eitaa logo
فرصت زندگی
211 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
874 ویدیو
12 فایل
فرصتی برای غرق شدن در دنیایی متفاوت🌺 اینجا تجربیات، یافته‌ها و آنچه لازمه بدونین به اشتراک میذارم. فقط به خاطر تو که لایقش هستی نویسنده‌ از نظرات و پیشنهادهای شما دوست عزیز استقبال می‌کنه. لینک نظرات: @zeinta_rah5960
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘ (علیه السلام) بصیرت ابالفضلی علمدار حسین ع میان خاندانی که به زیبایی شهرت داشت، به ماه لقب گرفته بود. با خودت فکر کن اگر جوانی با هیکلی ورزیده و پهلوانی، با چشمانی جذاب و چهره‌ای که از زیبایی دل از همه عرب ببرد باشی، جنگاوری بی‌رقیب هم باشی، چقدر خودت را می‌گیری و به خود می‌نازی؟ اما عباس ع که باشی و مادرت ام‌البنین باشد، زیر پا می‌گذاری همه عنوان‌ها و نام‌آوری‌ها را. حتی بر فرزند اسدالله بودن هم چشم می‌بندی. فدا می‌کنی هر چه چراغ سبز که برای دور کردنت از امیر نشان داده‌اند. عباس ع که باشی رکاب می‌گیری برای بانوی مخدره و محافظش می‌شوی، شانه‌هایت خواستگاه دخترک سه ساله اربابت می‌شود. عباس ع که باشی به رسم ادب با همه قهرمانیت، همچون غلام حلقه به گوش می‌شوی در برابر مولایی که برادرت است. عباس ع که باشی، وقتی سپاه دشمن امان‌نامه برایت می‌فرستد و گرین کارت به دستت می‌دهد، جای خوشحالی غرور، می‌شکنی و در هم می‌شوی. حرص می‌خوری و کمر خم می‌کنی. می‌دانی چرا؟ با خود می‌گویی مرا چه فرض کرده‌اند؟ چرا به وفاداریم شک داشتند و به خود جرات فرستاد امان نامه داده‌اند؟ چرا دل بانو را به آن برگه لرزانده‌اند؟ کاش عباس ع باشیم که به کارزار عمل و در کشاکش فتنه شک نکنیم در یاری ولی و امام. کاش عباس ع باشیم که در باغ سبز دشمنان دست و پایمان را نلرزاند. کاش عباس ع باشیم که با همه پهلوانی، به اضطراب دخترکی دل بلرزانیم. کاش عباس ع باشیم و بصیرتمان گوش فلک را کر کند. کاش عباس ع باشیم و دل ولی و امامان را به ایستادگی‌مان قرص کنیم. کاش ... «قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ ...». 🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘ (رحیمی) https://eitaa.com/forsatezendegi/1037
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به وقت حسین عیله السلام به نیت ظهور حضرت حجت عج الله   (علیه السلام)
10.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ تجربه شیرینِ عشق 🔻مگه بهت بد می‌گذره کم میای؟ موعظه کوتاه👇👇👇 🌺🌺@moizie🌺🌺
جهان به نام تو قیام کرده به عزایی فراگیر. خون تو بار دیگر در رگ‌های عالم جریان یافته. ای مایه‌ی حیات عشق! ای پرچم برافراشته‌ی اسلام! این اشک‌های آکنده به حماسه را که به نام لحظه لحظه‌ی کربلای تو از دیدگان می‌چکند، با نام عهدنامه‌ی سربازی مولای عصر (عج) از ما بپذیر و در بهشت پیروی‌ات برایمان جایی مقرّر بدار! ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📣کانال @forsatezendegi https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739 علیه السلام   (علیه السلام)
🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘   (علیه السلام) رسالت زینبی آن روز که وارد کربلا شد، اضطراب وجودش را فرا گرفت. التماس برادر کرد تا برگردند اما راه برگشت نداشت آن صحرای بلا. آن روز که وقت وداع شد، بی‌قرار بود تا آن‌که امام آرامش به قلب ملتهبش هدیه کرد. و امان از وقت پس دادن امتحانش. پس داد هر آنچه از محضر علی ع فصاحت و بلاغت آموخته بود، هر آنچه در کنار حسن ع صبوری تجربه کرده بود، هر آنچه برای حسین ع دلداگی را مرور کرده بود، هر آنچه از عباس ع ایستادگی دیده بود و از همه مهمتر هر آنچه بی‌واسطه از جانب پروردگارش دریافت کرده بود این عالمه بدون معلم. منزل به منزل درس پس داد عقله‌العرب. کسی که عمری پرده نشین بود و سایه‌اش را نامحرمی ندیده بود، ثابت کرد پایش که بیافتد وارث زهرا س ست در حمایت از دین و امامش. پایش که بیافتد مردانه پای کاروانی