eitaa logo
فرصت زندگی
204 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
878 ویدیو
12 فایل
فرصتی برای غرق شدن در دنیایی متفاوت🌺 اینجا تجربیات، یافته‌ها و آنچه لازمه بدونین به اشتراک میذارم. فقط به خاطر تو که لایقش هستی نویسنده‌ از نظرات و پیشنهادهای شما دوست عزیز استقبال می‌کنه. لینک نظرات: @zeinta_rah5960
مشاهده در ایتا
دانلود
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_توی_خرابه_هر_شب_منتظرت.mp3
زمان: حجم: 4.31M
🔳 🌴توی خرابه هر شب منتظرت نشستم 🌴الان چند شبه بابا که چشمامو نبستم 🎤 👌بسیار دلنشین 🔴مرجع رسمی های روز ♨️ @Maddahionlin 👈
⭕تیتر خبر محرم سال ۶۱ : ضرب و شتم دختران شهدا در سرزمین کربلا که در این اتفاق چادر و روسری از سرشان برداشته شد. ⭕تیتر خبر محرم سال ۱۴۴۴: ضرب‌وشتم دختر شهید، معلم یزدی که از همایش کشوری معلمان نخبه انقلابی برمی‌گشت. چادر این بانوی محجبه را برداشته، سعی داشتند روسری از سرش بردارند. تکرار تاریخ غیرتتان را به بازی نمی‌گیرد؟ آن روز حمله کنندگان گول صحنه گردانی ابن زیاد را خورده بودند و امروز کسانی از آن سوی کوفه‌های جهان صحنه گردانی می‌کنند تا باز هم دختر شهیدی بی حرمت شود. درد اینها به کنار، درد تماشاچیانی که بی‌حرمت شدن ناموس جامعه را در دو تاریخ دیدند و دم نزدند را چگونه التیام بخشم. درد غیرت رنگ و رو رفته را چه کنیم. علیه السلام علیه السلام https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شنیدید از بس بچه را بغل کردند بغلی شده؟ کسی یاد نداشت دخترک نازپرورده حسین علیه السلام چقدر روی زمین راه رفته باشد. بی‌خود نبود همان اول راه اسارت پاهایش پر آبله شد. عادت دخترک نازپروده حسین علیه السلام نوازش و آغوش برای گریه بود. بی‌خود نبود دست بزرگ مرد حرامی صورت و دلش را باهم خون کرد. بیشتر که گفتن ندارد. هر دخترک نازپرورده که دیدید، هر ناز و طنازی که از او دیدید، روضه رقیه است برای خودش. علیه السلام سلام الله https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این فیلم پاسخ به کسانیه که میگن؛ چرا امامزاده داود(ع) جلوی ورود سیل به حرمش را نگرفت. 🔴به کمپین فصل بیداری بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1635647570C3725f53a3d
فرصت زندگی
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸 📓رمان امنیتی #رفیق 📓 🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 🔸 📓رمان امنیتی 📓 🖋 به قلم: ‼️دوم: خرس‌های رقصان، بال‌های رنگی... صدف هدفون را روی گوشش جابه‌جا کرد و روی تخت دراز کشید. دکمه‌های مانتویش را باز کرد تا راحت‌تر نفس بکشد. حال عوض کردن لباس‌هایش را نداشت. شیدا اما پشت میز نشسته بود و با لپتاپش کار می‌کرد. صدف آرام و زمزمه‌وار همراه آهنگ می‌خواند: Someone holds me safe and warm (کسی مرا به گرمی در آغوشش گرفته‌است) Horses prance through a silver storm... (اسب‌ها در این طوفان نقره‌ای عبور می‌کنند...)​ صدف داشت آرام‌آرام با موسیقی خوابش می‌برد که شیدا پرسید: - چی گوش می‌دی؟ عباس هدفون را روی گوشش فشار داد و سعی کرد صدای شیدا و صدف را از هم تشخیص دهد. بعد روی خط حسین رفت: - آقا براتون بفرستم آنلاین گوش بدین؟ صدای حسین آمد که: - آره بفرست. صدف چشمان خمارش را باز کرد و با صدایی گرفته گفت: - همون آهنگ که توی هواپیما گوش می‌دادم. شیدا زیرچشمی به صدف نگاه کرد. چهره‌اش برخلاف دفعات قبل شاداب نبود. حتی چشمان قهوه‌ای‌اش کمی سرخ شده بودند و شیدا می‌دانست بخاطر خواب‌آلودگی نیست. حس کنجکاوی دخترانه‌اش را نتوانست کنترل کند: - توی هواپیما هزاربار اینو گوش دادی، دیگه منم حفظش شدم. چرا گیر دادی بهش؟ - نمی‌دونم. دوسش دارم. یاد بچگیم می‌افتم... یاد روزای خوب زندگیم. آخه این مال یه فیلمه و خواننده‌ش هم داره از بچگیش می‌گه. حس می‌کنم درکش می‌کنم. شیدا ابروهای کم‌پشتش را بالا انداخت: - اوه! چه احساساتی! یه جوری حرف می‌زنی انگار الان زندگیت خوب نیست. بعد کامل چرخید طرف صدف و به چشمانش خیره شد: - دیوونه! زندگی تو توی کانادا صدبرابر بهتر از زندگیت توی این خراب‌شده‌س! صدای آهنگ انقدر بلند بود که از هدفون صدف شنیده می‌شد. حالا آهنگ به اوجش رسیده بود. صدف تلخ خندید و صدایش بغض‌آلود شد: - آره. خیلی بهتره. هم شغل خوب دارم، هم حقوق خوب، هم خونه، هم ماشین... آزادم، هرکار دلم می‌خواد می‌تونم بکنم، هرجور دلم بخواد می‌تونم بپوشم... . شیدا با حالتی کلافه گفت: خب دیگه چه مرگته عزیز من؟ صدف نتوانست خودش را کنترل کند. اشکی از گوشه چشمش سر خورد: - نمی‌دونم... خیلی وقتا، مخصوصا وقتی توی هوای ابریِ تورنتو دلم می‌گیره. تنگ می‌شه؛ نمی‌دونم برای چی. شاید برای همین خراب‌شده! شاید برای مامان و بابام... برای خواهر و برادرام. روزای اول اینطور نبودم. تا یه سال اول، عشق و حال بود. کار و درس و همه چیزایی که عاشقش بودم. ولی کم‌کم دلم تنگ شد... وقتی مانی اومد توی زندگیم دوباره همه چی خوب شد... ولی... . ادامه نداد. دلش نمی‌خواست بغضش بشکند. خواست حرف دیگری پیش بکشد: - شیدا، تو چند وقته آلمانی؟ اونجا دلت نمی‌گیره؟ -نمی‌دونم. من روی زندگیِ توی ایرانم یه شیفت دیلیت گرفتم و خلاص. هیچوقت هم دلم برای این مملکت تنگ نمی‌شه. رفتن به پارت اول: https://eitaa.com/forsatezendegi/2937 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739 🔶 🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶🔹🔶
فرصت زندگی
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸 📓رمان امنیتی #رفیق 📓 🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 🔸 📓رمان امنیتی 📓 🖋 به قلم: صدف انگار داشت با خودش حرف می‌زد: - ولی من از هوای ابری بدم می‌آد. دلم می‌گیره. اصلا انگار اونور آب همه دلشون گرفته. انقد که هوا همش ابریه. شیدا به حرف‌های صدف پوزخند زد. صدف لب باریکش را گزید و بعد از چندلحظه گفت: - اگه اون لعنتیا از دانشگاه اخراجم نمی‌کردن، الان توی مملکت خودم یه کسی شده بودم. شیدا که داشت با بی‌تفاوتی به صدف گوش می‌داد، لبخندی زد که دندان‌های ردیف و سپیدش را به رخ کشید و گردنش را کج کرد: - عزیزم! تو و امثال تو توی این مملکت به هیچ‌جا نمی‌رسین. حداقل تا وقتی اینا سر کارن. همون بهتر که اومدی کانادا. اونا قدر تو رو بیشتر می‌فهمن. صدف با چشمان پر از اشکش به شیدا نگاه می‌کرد. شیدا از جایش بلند شد و کنار صدف روی تخت نشست. دستان صدف را گرفت و خیلی جدی به چشمانش نگاه کرد: - اگه دوست داری توی همین ایران به یه جایی برسی، باید کمک کنی تا کار این حکومت رو تموم کنیم. اون وقت ایرانم می‌شه اروپا. صدای بیت‌های پایانی آهنگ، می‌دویدند میان جملات شیدا: Figures dancing gracefully (...