🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
فرهنگ لغتها میگوید معنی ولایت حکومت است.
نمیدانم فرهنگ لغتها شعورشان نمیرسد یا ما که ولایت را قبول داریم و حکومت مولا بر زندگیمان را انکار میکنیم؟ بروم معنی حکومت را هم جستجو کنم.
#غدیر
#زینتا
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
حق انتخاب بین علی و غیر علی دایر شد.
یک طرف حمایت نبی را داشت و طرف دیگر حمایت خلق.
چه دو راهی ناموزونیست وقتی میدانی پشت حامی علی به گرداننده عالم گرم است.
#غدیر
#زینتا
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
فرصت زندگی
🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞 🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞 🦋💞🦋💞🦋💞 🦋💞🦋💞 🦋💞 🦋 #رمان_جذابیت_پنهان #پارت_182 _با این طوری رفتنت که بیشتر داغو
🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞
🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞
🦋💞🦋💞🦋💞
🦋💞🦋💞
🦋💞
🦋
#رمان_جذابیت_پنهان
#پارت_183
پریچهر از حرکت ایستاده. به فکر فرو رفته بود. حق با رضا بود. همه حرفهایش حق بود؛ حتی اشکال داشتن آپشنهایی که به شوخی میگفت، درست بود. به این فکر کرد که رضا با کوتاه آمدن از آنچه حقش بود، باعث آرامشش شده و از بابت این درکش از او ممنون بود. با حرکت بازوهایش که در دست رضا بود، به خودش آمد.
_هان؟ چیه؟ مگه منار جنبونم که این طوری تکونم میدی؟
رضا بازویش را رها و اشاره کرد که به راهشان ادامه دهند.
_روتو دختر... یهو وسط راه میایستی و قفل میکنی. خب آدم میترسه.
_ول کن بابا. بادمجون بم آفت نداره. رضا؟
_جانم.
_تو ازم خسته نمیشی؟ یعنی ممکنه یه روز دلتو بزنم و فکر کنی دیگه منو نمیخوای؟
این بار رضا ایستاد. پریچهر قدم رفته را برگشت.
_وا؟ تو چرا قفل کردی؟ اون وقت به من میگفتیا.
رضا همچنان خیره نگاهش کرد.
_بعد میگی چرا باید به درمان ادامه بدم. خب همین فکرات مشکل داره دیگه. یه آدم نفهم یه موقعی بیلیاقتی کرد و ازت گذشت. اون وقت تو باید در مورد منم این طوری فکر کنی؟ من جواهر دستمو ول کنم و کیو بهتر از تو پیدا کنم؟ اصلاً هیچ چیزتم که مثل الان نباشه، منو اینقدر نمک نشناس و بیمعرفت دیدی که بتونم ازت دل بکَنم؟
با صدای زنگ گوشی پریچهر حرف را تمام کردند.
_جانم فاطمه.
_جانم و کوفت. دو ساعته جلوی کافیشاپ وایستادین دل میدین و قلوه میگیرین؟ یه درصد فکر نکنی ما هم منتظرتونیما.
پریچهر نگاهی به اطرافش کرد.
_اِوا، راست میگی خواهر. رسیده بودیما. آخه میدونی؛ وقتی شوهرت با حرفاش دلتو به بازی بگیره، هوش و هواس واست نمیمونه دیگه.
لبخند زدند و در کافی شاپ را باز کردند.
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
#زینتا
رفتن به پارت اول:
https://eitaa.com/forsatezendegi/2347
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🦋
🦋💞
🦋💞🦋💞
🦋💞🦋💞🦋💞
🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞
🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞
فرصت زندگی
🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞 🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞 🦋💞🦋💞🦋💞 🦋💞🦋💞 🦋💞 🦋 #رمان_جذابیت_پنهان #پارت_183 پریچهر از حرکت ایستاده. به فکر
🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞
🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞
🦋💞🦋💞🦋💞
🦋💞🦋💞
🦋💞
🦋
#رمان_جذابیت_پنهان
#پارت_184
_خاک تو سر شوهر ندیدهت کردن. پاشو بیا بالا. حیف من که واست جای دنج اونم دوتا میز رزو کردم.
