قلم
در بین انگشتان پر توان من
چه روان است
و روحش
شادروان!
امّا امروز قلمها
روحشان را به شیطان فروختهاند
و تاریکی خریده اند
امروز قلمها
به جای آن که سرشان را
در دریای معرفت فرو ببرند
با جهل و تعصّب در میآمیزند
و گمراهی مینویسند
بیچاره قلم!
مجبور است فقط اطاعت کند
ولی شکایت میکند
در آن دادگاه
که خداوند
عدل مطلق است
و قدرت مطلق
و تنها قاضیاش.
ای عالم بر هر چیز!
صاحبم مرا
در راهی به کار برد
که برای آن آفریده نشده بودم
و دوست نمیداشتم
امروز ازو شکایت دارم
و انگشتانش
گواه من هستند
و تو ای آفریننده عدل و درستی
دادخواه من!
در این محکمه مانند من فراوانند...
#محمدحسین_فیض_اخلاقی
یک #دلنوشته قدیمی
فيضِ فیض👇👇👇
@feyzefeyz
«لطفا رو به جلو حرکت کنید!»
کاش در جاده زندگانی
یکی از علائم
ما را اینگونه «راهنمایی» میکرد...
#دلنوشته
فيضِ فیض👇👇👇
@feyzefeyz
پدرم وقتی مُرد
آسمان خونین بود.
لاله ها خسته و پژمرده شدند.
جغدها با گذر از باغ و گلستان و صفا
رو به ویران کردند.
کعبه مشکی پوشید.
پدرم وقتی مرد
شعر می گفت یزید.
چوبها رقصیدند،
عمه هایم ز غم و گریه بسیار بلند
همه می لرزیدند.
پدرم وقتی مرد
پدر عالَم مرد.
یک #دلنوشته قدیمی
فيضِ فیض👇👇👇
@feyzefeyz