عکس‌ها و نقش‌ها به زیبایی حرکت می‌کنند) Across my memory (همه این‌ها را به یاد می‌آورم...)​ صدف با حالتی نامطمئن و صدایی لرزان پرسید: - مطمئنی می‌شه؟ - اگه ما بخوایم می‌شه. این دفعه کارشون تمومه. صدف انگار باور نکرده بود. ترس در چشمانش موج می‌زد. آهنگ دوباره از اول شروع شد: Dancing bears, Painted wings (خرس‌های رقصان، بال‌های رنگی) Things I almost remember (همه آن چیزی است که به یاد می‌آورم...)​ شیدا خواست حالش را عوض کند: - نگفتی این آهنگ مال چه فیلمیه؟ صدف به زور لبخند کج و کوله‌ای زد: - یه فیلمه درباره انقلاب روسیه... . شیدا ضربه‌ای آرام سر شانه صدف زد: - یادت باشه بعدا دانلودش کنی با هم ببینیم. و ناخودآگاه همراه آهنگ خواند: Figures dancing gracefully (...عکس‌ها و نقش‌ها به زیبایی حرکت می‌کنند) Across my memory (همه این‌ها را به یاد می‌آورم...)​ عباس هدفون را از روی گوشش برداشت و زیر لب غرید: - از این دوتا چیزی درنمی‌آد. - شنیدم چی گفتی! عباس دستپاچه شد. حسین بود. به من‌من افتاد: - حاجی منظورم اینه که... . - می‌دونم. فعلا میلاد اونجا باشه کافیه. تو پاشو بیا اداره، کارت دارم. الانم کمبود نیرو داریم، باید در مصرفتون صرفه‌جویی کنم. عباس که از ماندن در اتاق خسته شده بود، از جا جهید و کتش را برداشت: -الساعه می‌آم. رفتن به پارت اول: https://eitaa.com/forsatezendegi/2937 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739 🔶 🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶🔹🔶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 حی علی العزا که محرم رسیده است. بسم الله
قسم به سر افتاده حر، قسم به دست بسته حر، قسم به شرم بی‌حد حر، آقا اگر یک نگاه کنی آزاده می‌شوم. نه، اشتباه گفتم، شما که همچون ارباب نگاه برنمی‌دارید. مولا، برای حر شدنمان دعا فرما. این روزها اوضاع دلمان آشوب است. نگه داشتن ایمان بی‌اندازه سخت است. حق را به باطل آمیخته می‌کنند و به خوردمان می‌دهند. آقای غریب منتظر، حر درونمان تشنه زانو زدن پیش پای شماست. تشنه عذرخواهی برای دل شکستن‌هایمان. آقا بیا و به رسم ارباب حرمان را ببخش که سر به هواست. آقا بیا و ببخش که حرمان بی‌بصیرت است. آقا اگر زخم دینداریمان را ببندی ثواب دارد. اللهم عجل لولیک الفرج علیه السلام https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
@MaddahionlinYEKNET.IR - roze - shabe 4 muharram 1400 - motiee.mp3
زمان: حجم: 8.52M
🔳 🌴زهیر باش دلم تا به کربلا برسیم 🌴به کاروان شهیدان نینوا برسیم 🎤 👌بسیار دلنشین 🔴مرجع رسمی های روز ♨️ @Maddahionlin 👈
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_شاه_کلید_دین_حجت_الاسلام_عالی.mp3
زمان: حجم: 3.67M
🏴 ویژه 🔑شاه کلید 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🔴بهترین های روز ♨️ @Maddahionlin 👈