باز هم همه آمده بودند
شب بود شب الله اکبر
همسایه ها مهمان شهید گمنام محله بودیم
بچه ها با تکان دادن پرچم الله اکبر هایشان را بلندتر از همه می گفتند حس می کردم انقلاب از دلها رشد می کند فطرتی است آموختنی نیست
همه ی دلها به انقلاب گرایش دارند به شعارهایش به آرمانها و اهدافش و آن را دوست می دارند.
حالا راز در گهواره بودن یاران انقلابی را به چشم می بینی کالسکه هایی که با پرچم و بادکنک تزیین شده اند
انقلاب و اسلام در رگ و خون مردم این دیار است و گرفتنی نیست و ان شاء الله به حکومت امام زمان ارواحنافداه متصل خواهد شد.
نور افشانی تکاپوی همه را بیشتر کرده و فضای بوستان روشن شده همه برای فاتحه فرستادن و کنار شهید گمنام رفتن از هم سبقت می گیرند نور موبایل ها هم روشن است برای وضعیت ها و پیچ هایشان لحظه ها را شکار می کنند چه لحظات دلنشینی
یاد خاطره مادرم می افتم می گفت: حکومت نظامی بود شب ها به پشت بام می رفتیم و مردها الله اکبر می گفتند کم کم برای تحریک احساسات شعار می دادند زن ها به ما پیوستند بی غیرتها نشستند و اینقدر ادامه دادند که پشت بامهایمان خیابان شد و عملا حکومت نظامی تاثیری نداشت.
جشن رو به اتمام است
با شهید محله هم سخن می شوم و می گویم: این هم منور محله ی ما راهت ادامه دارد.
#حیدریان_منش
#نسل_اول