فرصت زندگی
🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷 🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪 🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪 🌷🌪🌷🌪🌷 🌪🌷🌪 🌷 #رمان_ترنم #پارت_55 در دلم گفتم خدایا چقدر خوبی که اشت
🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷
🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪
🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪
🌷🌪🌷🌪🌷
🌪🌷🌪
🌷
#رمان_ترنم
#پارت_56
_چی میگفتن پخشش کن منم بشنوم.
_نه. برای تو خوب نیست. فقط برات تعریف میکنیم.
_خودتو لوس نکن. برای شما خوب بود، برای من بَده؟ یالا بِده.
_جان خودت نمیشه. بذار برات بگم.
دستم را دراز کردم تا گوشی را از دستش بگیرم. فرار کرد و به طرف در رفت. مهرانه جلوی مرا میگرفت. انگار دست رشته بازی میکردیم. خیز برداشتم. همین که به مهدیه رسیدم و افتادم روی او. در اتاق باز شد. زن عمو در را باز کرد. میخواست کادو را بردارد. چشمش به من که افتاد، سری با تاسف تکان داد. کادو را برداشت. زیر لب غر زد و رفت. با اینکه همیشه همین طور با ما برخورد میکرد، این بار خشم هم چاشنی نگاهش بود که من دلیلش را نمیفهمیدم.
_چش بود؟ آتیش میباره از چشاش.
شانه بالا انداختند و لبخند مرموزی زدند. مطمئن شده با همان صدای ضبط شده میتوانم به جوابم برسم. از مهدیه خواهش کردم و قول دادم چیزی به کسی نگویم اما مهدیه زیرک بود.
_باشه میذارم گوش کنی اما وقت رفتن. تو یه کم وحشی هستی. نمیتونی خودتو کنترل کنی. اون موقع بهت میدم.
حس فضولیم گل کرد و داشت مرا میخورد که عمه برای جشن خبرمان کرد. تمام مدت فکرم مشغول چیزی شد که قرار بود بشنوم. بعد از شام باز هم به اتاق رفتیم. مهدیه طبق قولش صدا را پخش کرد. صدای حرفهای عمه و زن عمو بود.
_حبیبه جان، من خون دل خوردم تا این زندگیو ساختم. این بچهها رو به چه سختی بزرگشون کردم، تربیتشون کردم. پاشون وایستادم تا کج نرن.
_خب چی شده مگه؟
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
#زینتا
رفتن به پارت اول:
https://eitaa.com/forsatezendegi/1924
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🌷
🌪🌷
🌷🌪🌷🌪
🌪🌷🌪🌷🌪🌷
🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪
🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷
🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪
فرصت زندگی
🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷 🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪 🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪 🌷🌪🌷🌪🌷 🌪🌷🌪 🌷 #رمان_ترنم #پارت_56 _چی میگفتن پخشش کن منم بشنوم. _نه
🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷
🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪
🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪
🌷🌪🌷🌪🌷
🌪🌷🌪
🌷
#رمان_ترنم
#پارت_57
_ارشیا بیست و یک سالش تموم شده و یه سال از درسش مونده. کنار باباشم داره کار میکنه. گفتم دیگه وقتشه واسش زن بگیرم. سر و سامون بگیره تا یکی خودشو بهش ننداخته و مجبور نشدم هر کس و ناکسو سر سفرهم بیارم. تو که مادری اینو خوب میفهمی.
_آره عزیزم. فکر خوبیم کردی. حالا چی شده؟ کشتی منو بگو دیگه.
_بهش که گفتم میخوام واست زن بگیرم. اولش که چند وقت میگفت زن نمیخوام. کشتم خودمو تا دیگه ترش نکنه وقتی میگم زن بگیر. حالا چند نفرو در نظر گرفتم. به هر کدومشون یه عیبی میگیره. اصلا نمیذاره بریم ببینیمشون. به باباش گفتم. گفت لابد گلوش یه جا گیر کرده که بقیه رو ندیده رد می کنه. به هزار زحمت زیر زبونشو کشیدم میدونی چی میگه؟
_نه. از کجا بدونم؟ چی میگه؟
_بعد کلی صغری کبری کردن، میگه اگه ترنمو برام میگیرین ازدواج میکنم وگرنه دیگه حرفشم نزنین.
