من قبلكِ كان العالم نثرا ثم أتيتِ فكان الشِعر.
قبل از تو دنیا نثر بود
تو که آمدی شعر شد.
#نزار_قباني
@folanipoem
سخت است ولی آسان، تلخ است ولی شیرین
آرام گرفتن در این هستی چین در چین
چون دلهرهٔ دریا، چون دغدغهٔ فردا
گاهی بروی بالا گاهی بروی پایین
دنیا اگر آشوب است حال دل من خوب است
چون خواست محبوب است خوب است هم آن هم این
من جامع اضدادم، زندانی آزادم
در غصهٔ خود شادم، در شادی خود غمگین
در اوج خودآگاهی با درد شدم راهی
دردی که شده گاهی بر درد دگر تسکین
غم دارم و خوشحالم، میگریم و میبالم
از اینکه دروغی را با خود نکنم تلقین
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
بیزارم از آن «دوستت دارم» که طوطیوار
در انتهای هر تماسی میشود تکرار
بیزارتر از «تا همیشه با تو خواهم ماند»
این پیشگوییِ غلط، این وعدهٔ بیمار
شاید اگر عشق از زبانِ خود سخن میگفت
اینقدر از دلدادگیهایش نمیزد جار
شاید فقط در چشمهایت خیره میماند و
پر میشدی از عشقِ غیر قابل انکار
تو پای او میماندی و او پای تو میماند
بیهیچ قول و وعدهای بیمنت و اصرار
مرد عمل میخواست این عشق و زمامش را
دادند دست عدهای حرّاف لاکردار
ای حس معصومانه و بی سر زبان ای عشق
دوز و کلکهای بشر را پای خود مگذار
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
الساذج يطلب من المرأة أن تحبه، الذكي يجعلها تحبه.
مرد ساده از زن میخواهد که دوستش داشته باشد.
مرد زیرک کاری میکند که زن دوستش داشته باشد.
#نزار_قباني
@folanipoem
بابا هر وقت بحث گرفتاریای دنیا میشد این آیه رو میخوند:
وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَىٰ دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ
قبل از عذاب بزرگتر (در آخرت) حتما مقداری از عذاب نزدیکتر (در دنیا) را به آنها میچشانیم شاید برگردند.
سوره سجده، آیه ۲۱
@folanipoem
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ (علیه السلام)
کتاب بود و به روی جهانیان وا بود
جوابِ هرچه نمیدانمِ جدلها بود
به روی فرشِ امامت معلمی میکرد
و تختِ سستِ خلافت اسیرِ دعوا بود
به نامِ «آلِ محمد» غریبه وارث شد
کسی ندید مگر آلِ او همین جا بود؟!
دوباره قصهٔ خاری به چشم و بغضِ گلو
هنوز پاسخ ِنهج البلاغه حاشا بود
زمان زمانهٔ ایهام واستعاره و رمز
که حرفِ حق سرش از دارِ جور بالا بود
چقدر نامهٔ کوفی از این و آن که بیا
نمک به زخمِ عمیقی که همچنان وا بود
هنوز خاطرهٔ کربلا جگرسوز و
مرامِ عهد شکستن هنوز برپا بود
به چشم اگرچه که دورش شلوغ بود اما
به جز تنور که میداند او چه تنها بود؟!
اگرچه مزدِ رسالت به رسمِ دین با او
مودت است ولی رسم، رسمِ دنیا بود
عجیب نیست بر آن خانه آتش افکندند
که این مدینهنشین از تبارِ زهرا بود
بگو به آنکه به زعمش دهانِ حق را بست
کتابِ جعفریِ شیعه همچنان باز است
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
وقتی دلت میگیرد از دنیا و آدمها
وقتی شبیخون میزنند از هر طرف غمها
وقتی چنان کاریست زخمِ لاعلاجت که
همپای دردت اشک میریزند مرهمها
درددلت وقتی که یک راز مگو باشد
حس میکنی نامحرمند انگار محرمها
شب تا به روی صورتت چادر میاندازد
میجوشد از چشم عزادار تو زمزمها
از بس که میسوزی و گر میگیرد آهِ تو
آتش تمنا میکنند از آن جهنمها
وقتی دلت تنگ است اما رو میاندازی
هر شب به تنهاییِ خود از شر همدمها
وقتی دلت یک عشق میخواهد که اینجا نیست
عشقی که تعریفی ندارد بین معجمها
یعنی که دلتنگ کسی هستی که مدتهاست
از شوق دیدار تو گفته خیر مقدمها
دلتنگ عشق اولت، آن عشقِ دیرینه
عشق خدایت، محرمت، سلطانِ مرهمها
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
مرا در عشق، هر پیغمبری آمد ملامت کرد
دلم ـ فرعون من ـ گستاختر شد، استقامت کرد
فُرادا ایستادم بلکه تنها با خدا باشم
نمازم را نگاهی سامری مسلک امامت کرد
سفر کردم که شاید بشکنم بهت نمازم را
دلم در نیلِ چشمی غرق شد، قصد اقامت کرد
به خود رو کردم و گفتم: تمامت میکنم دنیا
صدایی خسته در من ناله زد: دنیا تمامت کرد!
