eitaa logo
فلانی
475 دنبال‌کننده
10 عکس
22 ویدیو
1 فایل
انسیه سادات هاشمی شعر
مشاهده در ایتا
دانلود
اجتماع دو نقیضیم برای خودمان پادشاهیم  و کنیزیم برای خودمان بر سر تخت، شما توی سر هم بزنید ما که در چاه عزیزیم برای خودمان گرگ رفته است از این بازی و ما خوش داریم بی‌جهت هی بگریزیم برای خودمان میزبانیم و کسی جز خودمان مهمان نیست خانه‌داریم و تمیزیم برای خودمان خودمان خواستگار خودمانیم چه خوب! خودمان چای بریزیم برای خودمان! @folanipoem
کوله‌باری اگر از دست کسی می‌گیری مطمئن باش که تا آخر راهش ببری @folanipoem
لا أبالي، وإن أريقت دمائي فدماء العشّاق دومًا مباحة خون من هم بریزد مهم نیست خونِ عاشق همیشه حلال است شعر: ترجمه: @folanipoem
حافظا! دیگر دلم را با غزل‌ها خوش نکن دردم از یار است و می‌دانم که درمان دوری است @folanipoem
إذا كنت قاسياً يعشقك عشرة ، وإذا كنت طيباً يجرحك ألف. اگر سنگدل باشی ده نفر عاشقت می‌شوند و اگر مهربان باشی هزار نفر دلت را می‌شکنند @folanipoem
ليس كل شيء في القلب يقال، لذلك خلق الله التنهيدة ، الدموع ، النوم الطويل ، الإبتسامة الباردة ، ورجف اليدين. نمی‌شود همهٔ حرف‌های توی دل را به زبان آورد. برای همین خدا آه، اشک، خواب طولانی، لبخندِ سرد و لرزش دست را آفرید. @folanipoem
لو كان للموت طفل، لأدرك ما هو موت البنين. اگر مرگ بچه داشت می‌فهمید مرگ فرزند یعنی چه توفیق قبانی پسر نزار قبانی در ۱۷ سالگی به دلیل بیماری قلبی از دنیا رفت. @folanipoem
ای عقل من! ای قاضیِ ناعادل من! یک بار جایت را عوض کن با دل من آنجا ببین قد می‌دهی اصلا به چیزی؟ از عشق پیدا می‌کنی راه گریزی؟ اصلا برای عاشقی داری جوابی؟ یا می‌توانی بعد از آن شب‌ها بخوابی؟ رفتارهای عشق علت دارد اصلا؟ دیوانگی اینجا خجالت دارد اصلا؟ جای دلم بنشین غرورت را ببینم! سرشاخ شو با عشق زورت را بببینم! باید به او خیره شوی اما نلرزی با «دوستت دارم» شنیدن‌ها نلرزی محکم بگیری ماهی بی‌تاب خود را صیاد وقتی می‌کشد قلاب خود را تو می‌توانی بال روحت را بچینی؟ یا در توانت هست خوابش را نبینی؟ آن کس که می‌شستی گناهش را همینجاست پس کو؟ بدی‌هایش از اینجا نیز پیداست؟ دیگر اگر چیزی نمی‌بینی نترسی دائم اگر هم شاد و غمگینی نترسی ما عاشقان خو کرده‌ایم اینجا به کوری یعقوب‌های پیر تن داده به دوری اما تو تا دیدی کم آوردی رها کن مثل همیشه پای خود ما را فدا کن جانی اگر مانده فقط بردار و برگرد ما هم نمی‌گوییم قاضی‌مان کم آورد! @folanipoem
سرزده آمد به مهمانی همانی که زمانی... دستپاچه می‌شوم از این ورود ناگهانی خستهٔ راه است و تنها آمده چرتی بخوابد من غبار آلود در پیراهن خانه‌تکانی مادرم راه اتاقم را نشانش می‌دهد، من مضطرب از هرچه دارد در اتاق من نشانی می‌نشینم گوشه‌ای از آشپزخانه هراسان امشب از دلشوره‌ها تا صبح دارم داستانی وای آن نقاشی چسبیده بر در را نبینی! آه! آن تک‌بیت‌های روی میزم را نخوانی! آن پر لای کتاب حافظ، آن فال مکرّر آن نشانِ لای قرآن، خط دور «لن ترانی» صفحهٔ آهنگ محبوبش که می‌گفتم ندارم وای... وای از «یاد ایامی که در گلشن فغانی...» نه! تو را جانِ همان که دوستش داری کمد را وا نکن آن نامه‌ها و شعرهای امتحانی نامه‌های خط خطی با تمبرهای عاشقانه شعرهایی با ردیف شک‌برانگیز «فلانی» غرق در فکرم، اذان صبح می‌گویند، ای وای! جانمازم! آن دعایی که... نمی‌خواهم بدانی! @folanipoem
اجتماع دو نقیضیم برای خودمان پادشاهیم  و کنیزیم برای خودمان بر سر تخت، شما توی سر هم بزنید ما که در چاه عزیزیم برای خودمان گرگ رفته‌ست از این بازی و ما خوش داریم بی‌جهت هی بگریزیم برای خودمان میزبانیم و کسی جز خودمان مهمان نیست خانه‌داریم و تمیزیم برای خودمان خودمان خواستگار خودمانیم چه خوب! خودمان چای بریزیم برای خودمان! @folanipoem
إنّ الحبّ لا یعیش بغیر الإحساس الدائم باحتمالية الفقدان این احتمال همیشگیِ از دست دادن است که عشق را زنده نگه می‌دارد. @folanipoem
فهل یولد الحبّ طاغية؟ آیا عشق ظالم به دنیا می‌آید؟ @folanipoem
از آنچه بر سرت آوردم استغفار خواهم کرد از آنچه بر سرم آمد هم استغفار خواهم کرد چرا دلبسته‌ات کردم چرا دلبسته‌ام کردی از این اوضاع درهم برهم استغفار خواهم کرد دلم خوش بود لبخندی به لب‌های تو می‌بخشم از اینکه ته‌نشینم شد غم استغفار خواهم کرد قسم خوردم اگر یادت کنم کفاره بگذارم از این تصمیمِ خودسر هر دم استغفار خواهم کرد خدایا از گناه عاشقی دل کندن آسان نیست اگر بگذاری از او کم کم استغفار خواهم کرد @folanipoem
اتقوا شر المتغافل إذا مل من تغافله. بترسید از کسی که خسته شده از بس به روی خودش نیاورده
مثل پیروزیِ نبردی سخت مثل پایانِ خوبِ روزی بد خستگی‌های بی‌کسی در رفت فاتحانه جناب عشق آمد عشق و آن خنده‌های بانمکش شیطنت‌های ناب و بی‌کلکش دلبری‌های ریز و کم‌کمکش کار من ساخته‌ست صد در صد تُپقش عمدی و فریبنده می‌نشیند به دل همانندِ لکنت بچه‌های یک‌دنده بر سر «لم یلد ولم یولد» من پر از های و هوی سرگردان او پر از شور و شوق بی‌پایان من شبیه شلوغی تهران او شبیه شلوغی مشهد چقدَر خو گرفته با جانم بی تو ای عشق دل‌پریشانم چه شد این‌طور شد نمی‌دانم من که عقلم نمی‌دهد به تو قد خنده کردی فشار من افتاد چشم‌های تو کار دستم داد عشق! پیروزی‌ات مبارک باد دل ما را ببر به حبس ابد @folanipoem
من يحب هل يعود؟ الذي يحب لا يرحل يا صديقي. _کسی که عاشق باشد برمی‌گردد؟ _عزیزم! کسی که عاشق باشد نمی‌رود! @folanipoem
راستی! امروز گفتم دوستت دارم عزیز؟ دوستت دارم دمادم دوستت دارم عزیز! کل عالم دوستت دارند می‌دانم ولی من به قدر کل عالم دوستت دارم عزیز! تلخیِ دوری مرا هرچند غمگین می‌کند گاه اصلا با همین غم دوستت دارم عزیز! عشق یعنی اینکه من هر بار می‌بینم تو را مثل عشقی تازه آن دم دوستت دارم عزیز قلب عاشق نامنظم می‌تپد عاقل که نیست عفو کن که نامنظم دوستت دارم عزیز تشنه‌ام باشی برایت تا ابد سرچشمه‌ام جاودان مانند زمزم دوستت دارم عزیز زندگی را گرم خواهد کرد عشقت یک تنه مثل یک آغوشِ محکم دوستت دارم عزیز عشقم از دیوانگی‌هایم در این خلوت نترس پیش مردم مثل آدم دوستت دارم عزیز! گرچه پشت مذهبی‌ها حرف خیلی می‌زنند حرف مردم به جهنم «دوستت دارم» عزیز! @folanipoem
ما وعده‌های دروغ را دوست داریم. دروغ‌های زیبایی را دوست داریم که در ازای هدر دادن عمرمان برای مدتی شادمان می‌کنند. ما می‌دانیم که عشق دروغ می‌گوید. می‌دانیم که دولت دروغ می‌گوید. می‌دانیم که هیچ وقت رسانه‌ها راست نگفته‌اند ولی هنوز به حرف عشق گوش می‌سپاریم به دولت رأی می‌دهیم و همچنان اخبار را دنبال می‌کنیم. شفای ما در قطع امید است. اندوهِ ما به خاطر انتظاری است که آغوشش را به روی انتظارِ بیشتر باز گذاشته است. اندوه ما به خاطر آویختن به طناب پوسیدهٔ خیالات است. به خاطر اینکه فکر می‌کنیم آنچه رفته برمی‌گردد و زندگی را آن‌قدر در سوگ خاطرات عقب می‌اندازیم که در نهایتِ حماقت از قراری که با خوشبختی داشتیم، جا می‌مانیم. تمرین خوشبختی از آنجا شروع می‌شود که با منبع درد قطع رابطه کنی و دیگر پشت سرت را نگاه نکنی. @folanipoem
_ دردت چیست؟ _ شوخی‌هایم را نمی‌گیرد. همهٔ خنده‌هایم در نطفه خفه می‌شوند. _اوه! این را خوب می‌فهمم. خیلی دردناک است. _ چند بار منظورم را طوری فاجعه‌بار اشتباه گرفته که مجبور شده‌ام برایش نکتهٔ شوخی‌ام را توضیح دهم. _ نه! این کارَت را نمی‌بخشم! _ می‌فهمم! چه خیانتی بزرگ‌تر از این که یک جوک را کالبدشکافی کنی؟ ولی تو جای من نیستی. دیروز به یک جوک خیلی بیمزه یک ساعت قاه‌قاه خندید. _ 😂😂😂 _ اتفاقا حال من هم همین بود. به خندهٔ او قاه قاه خندیدم. خنده‌ام آنقدر عصبی بود که رگ‌های پیشانی‌ام داشت می‌ترکید. _ حالا می‌خواهی چه کار کنی؟ _ چرا آدم‌ها یا خوب و بیمزه‌اند یا بامزه و عوضی؟ _ خوب گفتی عوضی 😂😂😂 _ ممنونم! فقط یک عوضی می‌تواند حال یک عوضی را درک کند _ نگفتی! چه کار می‌کنی؟ _ دلم آدمِ خوب می‌خواهد. _ دلت کارش درست است. _ ای والله! من رفتم. _ به سلامت! یک چیزی... شوخی‌هایت را دور نریز! نگه دار برای ما. _ سرد شود از دهن میفتد. _ می‌فهمم متاسفانه. _ من رفتم. راستی! می‌دانی فراتر از فراموشی چیست؟ _ چی؟ _ فراگربه‌ای. _ به این خندید؟ 😂عزیزم 😂 برایت آرزوی صبر می‌کنم 😂😂😂 @folanipoem
الحمدلله آدمیزادیم و مختار جز در تولد، مرگ، عشق و دوری از یار! سهم الوصال عشق را با قرعه دادند پوچی به ما خورد این فلک چرخید هر بار راضی شدیم آخر به سهم و قسمت خود او هم کنار آمد سپس با ما به اجبار دیگر نمی‌افتیم روز و شب پی عشق دوری نه دیگر اذیتی دارد نه آزار با یک لگد خوش‌بخت، خواهد شد نگون‌بخت هرگز نخواهم رفت با بختم کلنجار قسمت اگر باشد به ما هم می‌رسد عشق قسمت نباشد درس هست و بعد از آن، کار @folanipoem
شب بود. داشت زیر نور ماه تنها قدم می‌زد. گفتم تنهایی‌اش را به هم نزنم. بی سر و صدا پشت سرش راه افتادم. ایستاد. برگشت. _ کی آنجاست؟ معطل نکردم و گفتم: _ ابوذرم فدایت شوم! _ بیا ابوذر! بیا! مدتی با هم قدم زدیم. گفت: هرچه این طرف بیشتر جمع کنند، آن طرف دستشان خالی‌تر است. مگر اینکه خیر خدا به آنها رسیده باشد و چپ و راست از ثروتشان ببخشند و با آن کار خیر کنند. کمی جلوتر ایستاد. _ همین‌جا بنشین تا برگردم. کمی طول کشید. از دور داشت چیزی می‌گفت و می‌آمد. گوشم را تیز کردم. داشت می‌گفت: حتی اگر زنا و دزدی کند. _ با کی صحبت می‌کردید رسول خدا؟ _ جبرئیل بود. گفت به امتت مژده بده که اگر کسی تا وقتی زنده است، برای خدا شریک قائل نشود، جایش بهشت است. گفتم: جبرئیل! حتی اگر زنا کند؟ حتی اگر دزدی کند؟ گفت: بله! گفتم: حتی اگر زنا و دزدی کند؟!! گفت: بله! حتی اگر شراب بخورد. مشکاة الانوار، باب توحید، حدیث دوم و چقدر زندگی ما پر است از شریک! @folanipoem
عشق شاید شبیه نان شب است به یکی می‌رسد به صد تا نه جان مجنون به رسم این دنیا تا به لب می‌رسد به لیلا نه عشق، یک درد بی حساب و کتاب وصل، یک وعدهٔ سر خرمن وعدهٔ دستِ دولت افتاده اینچنین نه، چنان نه، اینجا نه! مثل قول پدر به کودک خود که برایت کباب می‌گیرم قولِ وامانده‌ای که گندیده زیر شرم جواب «حالا نه» خواستم عاشقانه بنویسم دیدم انسان گرسنه خوابیده این غزل‌ها مگر برای شما آب و نان می‌شود؟ دریغا! نه! آنچنان رونقی به راه افتاد توی صف‌های تشنهٔ روغن تو بگو می‌شود دهان شیرین وقتِ قحطی به ذکر حلوا؟ نه خسته از صیغه‌های مستقبل ما به یک حال ساده خشنودیم قولِ فردا نده که این بیمار شاید امروز هست و فردا نه آه ای اقتصاد بی‌عُرضه کاش جای تو را عوض بکنیم با گل و فال طفل دستفروش عرضه باشد ولی تقاضا نه ما غریقان تایتانیکیم آب تا حلق شهر آمده است همه فکر نجات خود هستند می‌رسد ناله‌مان به بالا؟ نه تا هزار چهارصد ماندیم تا هزار و چهارصد مردیم تا هزار و چهارصد... خفه شو! هیچ اعصاب مانده آیا؟ نه! @folanipoem
نزدیک‌ترین جا به خدا، سجده است. نشان به آن نشان که خدا در قرآن می‌گوید: «سجده کن و نزدیک‌شو». أَقْرَبُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ سَاجِدٌ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ امام رضا (علیه السلام) کافی، ج 3، ص 265
به آقا که گفتم شفایم بده به من گفت دیوانگی بهتر است @folanipoem