چشمهایم کم مانده بود از حدقه بیرون بزند.
_ترنمو؟ آخه اینا که همش دارن بهم میپرن.
_آبجی چقدر گفتم از هم فاصله بگیرن. دور و بر پسرام نگردن. کسی حرفمو جدی نگرفت. بچم چشم و گوش بستهست. با این جلف بازیا هوش و حواس بچمو برده. آبجی من الان چی کار کنم؟
_آتنا جان، تو یه مادری و نگران آینده پسرتی. اوینو خوب درک میکنم اما ترنمو خودتم خوب میشناسی. هنوز بچهست. شاید از سر بچگی مثل دخترای من شیطنت کنه ولی هیچ وقت دنبال پسر تو نبوده. اینا هر دوشون بچههای داداشام هستن. بیاندازه دوستشون دارم. پسرت نباید بهش توجه میکرد. حالا فکر میکنی ترانه دخترشو توی این سن شوهر میده؟ فکر میکنی اون ترنم تخس بفهمه، مدال افتخار میده به پسرت؟ اگه میتونی از راهش پسرتو منصرف کن که تا حبیب و ترانه نفهمیدن بره سراغ یکی دیگه. بفهمن شر درست میشه. هر کمکی هم خواستی بهم بگو.
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
#زینتا
رفتن به پارت اول:
https://eitaa.com/forsatezendegi/1924
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🌷
🌪🌷
🌷🌪🌷🌪
🌪🌷🌪🌷🌪🌷
🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪
🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷
🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪🌷🌪
📿 اعمال لیلة الرغائب
امشب اولین شب جمعه #ماه_رجب، لیلة الرغائب است.
🌷پیامبر اکرم صلیالله علیهوآله فرمودند؛
از نخستين شب جمعه #ماه_رجب غفلت نكنيد، همانا آن شب را ملائكه #ليلة_الرغائب نامند.
عزیزی میگُفت:
هر وقت احساس کردید از
#امامزمان
دور شدید و دلتون
واسه آقا تنگ نیسٺ:)
این دعای کوچک رو بخونید!
بخصوص توی قنوت هاتون:
لـَیِّنْ قَـلبی لِوَلِیِّ أَمرِک
یعنی خدا جون!
دلمُ واسه امامم نرم کن…(:♥️🌱
@Ostad_Shojaeفرمولِ پرواز.mp3
زمان:
حجم:
8.92M
#تلنگری
- منظور از شب لیلة الرغائب چیه؟
- چجوری باید توی این شب آرزو کنیم؟
- چی باید بخواییم که هم دنیامون داشته باشیم هم آخرتمون؟
- چرا خدا این شب رو درست گذاشته توی ماه رجب، که ماه اختصاصی خودش هست و بنده هاش؟
#استاد_شجاعی 🎤
#لیلة_الرغائب
『@talabe_nevesht313』
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
از بچگی با این شعر بزرگ شدیم
شبا که ما میخوابیم آقا پلیسه بیداره.
ماخواب خوش میبینیم. او دنبال شکاره.
آقا پلیسه شعر کودکیمان همچنان با دزدها و قاچاقچیها و افراد شرور میجنگد اما هر بار مظلومانه به دست نقص قوانینی که دست و پایش را بستهاند کشته میشود. دست و پایش به دست هوچیگرهای مجازی بسته میشود تا خلافکار با آرامش بیاید و نظم و امنیت جامعه را به چالش بکشد.
امروز فرزندان پلیس شهید رنجبر به راحتی یتیم شدند تا قوه مقننه ما بفهمد کمیسیون امنیتش باید قانون به کارگیری اسلحه برای پلیس را اصلاح کند. چندین پلیس و محافظ ملت باید پر پر شوند تا بقیه کمیسیونها و قوانین تکانی بخورند.
مجازی نشینها و هشتک پراکنها چرا فقط برای مجرمان #مظلوم به راه میاندازند. پلیسی که فیلمهای واضحی از مظلومیتش در شهادت هست چرا هشتکهایشان را فعال نکرده. بیایند و جواب بدهند حالا که هشتکهایشان دست پلیس اسلحه به دست را برای استفاده از آن بسته و فرزندانش را یتیم کرده.
اندکی وجدان و تامل آرزویم شده است.
#پلیس_مظلوم
#زینتا
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739