eitaa logo
در آن نیامده ایام
345 دنبال‌کننده
113 عکس
29 ویدیو
3 فایل
حسن صنوبری گوید
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 وعدهٔ نصرالله * پیشخوان: «دیوپای»، از نام‌های فارسی و کهن «عنکبوت» است. دیدی که دیوپای نمی‌پاید؟ دیدی چه سست پایگه دیو است؟ اینک ببین که آتش نصرالله در کوچه‌های سرد تلاویو است /// شک داشتی به نصر خدا، آری شک داشتی به وعدهٔ نصرالله ترسیدی از سیاهی و تاریکی ترسیدی از غروب غمین ماه در لاک ترس خویش فرو رفتی شک مثل روح رفت در اندامت تا آنکه رعد و برقِ سپاهِ نور انداختند لرزه بر اندامت دیدی ولی، خداست خدا! آری دیدی ولی امام زمان زنده است آری امام، آنکه به یمن او جان تمام اهل جهان زنده است آری امام، آنکه نمی‌خسبد هر لحظه اوست ناظر کار تو در دل اگر که منتظرش باشی او نیز روز جنگ کنار توست آموختی که جنگ دو رو دارد روزی است با تو، روز دگر بر تو ـ اما کمال توست در آن‌دم که یکسان شوند نفع و ضرر بر تو - دیدی که شک قرابه‌کشِ ترس است دیدی که ترس نامه‌برِ شک است آموختی که نقشِ یقین تنها بر خاتم شجاع‌دلان حک است دیدی خدا خداست، خدا حق است اویی که حیّ قاهر و جاوید است حتی اگر که ماه به خون غلتد حاضر امام عصر، چو خورشید است زین پس، تو ای ز پشت یلان برجای! ای تیغ! در نیام مشو در خواب در کارزار، دست ولی را باش هنگام جنگ، فرصت خود دریاب شاید که در سلوکِ شرف، روزی در غزوه در کنار علی باشی زنگار روح از دل خود بزدای شاید تو ذوالفقار علی باشی! /// ‌ کشتند کودکان و زنان را، نیز کشتند کودکی و لطافت را هم در دل تمام جهان کشتند وجدان و درک و عشق و عطوفت را گفتند سهم ماست زمین اما فرمود آن جناب: «نمی‌پایند خفاشکان که اهل شبیخونند در پیش آفتاب نمی‌پایند» فرمود «انتقام شهیدان را حتما از این ستمکده می‌گیرم من نصرِ حیِّ عالیِ اعلایم پس با طلوع مرگ نمی‌میرم» /// دنیا اگرچه در ید سفاکان، سرشار از ریا و پر از ریو است اما ببین که وعدهٔ نصرالله تزئین گورهای تلاویو است! [مشق شبِ دومین «عملیات شب‌های پرستاره» و با یاد شهادت‌های ] @FihMaFih
هدایت شده از مجله میدان آزادی
تنها تو باقی مانده‌ای که بر خارها و شیشه‌ها قدم بگذاری در روزگاری که دزدان و تاجران مشغول فرارند و کلمات برای فروش و اجاره، آگهی شده‌اند روزنامه البناء – چاپ لبنان- از جراید با سابقه این کشور و با رویکرد ناسیونالیسم عربی‌ست که در سال ۱۹۵۸ تاسیس شد و نزدیک هفتاد سال است که می‌توان گفت به عنوان ارگان حزب ناسیونالیست اجتماعی سوری در لبنان، هر صبح در پیشخوان کوشک‌های روزنامه فروشی لبنان عرضه می‌شود. این روزنامه در مطلبی تحت عنوان «من نزار قباني إلى السيّد نصرالله» به شعری اشاره می‌کند که گویا نزار قبانی- شاعر نامدار عرب- دو سال پیش از مرگش، خطاب به دبیرکل پیشین حزب‌الله لبنان سروده و به او تقدیم کرده است. بهانه‌ی سرودن این شعر، عملیات موسوم به جنگ آوریل (حرب نیسان) بوده که در سال ۱۹۹۶ میان حزب‌الله و اسرائیل اتفاق افتاد. این عملیات که اسرائیل با نام «خوشه‌های خشم» آن را شروع کرد ۱۷ روز طول کشید و طی آن نیروهای لبنانی با ۶۳۹ حمله موشکی به آن واکنش نشان دادند. این پاسخ کوبنده بعد از دهه‌ها شکست، بارقه‌ی امید را در دل امت عربی روشن کرد. متن کامل این شعر به همراه ترجمه‌ی فارسی آن را اینجا بخوانید. 3⃣6️⃣4⃣ @azadisqart