زن و بچه بی‌پناه می‌ایستد و به وقتش همه نامردهای این ماجرا را روسیاه خواهد کرد. رسالتش در احیاء عاشورا و نشان دادن جایگاه شهید و جلاد را چنان استوار و بی‌نقص به انجام رساند آن بانو پیر شده از داغ عزیزان که وسعت انعکاسش از حصار قرن‌ها و مرزها گذشت و کوس رسوایی دشمنان بی‌حیا را به گوش فلک رساند. و امروز ما وارثان رسالت زینبی هستیم. ما طلایه داران همان نهضت زینبی هستیم که نسل به نسل و عصر به عصر در حال گسترش است. هشدار که خواب نمانیم تا با لگد دشمن بیدار شویم. هشدار که ضعف نشان ندهیم تا دخترکان معصوم و بی‌پناهمان را از زیر پر و بالمان در بیاورند و به تاراج ببرند حیا و معجرشان را با هم. هشدار که آنقدر منفعل عمل نکنیم تا فساد کاخ یزیدیان به خانه خانه‌هایمان سرایت کند. من و تو و تک تک کسانی که به لطف شیر مادرانی حسینی و پرورشی زهرایی آگاهیم به رسالت سنگین دفاع از حریم خانواده‌ها در برابر تهاجمی نرم، اگر سست باشیم، اگر خودمان را به خواب بزنیم، شک نکن با عمه سادات طرفیم؛ چرا که خون به دل مولای غریب منتظرمان کرده‌ایم. هشدار... 《... تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ》 🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘🏴⚘ (رحیمی) https://eitaa.com/forsatezendegi/1037
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اعمال روز 🖤🖤🖤🖤🖤🖤 @Revayateeshg
8.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ امامِ عاشق 🔻چرا مصیبت اباعبدالله الحسین(ع) اینقدر سنگینه؟ موعظه کوتاه👇👇👇 🌺🌺@moizie🌺🌺
فرصت زندگی
#رمان_قلب_ماه #پارت_100 ❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙 ❤🌙 مریم احساس کرد که لازم است چیزی بگوید تا
❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙❤🌙 ❤🌙❤🌙 ❤🌙 وقتی از اتاق خارج شدند. آزاده هم بیرون آمد. او دختری هجده ساله بود که اکثر اوقات گوشی به دست و درونگرا بود. مریم از رفتارهایش احساس کرد که او مشغله ذهنی دارد اما بروز نمی‌دهد. بعد از شام، امید به اتاقش رفت. مریم هم که خیلی خسته بود، شب به خیر گفت و به اتاق رفت. با دیدن امید که سجاده انداخته و نماز می‌خواند، لبخند زد. همین که نمازش تمام شد روبروی او روی سجاده نشست و شروع کرد به شیطنت و اذیت کردن امید. صورت او را با دست هایش قاب کرد و بعد لپش را کشید. امید که دردش گرفته بود، دست‌های مریم را گرفت و به طرف خودش کشاند. تلاش مریم برای بیرون کشیدن دستش بی‌فایده بود. -امید جان از کی نماز می‌خونی؟ -از وقتی شرطتو قبول کردم. یعنی دقیقش اینه که از دو روز بعدش. راستش یادم رفته بود. دوباره تمرین و تکرار کردم تا یادم بیاد. بعد شروع کردم. مریم تازه دارم می‌فهمم چرا اینقدر اعتماد به نفست بالاست. توی همین مدت کم که نماز می‌خونم، حس می‌کنم پشتم به خدایی گرمه که می‌تونم باهاش حرف بزنم و صدامو می‌شنوه. خدایی که هر غیر ممکنیو ممکن می‌کنه. تا اینجا اکتشافاتم از خواص نماز و خود خدا همین قدره. -ای جانم. مکتشف کی بودی تو؟ خدا رو شکر که آشتی باهاش برقرار شد. ازتم ممنونم که شروطمو فراموش نکردی. - مگه قراره یادم بره. شرط دومتو که خودم هم دربست چاکر مامان فاطمه هستم. اما برای شرط سومت بگو کی قراره نذری بدی که ببرم؟ -چشم. زود آماده می‌کنم. -الان تو بهم گفتی چشم؟ باورم نمیشه. -چرا باورت نمیشه از این به بعد قراره همسر مطیع تو باشم و جز چشم چیزی نگم. -من و این همه خوشبختی محاله. همین که تحویلم بگیری و دوستم داشته باشی ته پادشاهیه واسم. انتظار اطاعت ندارم. مریم خودش را در آغوش امید جا کرد. امید شوکه شده بود، کمی دست دست کرد و بعد او را به خود نزدیکتر کرد‌. قبلش تند و پر هیجان می زد. _مریم جان، چطور باور کنم این تویی که مال منی. این منم که لایق عشق تو شدم. عشقی که تا حالا به کسی نداشتی و فقط و فقط مال منه. ممنونم عزیز دلم. رفتن به پارت اول: https://eitaa.com/forsatezendegi/1037 https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739