عصا برداشت در قلبم شکاف انداخت پیغمبر
چه دریایی به راه انداخت از سنگی، قیامت کرد
دلم در های و هوی موجهایش دست و پا میزد
ولی افسوس خیلی دیر ابراز ندامت کرد
شدم آیینهٔ عبرت شکسته بر لب ساحل
برای هرکه در این ورطه آهنگ شهامت کرد
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
روز الست بود، خدا گفت مؤمنان!
بین شما دو عاشق از خود گذشته هست؟
عاشق: که بار عشق ببندد به سوی من
از خود گذشته: تا برود جای دوردست
یک خواهر و برادر از آن جمع آمدند
گفتند ما رضا به رضای تو میدهیم
معصوم بود چهرهٔ آن خواهری که گفت
ما عشق را فقط به بهای تو میدهیم
اما خدا دلش نمیامد، بهانه کرد
گفت این مسیر دور و پر از غصه و غم است
گفتند اگر خداست ته این مسیرِ دور
صد بار اگر ز غصه بمیریم هم کم است
از بینشان کسی به «ألست بربکم»
اینقدر قاطعانه «بلیٰ» را نگفته بود
معلوم بود آن که چنین عاشق است کیست
حتی اگر که نام رضا را نگفته بود
معصومه در کنار رضا پا به پای هم
یک مرد را دوباره زنی یار میشود
این بار هم برای رهاوردهای سخت
نام علی و فاطمه تکرار میشود
پیش رضا زمین خراسان به سجده رفت
برخاست قم به حرمت معصومه قدکشان
آماده شد رقم بزند قصه را زمین
آماده شد که حفظ کند قصه را زمان
این قصه را خدا متفاوت نوشته بود
در ابتدای قصه خداحافظی گذاشت
باید که از مدینه برادر سفر کند
بی خواهری که طاقت دوری از او نداشت
راهی شد از مدینه رضا و قدم قدم
اسرار عشق را به تمام مسیر گفت
پیچیده بود بوی رضا در تمام راه
باد این نوید را به صغیر و کبیر گفت
راهی شدند از همه جا عاشقان او
ایرانِ بعد از او شده ایران دیگری
کامل شده است نیمهای از قصه و هنوز
ایران نشسته در تب مهمان دیگری
یک سال بعد موعد دیدار میرسد
حالا مسیر سرخوش از این عطر آشناست
خواهر میان حلقه سادات موسوی
دیگر سفیر عاشق و بیباک ماجراست
«راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست»
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
جان بر کف است و شک به دلش نیست ذرهای
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست»
میآید از میانهی ره بوی کربلا
مقصد دوباره نیمه قصه عوض شده است
معصومه خود سراغ قم از کاروان گرفت
آنجا که بسته بود در آن عهدی از الست
همواره وصل نقطه پایان قصه نیست
قم قم نبود اگر که فراقی چنین نبود
این ماجرا به ظاهر اگر ناتمام ماند
اما تمام قصه از اول جز این نبود
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
تقوای تمام و کمال یعنی
چیزهایی که نمیدانی را یاد بگیری
و به چیزهایی که میدانی عمل کنی
تَمامُ التَّقْوى اَنْ تَتَعَلَّمَ ما جَهِلْتَ وَ تَعْمَلَ بِما عَلِمْتَ.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله
تنبيه الخواطر، ج 2، ص 120.
@folanipoem
خود معشوق هم نمیداند جملاتی که نویسنده در کتاب مینویسد خطاب به ادبیات است، نه او.
معشوق فقط یک وسیلهی عاشقانه برای رسیدن به هدفی ادبی است.
#احلام_مستغانمی
@folanipoem
از امام صادق پرسیدن چرا دعامون مستجاب نمیشه؟
فرمود: لأنکم تدعون من لاتعرفون
چون کسی رو صدا میزنید که نمیشناسید.
[بحار الأنوار : 93/368/4 .]
@folanipoem