در آن نیامده ایام
#سید_حسن_نصرالله @FihMaFih
🔻«و إنه لجهاد، نصرٌ او استشهاد» راه جهاد است و در نهایت یا پیروزی‌ست، یا شهادت یا فریاد است، یا رهایی یا به قیام است، یا قیامت گر ببری جان، زهی سلامت گر بدهی جان، زهی سعادت پایان هرگز ندارد این ره ره نبرد جز به بی‌نهایت بن‌بستی نیست در طریقش یا به شکیب است، یا شهامت سر نکند خم به بازگشتی این رهِ با عزت و صلابت /// با توام ای رهبر شرافت! فاتحِ بوم و بر شجاعت! ای خورشیدِ جنوب لبنان! ای سردارِ بلندقامت! ای پرچمِ سبزِ پایداری! تندیسِ سرخِ اسقامت! ای پیغام‌آور‌ رهایی! در عصرِ حسرت و اسارت ای آزادی‌بخش خلایق! از چنبرِ غفلت و قصاوت بعد از تو جهان چه ارزد آیا؟ ای بعد تو ماندنم خیانت ای بعد تو ماندنم: تباهی ای بعد تو ماندنم: سفاهت ای بعد تو مرگ، رستگاری ای بعد تو زندگی، ریاضت بعد از تو جهان به هیچ ارزد وایا به جهان بی‌شرافت وایا به جهان بی‌مروت نفرین بر ترس، بر جهالت /// آه ای نیِ آسمان‌حکایت! ای دل! مکن از زمین شکایت رو، سینهٔ عاشقی سپر کن با حملهٔ لشکر ملامت تو آینه‌ای، خدانمایی از نور خدات کن روایت از داغِ آفتابِ لبنان روشن کن مشعل هدایت با سوهانِ غم شهیدان برّان کن شمشیر عدالت باران شو بر دل شکسته طوفان شو بر تن رذالت همره آزادگان عالم -گرچه به دل: غم، به تن: جراحت- جانب کودک‌کشان روان شو وقت قیام آمد و غرامت بشنو که، از مأذن ولایت بانگِ رحیل آید و رشادت این رهِ عشق است و در نهایت یا پیروزی‌ست، یا شهادت ▪️سطرهای نخست این در همان جمعه‌شبی که خبر دلهره‌آور موشک‌باران مقر سید مقـا ومت منتشر شد و هنوز قطعیتی وجود نداشت سروده شد و بعد به احترام این شهید و به احترام همه مجا.هــدانِ پیروی این فکر در ایران و لبنان و فلسطین و... و در پی تهدیدهای مکرر بزدلان کودک‌کش کامل آن شب تیره و تلخ برادرم جناب آقای علی حیاتی پیام دادند که اگر می‌توانم آن عبارت زیبا و ارزشمند سخنگوی مجاهدان حرکت حماس فلسطین جناب «ابوعبیده» را که بعد از هر پیام می‌گوید در حد توان ترجمهٔ منظوم کنم. یعنی همان: «و انه لجهاد نصر او استشهاد» که شد همین بیت اول «راه جهـاد است و...» که البته هم‌آهنگ است با سخنی از خود سید: «نحن لا نهزم، عندما ننتصر ننتصر و عندما نستشهد ننتصر» که باز هردو منبعث از منطق ابدی قرآن کریم است: «قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین»؟ @FihMaFih
در آن نیامده ایام
🔻یحییٰ ۱ـ عطر است و سربند و تسبیح ماسک و خشاب و جلیقه آدامس ِ اُربیت و منتوس ذکر و دعای پگاهش چسب و تفنگ و گلوله ساعت، دوتا سیم، فندک کارت و کمربند و کوله با دستمال و کلاهش باقی‌ست این‌ها از آن مرد ـ باقی‌ست تنها همین‌ها ... اما نه...           باقی‌ست راهش . . ۲ـ سربند و تسبیح و عطری با فندکی و تفنگی           ـ [ این بود اسباب طوفان؟! ] با چار تن مرد جنگی...           ـ [ این بود کل سپاهش؟! ] آنکس که با عطر و تسبیح آنکس که با چسب و منتوس اینگونه مردانه جنگید هنگام رجعت چه باشد؟ وقتی که باشد در آن صبح:           آتشفشانی سلاحش           جمعیتی تکیه‌گاهش . . ۳ـ زیباست او، ای یهودا! یحیاست او، ای یهودا! تو کشتی‌اش در فلسطین عیساست او، ای یهودا! در دست دارد عصایی موساست او ای یهودا! تنهاست او گرچه در رزم یحیاست او ای یهودا ! یحیاست او ای یهودا! خواندی به عهد عتیقت آنکس که چون خون او ریخت           بر خاک، در جوشش افتاد وز جوش هرگز نیفتاد           تا آتش انتقامش           برخاست از هرم آهش . . ۴ـ عطر است و تسبیح و سربند - سربندِ نام خداوند - ذکر است و آیات قرآن جنگ است و آغاز طوفان در صحنه‌ای نابرابر یک سو پر از تانک و لشگر یحیاست در سوی دیگر این‌سوی شیر دلاور کفتارها در برابر ای پرچم استقامت اینک تو، اینک شهادت! آنک به لطف خدایش اسطوره شد قصهٔ او           شد سینما قتلگاهش بنویس تاریخِ انسان! بنویس: در خون و آتش یحیاست او، آنکه نامش زنده است همچون نگاهش یحیاست او، آنکه نامش باقی‌ست، مانند راهش { پ‌ن: سطرهای ابتدایی شعر اشاره‌ای است به لوازم شخصی که از شهید این قهرمان بزرگ انسانیت باقی مانده و در تصویری که اسرائیلی‌ها منتشر کردند مشخص است. همین تصویر که بالای است } @FihMaFih
📌درباب (به روایت حکیم نظامی) خانهٔ پُرعیب شد این کارگاه خود نکنی هیچ به عیبش نگاه‌ چشم فرو بسته‌ای از عیب خویش عیب کسان را شده آیینه پیش عیب‌نویسی مکن آیینه‌وار تا نشوی از نفَسی عیب‌دار یا به‌در افکن هنر از جیب خویش یا بشکن آینهٔ عیب خویش دیده ز عیب دگران کن فراز صورتِ خود بین و درو عیب ساز در همه چیزی هنر و عیب هست عیب مبین تا هنر آری به دست می‌نتوان یافت به شب در چراغ؟ در قفس روز توان دید زاغ؟ در پر طاووس که زر پیکر است سرزنشِ پای کجا درخور است؟ زاغ که او را همه تن شد سیاه دیده سپید است، در او کن نگاه! از کتاب شریف (با تصحیح زنده‌یاد حسن وحید دستگردی ؛ به استثنای سطر اول بیت چهارم که آنجا مشخصا به اشتباه و به عیب، «جیب» «عیب» ثبت شده!) @FihMaFih
🔻خطابهٔ صبح تشییع امروز، آری همین روز عزیز و نو رسیده، روز ایران است این روز آزادی و پیروزی این روز بهروزی روز دیار استقامت، روز تهران است یک‌روز می‌گفتند «شهر دود و ماشین» یا «شهر سیمان»، «شهر ترافیک»، «شهر فساد سیستماتیک»، «شهر تلنبار پلاستیک»... امروز تهران بیشهٔ خون‌رنگِ شیران است نه روز ترسوها و تنبل‌ها روز نشست پهلوانان و دلیران است امروز تهران پایتخت فرّه و فرهنگ ایران است /// دیروز، روز جنگ و آتش بود، روز نبرد نور با ظلمت؛ امروز روز فتح، روز حقیقت، امروز -ای ناباوران!- روز شهیدان است. /// افسردگی و ترس: در حبس، اندوه و رنج و یأس: در زندان، تردید: در تبعید؛ اما شادی و آزادی: میان کوچه‌ها آزاد، امّید: در میدان، و عشق، آری عشق: در ازدحام هر خیابان است. امروز نه روز تشییع است تنها، امروز روز قدر... آری قدر... امروز روز قدردانستن، روز تشکر از شهیدان است. امروز -ای همسنگران!- روز شهیدان است. /// ای رفته زیر برف‌های مردگی در خواب! امروز را دریاب امروز را دریاب امروز را دریاب [ | ] @FihMaFih
