داد.
#صوفیه
#پرستش_غیرخدا
#پرستش_جن_شیطان
#فرقه_های_پاگانیستی
#پرستش_حیوانات
#فرقه_های_عجیب
به کانال فرقه های عجیب و جهان ماوراء بپیوندید
👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3478585344Cfddd4eceb2
ادامه دارد.... 👇👇
فرقه های عجیب و جهان ماوراء
بانو گادایوا: نجیب زاده آنگولاساکسونی یا یک افسانه قرون وسطی؟ 👆 #افسانه_های_باستانی #عجیب_غریب 📝 این
بانو گادایوا: نجیب زاده آنگولاساکسونی یا یک افسانه قرون وسطی؟
بانو گادایوا نجیب زاده ی آنگولاساکسونی بود که برهنه در خیابان و سوار بر اسبی شد تا بتواند از مالیات ظالمانه ی همسرش علیه مردم بکاهد. داستان های زیادی در رابطه با او وجود دارد.
مردم شهر کاونتری از مالیات های زیاد پادشاه به ستوه آمده بودند و توانایی پرداخت مالیات های سنگین و هنگفت را نداشتند. او از همسرش خواست تا مبلغ مالیات ها را کمتر کرده و فشار را از سر مردم بردارد. همسرش به شدت از اینکار گادایوا عصبانی شد و از او خواست دیگر قدرتش را زیر سوال نبرد. گادایوا دست از اصرار برنداشت. بار آخری که از همسرش خواست مالیات ها را کم کند، شوهرش به او گفت که اگر برهنه از میان شهر و بازار رد شود و در حالی که تمام مردم به او نگاه می کنند می تواند دوباره از او سوال کند تا مالیات ها کم شود یا خیر.
لیوفریک همسر گادایوا در کمال تعجب متوجه شد که همسرش آماده شده است تا برهنه در خیابان ها بر اسبی سوار شود. او موهایش را بر تنش ریخت تا آن را بپوشاند، سپس به تمام مردم دستور داد در خانه هایشان بمانند. او از میان بازار گذشت و هیچ کسی آنجا نبود که بتواند او را ببیند. زمانی که به کاخ برگشت شوهرش مجبور شد تا مالیات ها را کم کند. در داستان های مختلف جزئیات کمی فرق می کند ولی داستان در تمامی روایت ها به شکل بالاست. زنی نجیب زاده که برای کاهش رنجش مردمش خودش را برهنه می کند. گفته می شود فردی به نام پیپینگ تام نتوانست به ملکه نگاه نکند و بلافاصله بعد از دین بدن گادایوا کور شد.
گادایوا واقعا که بود؟
بر عکس افسانه های مشهور انگلیسی مانند رابین هود، پادشاه آرتور و بسیاری دیگر، این زن واقعا وجود داشته و نفس می کشیده. گادایوا که معنی هدیه ای از سوی خداوند است یک زن نجیب زاده ی بزرگ انگلیسی است. او زنی بسیار قدرتمند بود و با یکی از سه حاکم پرقدرت بریتانیا ازدواج کرد. او در زمانی زندگی می کرد که 9 پادشاه بر انگلستان حکومت می کردند. ما اطلاعات دقیقی ار والدین او نداریم ولی او از خانواده ای بسیار بزرگ و محبوب بود. او در سال ۱۰۴۰ میلادی با لیوفریک ازدواج کرد. ازدواج آن دو روز به روز بر قدرت و ثروتشان می افزود. گادایوا بیشتر مناطق تحت حکومت شوهرش را اداره می کرد. در آن زمان قوانین آنگولاساکسون این اجازه را به آنها می داد. گفته می شود او فردی بسیار آرام و مهربان بود و بیشتر مردم او را دوست داشتند. او به باورهای مختلف مردم احترام می گذاشت و این کار او را بین سایر فرقه های مذهبی نیز محبوب می کرد. او زنی با وقار بود و تمایل به سرکوب و اعمال خشونت علیه مردم نداشت. او قصرهایی مخصوص به خود داشت که جواهراتش را در آنجا نگه داری می کرد.
همسر او در سال ۱۰۵۷ درگذشت. او چند سال دیگر زنده ماند. در بین سالهای ۱۰۶۶ تا ۱۰۸۶، نورمن ها به انگلستان یورش برده و آنجا را تصرف کردند. گادایوا تنها کسی بود که توانست مناطق تحت کنترلش را حفظ کند. تنها پسر او فردی بی عرضه بود که در سیاست دخالت نمیکرد. نوه ی دختریش با هرولد گادوینسون ازداوج کرد تا آخرین ملکه ی آنگولاساکسونی بریتانیا شود.
اما امروزه او به خاطر شهرت و قدرتش مشهور نیست. بلکه او را بخاطر برهنه شدنش می شناسند. برهنه شدنش او را به یکی از بزرگترین زنان تاریخ آنگولاساکسون تبدیل کرده است.
داستان او چگونه به وجود آمده است؟
این داستان اولین بار و دویست سال بعد از مرگش روایت شد. فردی به نام سن آلبانز اولین راوی داستان بانو گادایوا است. بسیار از مورخان هنوز شک دارند که آیا این داستان حقیقت دارد یا خیر. یک مورخ به اسم متیو پاریس مدارکی را ارائه کرده است که نشان می دهد این داستان افسانه ای بیش نیست. اما در کتاب های مورخان بزرگ صحت این داستان تاییده شده است و حتی شجره نامه ی گادایوا نیز رسم شده و نوادگان او نیز مشخص شده اند.
به نظر می آید تا حد زیادی این داستان حقیقت داشته باشد. این داستان بعد از مرگش دهان به دهان بین مردم چرخید و دویست سال بعد از مرگش برای اولین بار مکتوب شد. مردم زیادی عاشق او بودند و بخاطر فداکاری بزرگش همیشه از او به نیکی و بزرگی یاد می کردند. در داستانی که امروزه نقل می شود همسر او فردی ظالم بود که مالیات های بسیار سنگین از مردم می گرفت ولی در تاریخ برعکس آن نقل شده است. لیوفریک همسر گادایوا فردی بسیار زیرک بود و ازدواج او در کمال بزرگی و شکوه انجام شد. برخی معتقدند او هرگز به همسرش اجازه ی برهنه شدن نداد.
#افسانه_های_باستانی
#عجیب_غریب
به کانال فرقه های عجیب و جهان ماوراء بپیوندید
👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3478585344Cfddd4eceb2
فرقه های عجیب و جهان ماوراء
فرقه عجیب یزیدیه پیروان ملک طاووس قسمت (اول) نزدیک ترین دودمان به صابئین های حرانی ایزدی ها هستند .
فرقه عجیب یزیدیه پیروان ملک طاووس
قسمت (پایانی)
ملک طاووس خدایی به شکل پرنده است که بر هفت هوشمند سماوی یا فرشته حکمرانی می کند . همچون صابئین و مندائیان ایزدی ها هم رو به شمال و ستاره قطبی نیایش می کنند . آنها هر روز صبح به طلوع خورشید درود می فرستند .علاوه بر این در متون مقدس ایزدی از یک تابوت چوبی تزئین شده سخن به میان آمده که نمادهای معنی دار خورشید و ماه و چهار عنصر اصلی آب و باد و خاک و آتش روی آن حکاکی شده و ملک طاووس به شکل یک پرنده بالای یک ستاره که به یقین ستاره شمالی بوده ایستاده .
شمال قبله خدا است که با اسطوره آفرینش ایزدی در هم آمیخته که شامل پدید آمدن کیهان هم می شود . همه اینها در کتابهای قرن سیزدهمی جلوه و مُصحَف رش (کتاب سیاه) آمده کتاب مصحف رش درون تابوت گذاشته می شده و بسیار مورد توجه پژوهشگران است .
کتابی است عجیب که می گوید چگونه خدا از گرانبها ترین عنصرش مروارید سفیدی خلق کرده .او پرنده ای به اسم عنفرهم آفریده و مروارید را پشت او گذاشته ( کنایه از جهان قبل از هستی یافتن ) آن را برای چهل هزار سال آنجا گذاشته .سپس او فرشته ها را در کنار خورشید و ماه و نژاد انسان آفریده ودرجبه اش پنهان نموده و آن گاه با صدای بلند در کنار مرواریدگریسته ومروارید به چهار بخش تقسیم شده و آب از آن جوشیده و دریای کهن شکل گرفته .
