17.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واکنش خانوم ها در سال ۱۹۶۴ وقتی برای اولین بار لباس بالاتنه باز می بینند
https://eitaa.com/forsatezendegi
🖼 #سخن_نگاشت | کشف حجاب، بزرگترین جنایت رژیم پهلوی
➕ ۱۷ دیماه سالروز اجرای طرح #کشف_حجاب توسط رضاخان
12.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 دوست دارم ازدواج کنم اما شرایطم خوب نیست 😔🙄
این کلیپ با همه ویدیو هایی که دیدی فرق داره😉
#دیوانه_نشو
#ازدواج
#بخش_اول /ً۲ٰ:۴۶
🆔 کانال حمید درسی👇
https://eitaa.com/joinchat/160628967Ce3309127d2
3.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم کوتاه «اُورکت»
به مناسبت روز پدر🌷
فیلم کوتاه ساخته محمدهادی نعمت الهی
روح همه پدران آسمانی شاد
🎥 ورود کاروانهای حامل کمکهای بشر دوستانه به نوار غزه و شادی کادر درمان در کنار مردم پس از اعلام آتش بس.
حرفی به میان می آید:
کسانی که مقاومت کردند از چه جنسی بودند؟
کسانی که صبر را معنی کردند، چگونه تربیت شده بودند؟
کسانی که داغ عزیزترینهایشان، گرسنگی، تشنگی، سرما و یخبندان و آسیبهای روحی جنگی نابرابر را به جان خریدند، چه هدف مقدسی برای زندگیشان طراحی کرده بودند؟
امام حسین علیه السلام:
موت فی العزه خیر من حیاة فی الذلّ
مرگ با عزت از زندگی با ذلت بهتر است.
https://eitaa.com/forsatezendegi
هدایت شده از رخ
7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رویداد خانواده برگزار میکند:
تماشا و نقد فیلم "تصور"
📌ناقد: خانم دکتر سمیه خراسانی
🔘روش شرکت: حضوری و مجازی
📆تاریخ: دوشنبه 1403/11/1
🕰زمان: ساعت ۱۴ الی ۱۷
🌏مکان: قم. بلوار امین، کوچه ۸، ساختمان جامعة المرتضی، طبقه دوم، سالن اجتماعات
💳 هزینه ثبت نام : ۵۰ هزار تومان
۶۰۶۳۷۳۱۱۶۸۶۳۱۳۲۴
فاطمه آشناد
🆔 ثبت نام:
@Ashnad1402
#رویداد_خانواده
#نهمین_نشست
#نقد_فیلم
#تصور
🔸@familyevent
هدایت شده از رخ
رویداد خانواده برگزار میکند:
«خانواده و زندگی خانوادگی در نیجریه»
مهمان : فاطمه تی تی از نیجریه
میزبان : دکتر سمیه خراسانی
🔘روش شرکت: حضوری و مجازی
📆تاریخ: دوشنبه ۱۴۰۳/۱۱/۲۹
🕰زمان: ساعت ۱۷-۱۵
🌏مکان: قم،بلوار محمدامین،کوچه ۸،ساختمان جامعه المرتضی،طبقه دوم،سالن اجتماعات
🆔ثبت نام:
@Z_narges1400_m
#رویداد_خانواده
#دهمین_نشست
🔸@familyevent
بسمه تعالی
💠تنهای جاده
🔻عروسک صورتی اش را بیشتر بین بازوانش فشرد؛ حس می کرد با این کار از شیء باارزشی که برایش مانده بود حمایت می کند؛ نگاهش را به دود غلیظی که از دور و نزدیک به هوا می رفت، دوخت؛ لابد همین ها بودند که باعث سوزش گلویش شده بودند؛ مادرش همیشه او را از دود فاصله می داد؛ می گفت: حواست رو جمع کن دورت بگردم؛ تو آلرژی داری؛ یه وقت حالت بد نشه. حالا چه کار باید می کرد اگر آن سرفه های وحشتناک شروع می شد؟
🔻داروهایش چند ساعت قبل زیر آوار بمب ها جا مانده بود؛ مادری که دارویش را سر ساعت به او می داد هم با خواهر و برادرهایش همانجا جا خوش کرده بودند؛ حالا حتی پدری که هر وقت دارویش تمام می شد، جا خالی آن را پر می کرد هم کنارش نبود. خبر نداشت پدر، مثل بقیه، جایی زیر آوار مانده یا زنده است و به دنبالش می گردد؛ این بار کسی نبود جای خالی خودِ پدر را پر کند.
🔻در این چند ساعت بارها با خودش گفته بود: کاش به حرف خواهرم گوش کرده بودم و برای خوردن عصرانه ی خوش مزه مادر به خانه می رفتم؛ این طوری کنار آنها می ماندم. حتی وقتی از کنار مدرسه ویران شده اش می گذشت هم دلش می خواست الان زنگ کلاس بود و کنار دوستانش تشویق و تنبیه های دوست داشتنی معلم مهربانش را می چشید و بعد با هم کنار هم زیر آوار می ماندند؛ بی خبر بود از اینکه کدام دوستش تنها شده است و کدام را دیگر ندارد.
🔻آنقدر راه رفته بود که وقتی سر بلند کرد، جاده ای طولانی و خالی را روبه رویش دید. به پشت سرش نگاهی انداخت؛ آن حجم از ویرانی چطور قرار بود درست شود؛ اگر کسی درستش می کرد دوباره قصد آوار کردنش به سر دیوهای پلید نمی زد؟
🔻به طرف جاده برگشت؛ به امید یافتن کسی که از آن طرف بیاید، روی تخته سنگی که کنار راه بود، نشست؛ پدرش خیلی وقت ها با دوستانش از آن مسیر می آمدند. به فکرش فرصت داد تا تصور کند روزی را که شهر زیبایشان مثل روز اول که نه، حتی قشنگ تر شود. همین که عرسکش رو روی پایش گذاشت، سرما به تنش نشست. نمی دانست از گرمای بدن گرم و نرم عروسک تا حالا گرم بود یا از تصورات شیرین شهر زیبای بدون دیوهای پلید.
#منجی_جهان
https://eitaa.com/forsatezendegi