🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋
منتظر نقد و نظرات با ارزشتون هستم👇
https://6w9.ir/Harf_10582246
@zsk_313
هدایت شده از قرارگاه مردمی اربعین
9.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آرامش زائر
در ایام اربعین و زمان سفرهای اربعینی، با ورود به شهر قم، چیزی که توجه رو جلب میکنه اینه که خادمینی با تمام قوا با هر توان و مهارتی شبانهروز در تلاش هستن.
تلاش می کنن تا زائر، اسکان و استراحت بین راه رو با آرامش خاطر و خاطرهاش خوش تجربه کنه.
خاک قدمهای زائرین توتیای چشمان خادمین.
#حب_الحسین_یجمعنا ●|#شعور_حسینی ●|#اناعلی_العهد
┄┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
همراه ما باشید | قرارگاه مردمی اربعین
🆔@hikarbala_ir
هدایت شده از قرارگاه مردمی اربعین
محمد حسین حدادیانenc_17231376625901940087605.mp3
زمان:
حجم:
3.82M
همش میگم عمو زجرو نبخشیا 😭🥀
#مداحی
#حب_الحسین_یجمعنا ●|#شعور_حسینی ●|#اناعلی_العهد
┄┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
همراه ما باشید | قرارگاه مردمی اربعین
🆔@hikarbala_ir
فرصت زندگی
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 #حصر_پنهان #پارت_148 -تا یهساعت صبر میکنیم اگه نیومد همونجا فا
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋
🕸🦋
🦋
#حصر_پنهان
#پارت_149
-بله آقا دیدمش!
به ساعت نگاه کرد. دودقیقه بیشتر تا موعد مقرر نماندهبود. صدای محمد در گوش علی پیچید:
-آقا این تازه اومده بیرون!
-باشه! حواست بهش باشه!
و رو کرد به امیر:
-قرار عوض شد، صبر میکنیم!
بعداز دهدقیقه صدای محمد آمد.
-رفته تو یهفروشگاه!
-مواظب باش از دستش ندی!
-چشم!
یکربع بعد:
-آقا تا یهمسیری رفت اما الان انگار داره برمیگرده، تو راهم خیلی اینور اونور میپیچید. حس میکنم مشکوک شده، تکلیف چیه؟
-دیگه نرو دنبالش! به احتمال خیلی زیاد میخواد مطمئن شه کسی دنبالش نیست. با جواد ارتباط بگیر تا موقعیتو دستش بگیره!
-چشم آقا!
هفتدقیقه بعد محمد گزارش داد:
-آقا طبق گفته جواد، تو راه دوباره پیچید تو مسیر اصلی و تا بیستودودقیقه دیگه میرسه.
-سوژه دهو کلا بسپار به جواد و با بچههات برین تو موقعیت در پشتی پیش حسین!
-چشم!
دقیقا بیستودودقیقه بعد یک206 سفید نزدیک در اصلی پارک کرد. علی روی صورتش زوم کرد، خودش بود!
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
✍م.خوانساری
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
بازگشت به پارت اول👇
https://eitaa.com/forsatezendegi/4821
🦋
🕸🦋
🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋🕸🦋
فرصت زندگی
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 #حصر_پنهان #پارت_149 -بله آقا دیدمش! به ساعت نگاه کرد. دودقیقه
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋
🕸🦋
🦋
#حصر_پنهان
#پارت_150
به ساعت نگاه کرد، نه و 57دقیقه بود. لبخند کمرنگی زد و زیرلب زمزمه کرد:
-تا سهدقیقه دیگه!
ثانیهبهثانیهاش را در دل میشمرد. دیگر سوژه دههم وارد خانه شدهبود و طبق گزارش وحید، جمعِ همه جمع بود! از سهنفرِ در سفرهم که دقایقی پیش خیالش را راحت کردهبودند!
عقربه بزرگ روی دوازده ایستاد، لبزد:
-خدایا بهامیدتو!
و سرساعت بیستودو، اعلام کرد:
-یاقائم آل محمد(عج)!
یکیاز بچههای در پشتی از در بالا رفت و راه را بهروی بقیه باز کرد. علی بهصورت مسلح پشت دیوار پناه گرفته و کل کوچه را از زیر نگاهش میگذراند. برخیها رفتند روی دیوار و همانجا آماده به شلیک، قرار گرفتند.
پساز آنکه موسی از دیوار بالا رفته و در اصلی را باز کرد، همگی وارد شدند. توجه برخی افراد حاضر در حیاط خانه بهآنها جلب شد و همان شروعی شد برای اعلام حضورشان!
-مأمورا، مأمورا!
-شما در محاصره کامل ما هستید! به نفعتونه که تسلیم بشید!
و همزمان وارد ساختمان خانه شدند و صدای شلیک، منطقه را فرا گرفت!
نیمساعتی گذشته بود و همه همسایهها جمع شدهبودند. صدای آژیر آمبولانس همهجا میپیچید.
افراد حاضر در خانه، همه با دست بسته توسط نیروها، وارد ونهای سازمان میشدند.
علی دستبهسینه کنار حسین به تماشا ایستادهبود. دلش برای بعضیاز آنها میسوخت! جوانها و حتی نوجوانهایی که به دام افتاده و اغوا شدهبودند.
انگشت شست و سبابهاش را روی چشمانش قرار و ماساژشان داد. طوری که مأموران اطرافش بشنوند گفت:
-خستهنباشید بچهها!
و به سمت یکیاز ماشین شخصیهای سازمان راه افتاد:
-وحید! بچهها رو صدا کن بریم!
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
✍م.خوانساری
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
بازگشت به پارت اول👇
https://eitaa.com/forsatezendegi/4821
🦋
🕸🦋
🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋
منتظر نقد و نظرات با ارزشتون هستم👇
https://6w9.ir/Harf_10582246
@zsk_313