_یه دونهای گلم. اومدم. راستی شوهرت بدش نیومد دوتا میز گفتی؟
_نه بابا. واسه خوردن جدا میشیم دیگه مراسمو که با همیم.
_مگه پیشش نیستی که لو میدی؟
جیغ فاطمه در آمد.
_پریچهر؟ خوبه رسیدی. تلفنو قطع کن. حضوری سوالاتو بپرس.
پریچهر سهام شرکت را فروخت و یک موسسه فرهنگی و تفریحی با مدیریت فاطمه و همسرش تاسیس کرد. کار آن موسسه به خاطر مکانش و داشتن نوجوان و جوانان زیاد در آن منطقه و همین طور مدیریت خلاقانه آن زوج، گرفت.
با درمان کامل پریچهر، تاریخ ازدواج پریچهر و رضا برای جشن میلاد پیامبر ص تعیین شد. هنوز یک ماه تا آن زمان وقت بود. به پیشنهاد پیمان تغییراتی به خانه دادند؛ از رنگ و لعابش تا نو کردن بعضی وسایل که لازم بود.
پریچهر برنامه مورد نظرش را تمام کرد و تحویل داد. کارش تحسین مسئولین مربوطه را برانگیخت.
_زنداداش، فهمیدی قراره با عروسی شما منم برم قاطی خروسا.
رضا که نزدیکش بود، پس گردنی به او زد.
_مگه مرغ بودی که حالا بری قاطی خروسا. باز پرو و پلا گفتی؟
_نه خیرم. زن گرفتی دست بزن پیدا کردیا. تا حالا قاطی جوجهها بودم. الان دارم قاطی خروسا میشم. منو چه به قاطی شدن با مرغا. یه مرغ که بیشتر قرار نیست اختیار کنم.
پریچهر سینی چای را روی میز گذاشت.
_به سلامتی. مبارکه. از عروس خوشبختت رو نمایی نمیکنی؟
همین که حسین خواست لیوان چای را بردارد، رضا پشت دستش زد.
_بار هزارم. دست به لیوان من نزن.
حسین دستش را نوازش کرد و رو به مادر که از آشپزخانه به طرفشان میآمد، کرد.
_مامان، چرا تبعیض؟ فقط رضا آدمه که واسش چایی لیوانی میریزی؟
مادر کنارش نشست و دستش را گرفت و نوازش کرد.
_نه مادر تو هوسانه لیوانی میخوری. یه وقتایی که واست میریزم، نصفه ولش میکنی.
رضا دنبال حرفش را گرفت.
_میبینی مشکل از خودته.
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
#زینتا
رفتن به پارت اول:
https://eitaa.com/forsatezendegi/2347
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🦋
🦋💞
🦋💞🦋💞
🦋💞🦋💞🦋💞
🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞
🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞
4.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
حق انتخاب بین علی و غیر علی دایر شد.
یک طرف حمایت نبی را داشت و طرف دیگر حمایت خلق.
چه دو راهی ناموزونیست وقتی میدانی پشت حامی علی به گرداننده عالم گرم است.
#غدیر
#زینتا
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
4.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوای علی علی مولا در قلب عربستان....
تونل مشعر به سمت منا...
#عید_غدیر
#امام_زمان
#اللّٰھُمَعجلاْلِّوَلیڪَالفࢪَج
❀〇🍃 ⃟🌺❀❀〇🍃 ⃟🌺❀
نوای نام مولا جلوی چشم وهابیها با این حجم وسیع امید فرج حضرت صاحب رو مژده میده.
یا علی
حاجمیثم مطیعیحاجمیثم_مطیعی_یاعلی_مالک_ملک_دلی_.mp3
زمان:
حجم:
3.78M
🔊 #صوتی | #شعرخوانی
📝 یاعلی مالک ملک دلی...
👤 حاجمیثم #مطیعی
🌺 ویژهٔ #عید_غدیر
✅ کانال مداحی اهلبیتمدیا
@AhleBeytMedia