🚩 من غلامِ زنی... (از میراث کهن) بود در شهر کوفه پیرزنی سال‌خورده،‌ ضعیف و ممتحنی بود از اولاد مصطفی و علی ممتحن مانده بی‌حبیب و ولی کودکی چند زیر دست و یتیم شده قانع ز کربلا، به نسیم زال، هر روز بامداد پگاه کودکان را فکندی اندر راه آمدی از میان شهر برون دیده از ظلم ظالمان، پر خون بر رهِ کربلا باِستادی برکشیدی ز دردِدل بادی گفتی اطفال را: «همی بویید! وین نکو باد را بینبویید پیشتر زآنکه در شود در شهر برگرید از نسیم مشهد بهر شود از هر دماغی آلوده باد، چون گشت شهرپیموده حظ از این باد جمله بردارید سوی نااهل و خصم مگذارید» من غلام زنی که از صد مرد بگذرد روز بار و بردابرد قدرِ میرِ حسین بشناسد از جفاهای خصم نهراسد حکیم @FihMaFih
در آن نیامده ایام
🚩 من غلامِ زنی... (از میراث #شعر کهن) بود در شهر کوفه پیرزنی سال‌خورده،‌ ضعیف و ممتحنی بود ا
📜فکر می‌کنم واژگان دشوار زیاد نداشته باشد و معنای این شعر و حکایتِ کمترشنیده‌شدهٔ عمیق و زیبا و لطیفِ عرفانیِ در عین‌حال شیعی، در عین‌حال انسانی، در عین‌حال فمینیستی، در عین‌حال اخلاقی و در عین‌حال اجتماعی و سیاسیِ جناب ابوالمجد مجدود بن آدم غزنوی (شاعر و عارف بزرگ قرن پنجم) واضح و روشن باشد. 🔍 ولی اگر جاییش را متوجه نمی‌شوید، -به طور ساده و خلاصه- جناب سنایی می‌گوید: 📖در کوفه پیرزنِ سیدهٔ تهیدستی بود که علی‌رغم اشتیاق زیارت کربلا شرایط سفر نداشت، به همین دلیل، هر روز صبح زود،‌ وقتی همه مردم هنوز خواب بودند، (با دیده‌ای که از ظلم ظالمان و دشمنان امام حسین پر از خون بود) فرزندان یتیمش را راه می‌انداخت تا حوالی بیرون شهر، آنگاه رو به سمت کربلا می‌ایستادند، و بعد به بچه‌هایش می‌گفت این نسیمی که از کربلا می‌آید را تنفس کنید، برای خودتان این نسیم را در مشامتان و قلبتان ذخیره‌کنید، قبل از اینکه نسیم وارد شهر بشود و هر کس و ناکسی آن را با نفس بد خود و کثیف کند. چون نسیم وقتی در شهر بپیچد با تنفس آدم‌های نادرست آلوده می‌شود. پس قبل از اینکه نسیم به آدم‌های ناشایست یا دشمن امام حسین برخورد کند شما تنفسش کنید! و بعد سنایی می‌گوید من غلام این زن که از جامعه‌ای از مردان فراتر می‌رود، از دشمنان اهل بیت (که در آن روزگار حاکم همه سرزمین‌های اسلامی بودند) نمی‌ترسد و مداوم چنین کاری می‌کند تا نسبت به مقام حضرت امام حسین قدرشناسی کند. ▫️این بخش بعد از بخش معروفی آمده که در ستایش کربلا و امام حسین است با این عنوان: «در صفت کربلا و نسیم مشهد معظم» و با این مطلع: حبّذا کربلا و آن تعظیم کز بهشت آورد به خلق، نسیم و اما اسم جالب این بخش این است: «التمثل فی الاشتیاق الی مشهد المعظم المرأة الصالحة خیر من الف رجل سوء» یعنی: «حکایتی در اشتیاق به زیارتگاه ارجمند امام حسین: یک زن شایسته، از هزار مرد بد، برتر است!» @FihMaFih
✔️اجتماعی‌بودن و درون‌گرابودن (از میراث کهن) خوش است با همه آمیزش اندکی پرهیز حباب خانه ز دریا از آن جدا دارد توضیح: («همه» به «آمیزش» برمی‌گردد.‌) می‌گوید در هر آمیختنی حدی از فاصله‌گذاری را رعایت کن، همانگونه که حباب که اصلا عضو جامعهٔ دریاست ولی خانه و حریم مستقل خودش را دارد. @FihMaFih
