eitaa logo
فیضِ فیض
99 دنبال‌کننده
253 عکس
19 ویدیو
11 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم! عکس، برگرفته از کانال تانگوگراد   فيضِ فیض👇👇👇 @feyzefeyz
...من قطاری دیدم روشنایی می برد من قطاری دیدم فقه می برد و چه سنگین می رفت من قطاری دیدم که سیاست می برد {و چه خالی می رفت} من قطاری دیدم تخم نیلوفر و آواز قناری می برد و هواپیمایی که در آن اوج هزاران پایی خاک از شیشه آن پیدا بود... @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب. دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ‌کسی نیست که در بیشه عشق قهرمانان را بیدار کند.   قایق از تور تهی و دل از آرزوی مروارید، هم‌چنان خواهم راند. نه به آبی‌ها دل خواهم بست نه به دریا-پریانی که سر از خاک به در می‌آرند و در آن تابش تنهایی ماهی‌گیران می‌فشانند فسون از سر گیسوهاشان.   هم‌چنان خواهم راند. هم‌چنان خواهم خواند: "دور باید شد، دور." مرد آن شهر اساطیر نداشت. زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود.   هیچ آیینه تالاری، سرخوشی‌ها را تکرار نکرد. چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود. دور باید شد، دور. شب سرودش را خواند، نوبت پنجره‌هاست."   هم‌چنان خواهم خواند. هم‌چنان خواهم راند.   پشت دریاها شهری است که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است. بام‌ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می‌نگرند. دست هر کودک ده ساله شهر، خانه معرفتی است. مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند که به یک شعله، به یک خواب لطیف. خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد.   پشت دریاها شهری است که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است. شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند.   پشت دریاها شهری است! قایقی باید ساخت. @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
@feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
آسمان، آبی‌تر، آب آبی‌تر. من در ایوانم، رعنا سر حوض. رخت می‌شوید رعنا. برگ‌ها می‌ریزد. مادرم صبحی می‌گفت: موسم دلگیری است. من به او گفتم: زندگانی سیبی است، گاز باید زد با پوست. زن همسایه در پنجره‌اش، تور می‌بافد، می‌خواند. من ودا می‌خوانم، گاهی نیز طرح می‌ریزم سنگی، مرغی، ابری. آفتابی یکدست. سارها آمده‌اند. تازه لادن‌ها پیدا شده‌اند. من اناری را، می‌کنم دانه، به دل می‌گویم: خوب بود این مردم، دانه‌های دلشان پیدا بود. می‌پرد در چشمم آب انار: اشک می‌ریزم. مادرم می‌خندد. رعنا هم. @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض