#هشتمین_خط_پیمانه
ما را برای میهمانی آفریدند
از روزِ اول چارده پیمانه چیدند
پیمانه بر پیمانه شد نورٌ علی نور
پس چارده خط روی جامِ حق کشیدند
قطعاً ننوشیدند از آن نورِ هشتم
آنها که تنها هفت خط از جام دیدند
آن جرعهای که مست کرد ایرانیان را
ساغر به دست از هر طرف سویش دویدند
پیمانهای هم نامِ نامیِ علی را
لاجرعه نوشیدند و تا اعلیٰ رسیدند
در آن حرم مُحرم شدند از هرکه جز او
هوهوکنان از اهلِ دنیا دل بریدند
اوج فنای در رضا یعنی همین که
در این شلوغی عارفان خلوت گزیدند
این دستهای قفل بر دورِ ضریحش
تنها به دنبالِ کلید از شاکلیدند
در گِل نمی مانند پاهای خدایی
از او مریدانش مرادش را مریدند
حصنِ خدا توحید و او از شرطهایش
یک شهر این را از زبانِ او شنیدند
#انسیه_سادات_هاشمی
#ولادت_امام_رضا_علیه_السلام
@folanipoem
مجال لب گشودن تا به او داد
خودش از چشمهای مردم افتاد
همیشه زیر لب میگفت مأمون:
«خودم کردم که لعنت بر خودم باد!»
#انسیه_سادات_هاشمی
#امام_رضا_علیه_السلام #مناظره
@folanipoem
فرعون طوس آورده امشب ساحرانش را
شاید بیندازد عصای میهمانش را
مهمان میاید در ید بیضایش آورده است
دریاچهای از نورهای بیکرانش را
با هر شگردی ریسمانها را میاندازند
هر عالمی رو می کند اوج توانش را
موسای این قصه ولی ترسی به جانش نیست
او خوب میداند روند داستانش را
لب میگشاید نورباران میشود دربار
میگسترد بر عقل کلها کهکشانش را
سرها فروافتاده و لبها فروبسته
پسمیکشد آرام هرکس ریسمانش را
امروز «یوم الزینة» دربار مأمون است
روزی که عشق از آنِ خود کرد آستانش را
شاهِ زمین خورده پشیمان زیر لب میگفت
لعنت به من! اصلا نمیکردم گمانش را
یا جای او اینجاست دیگر یا که جای من
یا باید از خود بگذرم یا اینکه جانش را...
سقراطها قربانیِ حکم حسودانند
پروا مکن مأمون! بیاور شوکرانش را
یک روز میخندد به ناکامیِ تو هرکس
خورده است با قصد تبرک زعفرانش را
#انسیه_سادات_هاشمی
#یا_غریب_الغرباء
@folanipoem
برعکسِ همه، همیشه هستید آقا
در اوج بلندی، دمِ دستید آقا
مهمان شدهایم وقت و بیوقت اما
یک بار دلی را نشکستید آقا
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
از سوز دعاهای سحرگاه بخوان
شوری بده یک روضهٔ کوتاه بخوان
نه! چارهٔ حالم فقط انگار آنجاست
راهی شدهام «آمدم ای شاه» بخوان
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
به ایران آمدی تا آل حسرت را عبا باشی
برای این یتیمان سایهساری باصفا باشی
اگر از من بپرسند از شب دیدار خواهم گفت
که یک شب تا سحر را زیر ایوان طلا باشی
تو را تنها به وقت گریه و حاجت نمیخوانم
تو والاتر از آنی که فقط دارالشفا باشی
شبیه کیستی ای آشنا من با تو فهمیدم
چگونه میشود در اوج غربت آشنا باشی
شبیه نوحی آیا؟ نه! که روی کشتی رحمت
تمام خلق جا دارند اگر تو ناخدا باشی
تو ابراهیمی آیا؟ نه! که بتها خود برای تو
چنان در سجده میافتند گویی که خدا باشی
تو را موسی نمیخوانم بعید است از نگاهت که
برای خلق آب از سنگ محتاج عصا باشی
تو را گرچه مسیحا دم ولی عیسی نمیخوانم
که مردن نیست اصلا در هوایی که شما باشی
چه بیخود زحمت تشبیه را اصلا به خود دادم
به تو بیش از هر اوصافی میاید که رضا باشی
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
اون دیواری که زیرش گنج اون دو تا بچه یتیم بود وخضر درستش کرد، زیرش یه لوح طلا بود که روش نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
عجیبه که کسی به مرگ باور داشته باشه و خوش باشه
عجیبه که کسی به سرنوشت باور داشته باشه و غصه بخوره
عجیبه که کسی به فانی بودن دنیا و بیثباتی آدماش باور داشته باشه و دلش به دنیا خوش باشه
لا اله الا الله!
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله
كنز الفوائد : ج 1 ص 380
@folanipoem
قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ
بگو اگر هم ایمان دارید
پس ایمانتان دارد به بد چیزی فرمانتان میدهد.
بقره، ۹۳
@folanipoem