سپس خدا کشتی ساخته و برای بیش از سی هزار سال در آن ساکن شده پیش از اینکه در نهایت در حرم بسیار مقدس لالیش در شمال عراق فرود آید . سپس خدای بزرگ فرشته جبرئیل را به شکل پرنده ای خلق کرده و به او دستور داده که دو تکه از مروارید رابرداشته و یک را در دل زمین و دیگری رادر دل ملکوت بگذارد . پس خدا خورشید و ماه رادر جای خود قرار داده وستاره ها را از بقایا ساخته و آنها را زینت ملکوت نموده .
ایزدی ها ملک طاووس یا عنفری را پرستش می کنند که به شکل یک پرنده ساخته شده از فلز خام است که روی یک محور مجزا شبیه نماد گل حیات ایستاده و به یک سینی دایره ای چسبیده . این نماد معروف است به سنجک که به معنی ایستاده و برقرار است .
این توتم پرنده که گاهی اوقات از او بعنوان خروس هم یاد شده در میان جوامع ایزدی فوق العاده محترم است . کاهنان ویژه ای به نام qauwal مخفیانه سنجک را از دهکده ای به دهکده دیگر می برند و مکان خاصی را به دقت انتخاب می کنند تا آئین پرستش را برگزار کنند . سنجک به بیگانه ها نشان داده نمی شود .
موقع به نمایش گذاشتنش گفته می شود که سنجک زنده است . کاهن qauwal به حالت خلسه فرو می رود وباعث حلول ملک طاووس در سنجک می شود تا وحی الهی را دریافت کند .
عنفر نامی است که به خدای پرنده داده شده و معادل مرغ عنقا در افسانه های عربی است که به خدای ملکوت مشهوراست . تا حدی همچون سیمرغ است . مرغی افسانهای با دُم طاووس، بدن عقاب و سر سگ و پنجههای شیر در ایران باستان . عشایر عرب در حران به عقاب احترام می گذاشتند . افسانه رخ ( طائر) در ماجراهای سندباد به عقاب غول آسایی مربوط می شود که می توانسته موجودی به سنگینی کرگدن را حمل کند .
با وجود این رابطه ها ومشابهتها تنها توصیف از عنفرایزدی پرنده ای شبیه به فاخته / کبوتر سفید است . در آئین مندایی هم کبوتری هست که برای اوج گرفتن و به ملکوت رسیدن رها می شود . کبوترهاو عقاب ها در آئینهای مندایی و حرانی مقدس و شکار و خوردنشان ممنوع است .
#صوفیه
#پرستش_غیرخدا
#پرستش_جن_شیطان
#فرقه_های_پاگانیستی
#پرستش_حیوانات
#فرقه_های_عجیب
به کانال فرقه های عجیب و جهان ماوراء بپیوندید
👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3478585344Cfddd4eceb2
فرقه های عجیب و جهان ماوراء
«بدن رنگینکمانی» راهبان بودایی بعد از مرگ 🌈👆 #فرقه_های_عجیب #جاودانگی_ارواح #اتفاقات_عجیب_بی_پاسخ #
«بدن رنگینکمانی» راهبان بودایی بعد از مرگ 🌈
قسمت (اول)
بر اساس مدارک موجود، راهبان بودایی قادر به تبدیل بدن خود به منبعی از نور خالص هستند. جالب است بدانید که تنها در تبت و هند ۱۶۰ هزار سند از تبدیلشدن بدن راهبان بودایی به منبعی از نور و انرژی خالص وجود دارد، اما این اتفاق چگونه رخ میدهد؟!