📜 (از میراث ادبیات کهن) این یکی از آن بیت‌هاست که در روزهای جنگ وقتی به یادش افتادم، خیلی کیف کردم: چشم اگر با دوست داری، گوش با دشمن مکن تیربارانِ قضا را، جز رضا جوشن مکن این شعر به قدری منطبق با شرایط جنگ ما بود که آدم باور نمی‌کرد برای زمان دیگری باشد. به قدری منطبق بود که به نظر می‌رسید با شرایط عصر خود شاعر اینقدر منطبق نبوده! (مخصوصاً جمع دو سخن دو مصرع!). به همین دلیل یکی از روایت‌های جنگم را با همین بیت شروع کردم. در جنگ دوازده‌روزه، مردم ایران هدف دو عملیات اهریمنی بودند، یکی بمباران نظامی و یکی بمباران رسانه‌ای و روانی. پیرمردِ تبریزی‌اصفهانی نابغهٔ عصر صفوی یک بیت گفته و انگار کل آمادگی دفاعی شهروندان در فضای جنگ را در این یک بیت آموزش داده! یک مصرع علاج جنگ رسانه‌ای (و باورنکردن دروغ‌ها و نترسیدن از تهدیدهای دشمن) و یک مصرع علاج جنگ نظامی (و نترسیدن از صدای تیر و ترکش و موشک). معنای شعر با معنای قرن یازدهمی‌اش بسیار ساده است: اگر جزو هواداران دوست هستی به سخن و روایت دشمن (او یا خودت) اهمیتی نده. و در برابر سخت‌ترین رویدادها با عنایت به اینکه هر سختی از قبل برای تو مقدر شده از سوی خدا، با رضایت به تقدیر الهی برای خود زرهی مقاوم فراهم کن. نیز، با رستاخیز شعر در روزگار ما، باز هم معنایش واضح است: اگر هوادار ایران هستی، یا اگر طرف رهبر ایرانی، به رسانه‌ها و روایت‌های دشمنان ایران گوش نده. و اگر در زیر موشک‌بارانی، هیچ نگرانی، اندوه یا ترسی به خود راه مده با توجه به اینکه مرگ همانجا همان‌وقت که از قبل مقدر شده باشد محقق خواهد شد، چه در زیر موشک‌باران باشی و چه در خنکای باران! @FihMaFih
📜 ( ) کامل ز‌ یکی هنر، ده و صد بیند ناقص همه‌جا معایب خود بیند خلق آینهٔ چشم و دل یکدگرند در آینه نیک نیک و بد بد بیند شاعر عارف در این رباعی توضیح می‌دهد ریشهٔ منفی‌نگری یا مثبت‌نگری، بیش از اینکه واقعیت‌های منفی و مثبت بیرونی باشد، روحیه و وضع درونی خود ماست. می‌گوید: یک انسان کامل و سالم، یک خوبی را ده برابر و صدبرابر می‌بیند و می‌فهمد و یک انسان ناقص و بیمار هرجا می‌نگرد بدی‌های خود را در همه‌چیز می‌بیند. و می‌گوید آدمیان آینهٔ ظاهر و باطن همدیگرند، وقتی آینه هستیم برای هم، طبیعتاً آدم خوب در دیگری خوبی می‌بیند و آدم بد در دیگری بدی. @FihMaFih
📜 ( ) آن را که منزّه نبود ذات و صفات از درس کلام و حکمتش نیست نجات در طبعِ بدان، به جهل برگردد علم در طینت مار، سم شود آب حیات این سخن را شاعری فهمیده و گفته که خود اهل علم و فلسفه و دانش بوده. «تجلی شیرازی» از شاعران عصر صفوی و از شاگردان محقق خوانساری است. در این از اصطلاحات علمی استفاده کرده، ذات و صفات که اصطلاح کلامی و فلسفی است و یادآور ذات و صفات خداوند است را به کاربرده ولی منظورش شخصیت درونی و ویژگی‌های اخلاقی یک انسان است. کلام و حکمت را با نجات آورده ولی از نجات منظورش خود نجات است نه نجات ابن‌سینا. خلاصه با به رخ کشیدن دانش خود می‌گوید: کسی که شخصیت اخلاقی و روانی پاکیزه و سالم و تربیت‌شده‌ای نداشته باشد، با مطالعهٔ عمیق‌ترین کتاب‌ها و دانش‌ها هم به جایی نمی‌رسد. و همانگونه که وقتی مار هستی، اگر آب حیات هم بخوری در بدن تو تبدیل به زهرمار می‌شود، در درون کسی که شخصیت تباهی دارد، دانش به ضد خود یعنی جهل تبدیل می‌گردد. خلاصه که: پستی، بی‌شعوری و بی‌مایگی را لزوما نمی‌شود با کتاب و حتی تحصیلات هم درمان یا حتی پنهان کرد! اگر می‌خواهیم سمی نباشیم اول باید تمرین کنیم مار 🐍 نباشیم! @FihMaFih