راهبان بودایی که در مناطقی مانند هند و تبت جمعیت متمرکزی دارند، به واسطه مهارتهای شگفتانگیز خود در مراقبه و مدیتیشن معروف بوده و بسیاری از آنها قادرند تا کارهایی که به اصطلاح عام معجزه خوانده میشود را انجام دهند. در همین رابطه جالب است بدانیم که در دو کشور ذکرشده تاکنون ۱۶۰ هزار مدرک مستند به ثبت رسیده که راهبان بودایی توانستهاند بدن خود را به منبع نور تبدیل کنند؛ کاری فوقالعاده و غیرطبیعی که با تعریف عامه معجزه همخوانی دارد.
اصطلاح «بدن رنگینکمانی» (Rainbow Body) برای این حالت جسمی راهبان بودایی استفاده میشود و برای رسیدن به آن، علاوه بر آماده کردن جسم و ذهن برای سالهای سال، این افراد باید بدن خود را با پروراندن افکار محبتآمیز در ذهن، به گونهای از قید و بندهای دنیا خارج کرده و آن را به نور تبدیل کنند.
تخمین زده میشود که هر ۵ سال یکبار، یکی از پیروان آموزشدیده آیین بودایی به این حد از مهارت میرسد تا چنین کاری را انجام دهد و گزارش شده که برای انجام آن، حدودا ۷ روز طول میکشد تا بدن شخص به تدریج کوچک شده و اصطلاحا به نور تجزیه شود و به گفته خود بوداییان، به درجهای بالاتر از وجود برسد.
نورانی شدن بدن راهبان بودایی از دید مکتبهای دیگر
همانطور که انتظار میرود حالت بدن رنگینمانی در مکتبها و آیینهای دیگر هم شناخته شده است؛ به عنوان مثال در آیین تصوف که برخی از متخصصان آن را به اسمهای عرفان اسلامی و ابعاد درونی اسلام هم میشناسند، این درجه از مهارت مراقبه، «مقدسترین بدن» و «بدن آسمانی» نامگذاری شده است.
در مکتب تائوئیسم (Taoism) که متعلق به کشور چین است، این حالت به اسم «بدن الماسی» شناخته میشود و از هر کس که به این درجه برسید، به عنوان فردی که به جاودانگی رسیده و یا کسی که بر روی ابرها راه میرود، یاد میکنند.
در کتابها و نوشتههای موجود از آموزهها، مکتبها و فلسفههای مختلف هم مانند باورهای مصریان باستان، متخصصان تانترا و شکلهای گوناگون و جهانی مراقبه هم از این کار راهبان بودایی به عناوین مختلفی یاد شده است.
#فرقه_های_عجیب
#جاودانگی_ارواح
#اتفاقات_عجیب_بی_پاسخ
#عجیب_غریب
به کانال فرقه های عجیب و جهان ماوراء بپیوندید
👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3478585344Cfddd4eceb2
فرقه های عجیب و جهان ماوراء
«بدن رنگینکمانی» راهبان بودایی بعد از مرگ 🌈 قسمت (اول) بر اساس مدارک موجود، راهبان بودایی قادر به
«بدن رنگینکمانی» راهبان بودایی بعد از مرگ 🌈
قسمت (پایانی)
بدن رنگینکمانی در عصر حاضر
با این تفاسیر تبدیل کردن بدن به منبعی از نور تنها مختص صدها و هزاران سال پیش نیست و شواهد مختلفی از اتفاق افتادن آن در سالهای اخیر وجود دارد؛ در کنار شهادتهای ثبتشده از مهارتهای راهبان تبتی در این رابطه، یکی از مثالهای موجود به کشیش معروف کاتولیک، فرانسیس تیسو (Francis Tiso) مربوط است که سرگذشت یک راهب بودایی اهل تبت به نام خنپو آچو (Khenpo Achö) که در سال ۱۹۹۸ درگذشت و داستان رسیدن این شخص به حالت بدن رنگینکمانی را ثبت کرد.
متخصص دیگری به نام دیوید استیندل (David Steindl) در سال ۲۰۰۲ رسما برای تحقیق در این رابطه تلاشهایی کرد و در یکی از مصاحبههایش گفت که اگر اتفاقی که پیروان مسیحی از آن به نام رستاخیز مسیح یاد میکنند، چیزی شبیه به پدیده بدن رنگینکمانی بوده، میتوان گفت که این اتفاق تنها در ۲ هزار سال پیش رخ نداده است؛ بنابراین با در نظر گرفتن چنین درجهای از مدیتیشن امکان این وجود دارد که دانشمندان با بخش جدیدی از تواناییهای بشر آشنا شوند.
استیندل در جریان پژوهش خود با کشیش تیسو مصاحبه کرد و مشخص شد که چند روز قبل از مرگ خنپو آچو، راهبی که تیسو در مورد او مدرک جمع کرده بود، رنگینکمانهایی بر روی خانه این فرد ظاهر شده بودند و پس از مرگ هم تعداد این رنگینکمانها بیشتر شد.
تیسو با چشمان خود دیده بود که بدن آچو پس از مرگ نورانیتر شد و ظاهرش تغییر کرده بود؛ بنا به رسم پیروان آیین بودایی، جسد این راهب در پارچه پیچیده شد و بعد از جان دادن او، بدنش روز به روز کوچکتر میشد. این اتفاق تا چند روز ادامه داشت و سرانجام گزارش شده بعد از روز هفتم هیچ اثری از بقایای خنپو آچو باقی نمانده است.
اتفاقی که برای این راهب افتاد در زمان خود توجه زیادی را جلب کرد و افراد سرشناسی در مورد آن نوشتند. یکی دیگر از راهبان بودایی که شاگرد فردی به نام دزوگچن رینپوچه (Dzogchen Rinpoche) بود هم اخیرا نوشتههایی را از مرگ استادش منتشر کرد؛ این راهب گفته است که در تاریخ ۱۱ نوامبر ۲۰۱۳ رینپوچه با شرایط مشابهی همانند آنچه برای خنپو آچو اتفاق افتاده از دنیا رفته و دقیقا همان فرآیند کوچک شدن بدن و رسیدن به حالتی از جسم بدون اتم و سراسر نور برای او پیش آمده است. این اتفاق یکی از آخرین موارد گزارششده از پدیده بدن رنگینکمانی است .
#فرقه_های_عجیب
#جاودانگی_ارواح
#اتفاقات_عجیب_بی_پاسخ
#عجیب_غریب
به کانال فرقه های عجیب و جهان ماوراء بپیوندید
👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3478585344Cfddd4eceb2
فرقه های عجیب و جهان ماوراء
مطالب غیر اخلاقی مولوی در مثنوی 👆 #مولوی_اشعار_مستهجن #صوفیه #فرقه_سازی_دراسلام #بدعت_دردین #فرقه_
مطالب غیر اخلاقی مولوی در مثنوی
اشعار مولوی حکایاتی است که بیپرده از ویژگیهای جنسی و شهوانی در انسان سخن گفته و از به کارگیری واژههای رکیک در این زمینه ابایی نداشتهاست.
مولانا شهوت و شهوترانی را همزاد و همراه بشریب میداند و معتقد است که آدمیان در هر عصری مبتلای آنند. به همین دلیل با گفتمان خاص خود به ارائهٔ داستانها و تجاربی تلخ در این زمینه میپردازد.
مولوی معتقد است که شهوت جنسی، آدمی را کور و کر میکند. انسان شهوتزده، خری را چون انسان زیبا میبیند آنچنان که در داستان کنیزک و خر خاتون به این موضوع اشاره داشتهاست:
❌برخی از اشعار نامناسب و خلاف ادب مولوی که پرده از جنس عرفان او بر می دارد!!!!👇👇
مثنوی معنوی ، دفتر چهارم، صفحه ی 652
مثنوی معنوی، دفتر سوم، صفحه ی 440
مثنوی معنوی، دفتر سوم، صفحه ی 445
مثنوی معنوی دفتر چهام صفحه ی 589
مثنوی معنوی، دفتر چهارم، صفحه ی 626
مثنوی معنوی، دفتر چهارم، صفحه ی 641
مثنوی معنوی، دفتر پنجم، صفحه ی 766
مثنوی معنوی، دفتر پنجم، صفحه ی 907
مثنوی معنوی ، دفتر ششم، صفحه ی 938
مثنوی معنوی ، دفتر ششم، صفحه ی 1007
مثنوی معنوی دفتر ششم صفحه ی 1091
مثنوی معنوی دفتر هشتم صفحه 788
مثنوی معنوی ص 752
مثنوی معنوی (نسخه رمضانی) 757 در بیان خبر یافتن امیر و خشم آلوده رفتن بر سر زاهد .... ص: 757
مثنوی معنوی (نسخه رمضانی) ص 766
وصیت کردن آن پدر دختر خود را که خود را از این شوهر که تو است خود را نگه دار تا حامله نشوی.... ص 675
مثنوی معنوی (نسخه رمضانی) ص 722 زبون شدن خر در دست روباه از حرص علف حکایت
مثنوی معنوی (نسخه رمضانی) ص 770
ایثار کردن صاحب موصل، آن کنیزک را به خلیفه تا خون ریزی مسلمانان زیاد نشود ....
مثنوی معنوی (نسخه رمضانی) ص 770
مثنوی معنوی (نسخه رمضانی ) ص 774 آمدن آن خلیفه نزد آن کنیزک به جهت شهوترانی و .... ...
مثنوی معنوی ص 286 قصه کودکی که در پیش تابوت پدر خود می نالیدو سخن جوحی .... ص: 285
مثنوی معنوی ص 710 رسیدن زن به خانه و جدا شدن زاهد از کنیزک
مثنوی معنوی (نسخه رمضانی) 889 بردن پریان عبدالغوث را مدتی در میان خود و بعد از آن به شهر آمدن، پیش فرزندان و باز پیش پریان رفتن به حکم جنسیت معنی و همدلی او با ایشان ... ص 888
مثنوی معنوی (نسخه رمضانی) 853 باقی قصه فقیر روزی طلب بی واسطه کسب .... ص 851
مثنوی معنوی (نسخه رمضانی) 852 باقی قصه فقیر روزی طلب بی واسطه کسب .... ص 851
مثنوی معنوی (نسخه رمضانی) 722 زبون شدی خر، در دست روباه از حرص علف حکایت .... ص: 721
مثنوی معنوی (نسخه رمضانی) 662 در معنی آیه «انی أری سبع بقرات سمان یأکلهن سبع عجاف 2، گاوان لاغر را خدا به صفت شیران گرسنه آفریده بود، تا هفت گاو فربه را به اشتها می خوردند، اگر چه آن خیالات است صورت گاوان در آینه خواب بنمودند، اما تو به معنی شیر بنگر... ص: 662
مثنوی معنوی (نسخه رمضانی) 557 ستودن پیغمبر علیه السلام عاقل را و نکوهیدن احمق را ... ص: 557
مثنوی معنوی (نسخه رمضانی) بیان آن عشق جالینوس براین حیات دنیا بود ، که هنر او همین جا به کار می آید، هنری نورزیده است که در آن بازار به کار آید، آنجا خود را به عوام یکسان می بیند .... ص: 455
مثنوی معنوی (نسخه رمضانی) 404 گریختن عیسی علیه السلام بر فراز کوه، از احمقان .... ص 403
مثنوی معنوی (نسخه رمضانی) 392 دعا و شفاعت دقوقی در خلاص کشتی .... ص 391
مثنوی معنوی (نسخه رمضانی) 615 حکایت آن زن پلید کار ، که شوهر را گفت : این خیالات از سر امرودبن می نماید، تو را که چنین نماید چشم را از سر امرودبن، از سر درخت فرود آ، تا آن خیالات برود، و اگر می گوید که: آنچه مرد می دید خیال نبود، جواب آن است که این مثال است نه مثل، در مثال همین قدر ب ... ص 614
دیوان شمس شماره 521، 304،483
مولوی, مثنوی, عرفان, اخلاق و معارف اسلامی, اشعار مستهجن
#مولوی_اشعار_مستهجن
#صوفیه
#فرقه_سازی_دراسلام
#بدعت_دردین
#فرقه_های_عجیب
به کانال فرقه های عجیب و جهان ماوراء بپیوندید
👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3478585344Cfddd4eceb2