11.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷فضایل زیارت عاشورا 👆👆👆👆
🔷برآوردن حاجت های دنیا و آخرت و بهتر از آن😊😊😊
🔷رزق و روزی بیشتر🎁🎁🎁🎁
🔷شفاعت کننده برای دیگران و ...
#محرم_99🏴🏴🏴
#اکولایزر🎧🖤🖤🖤
🥀🏴🥀🏴🥀🏴
@fsotoodehm
🥀🏴🥀🏴🥀🏴
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ یک هیئت متفاوت
▪️روضه بی صدا تا حالا شنیده بودید؟
#روضه_عجیب
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@fsotoodehm
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فلسفه اشک بر امام حسین علیه السلام 😭😭😭😭😭😭
با سخنرانی🎤🎤🎤: حجت الاسلام مهدی عشوری 👆👆👆
تدوین و طراح : مهدی عشوری 🎧🎬🎹🎼🎬🎬🎬
#اکولایزر
#محرم_99
🏴🏴🏴🏴🏴❤️
@fsotoodehm
🏴🏴🏴🏴🏴♥️
🌻🍃داستانک🍃🌻
🌻ﭘﺴﺮﯼ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ ...
ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ،
ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮ رﻭﯼﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ..
🌻ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ ﺑﺎ ديده ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺮﺩﭘﯿﺮ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ،
ﻭ ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و درعوض غذا را به دهان پدر میگذاشت..
🌻ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ پدر ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﭘﺴﺮ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ،
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﺯﺩ ﻭ ﻋﯿﻨﮏﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ تميز و ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ..
🌻ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻫﺮ ﺩﻭ آنان ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ!!
🌻ﭘﺴﺮ ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﺭﺍﻫﯽ
ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ.
🌻ﺩﺭ این هنگام ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺟﻤﻊ
ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ:
ﭘﺴﺮ.. ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑني ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟!
ﭘﺴﺮ ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر ﺟﻨﺎﺏ...فكر نميكنم ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﻗﯽﮕﺬﺍﺷﺘﻪ باشم.
🌻ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻠﻪ، ﭘﺴﺮم. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ!
🌻ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﭘﺴﺮﺍﻥ..
ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺪﺭﺍﻥ..
و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ
ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ..!!
🌻کاش سوره ای به نام "پدر" بود که این گونه آغاز میشد:
🌻قسم بر پینه ی دستانت، که بوی نان میدهد
و قسم بر چشمان همیشه نگرانت...
🌻قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند
🌻و قسم بر غربتت،
وقتی هیچ بهشتی زیر پایت نیست..😔
#داستانک
🌻🍃🌻🍃🌻🍃
@fsotoodehm
🌻🍃🌻🍃🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پنج گام به سوى یک باور ذهنى مثبت از خود: 👇
1 - حذف: هروقت دچار افکار منفى شدید، بلند بگویید : حــــــــــــــــــذف!
2 - جایگزینى: سپس باور مثبتى را به عنوان جایگـــــــــزین آن برگزینید.
3 - تأکید: حالا نوبت تقــــــــــویت باور جدید است، مثلاً آن را روى کارتهایى نوشته و در محل دید قرار دهید.
4 - تجسّم: تصویرى خلاق از خود، در حالى که سرشــــــــــــار از باور جدید هستید بسازید و تا شش هفته هر روز این برنامه را اجرا کنید.
5 - ممارست: آنقدر ممـــــــــــــارست به خرج دهید تا این تغییرات ماندگار شود.
#باور_ذهنی_مثبت
____🍃🌸🍃🌸________
@fsotoodehm
____🍃🌸🍃🌸________
🕊🌱
🌺🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
🍃
✍تلنگر
☘ حکایت
شاید برای شما هم اتفاق بی افتد
✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍
کوتاه اما خواندنی 💐💐💐
🔴چهل و پنج دقیقه ای می شد که در آن سوز سرما ایستاده بود.
🌺 زن٬ کنار جاده منتظر کمک ایستاده بود. ماشین ها یکی پس از دیگری رد می شدند.
🔺انگار با آن پالتوی کرمی اصلا توی برف ها دیده نمی شد.
🌺به ماشینش نگاه کرد که رویش حسابی برف نشسته بود. شالش را محکم تر دور صورتش پیچید و کلاه پشمی اش را تا روی گوش هایش کشید.
☘یک ماشین قدیمی کنار جاده ایستاد و مرد جوانی از آن پیاده شد.
🌺 زن ، کمی ترسید اما بر خودش مسلط شد
☘ مرد جوان جلو آمد و به او سلام کرد و مشکلش را پرسید. زن توضیح داد که ماشینش ، پنچر شده و کسی هم به کمک او نیامده است.
☘مرد جوان از او خواست بیش از این در آن سرمای آزار دهنده نماند و تا او پنچرگیری می کند زن در ماشین بماند.
🌺 او واقعا از خداوند متشکر بود که مرد جوان را برایش فرستاده است.
☘ در ماشین نشسته بود که مرد جوان تق تق به شیشه زد.
🌺 زن پولی چند برابر پول پنچرگیری در مغازه را، برداشت و از ماشین پیاده شد و بعد از اینکه از وی تشکر کرد، پول را به طرفش گرفت.
☘ مرد جوان، با ادب، پول را پس زد و گفت که این کار را فقط برای رضای خاطر خداوند انجام داده است و به او گفت:
✍"در عوض ، سعی_کنید_آخرین_کسی_نباشید_که_کمک_می_کند."
از هم خداحافظی کردند و زن که به شدت گرسنه بود به طرف اولین رستوران به راه افتاد.
💐از فهرست غذای رستوران یکی را انتخاب کرده بود که
🌷 زن جوانی که ماه های آخر بارداری خود را می گذراند با لباس بسیار کهنه و مندرسی به طرفش آمد و با مهربانی از او پرسید چه میل دارد.
🌺 زن، غذایی 80 دلاری سفارش داد و پس از آنکه غذا را تمام کرد، یک اسکناس صد دلاری به زن جوان داد.
🌷 زن جوان رفت تا بیست دلار بقیه را برگرداند.
اما وقتی بازگشت خبری از آن زن نبود.🍁
✂️ در عوض، روی یک دستمال کاغذی روی میز یادداشتی دیده می شد.
🌷زن جوان یادداشت را برداشت. در یادداشت نوشته شده بود که آن بیست دلار به علاوه ی چهارصد دلار زیر دستمال کاغذی برای وی گذاشته شده است تا برای زایمان دچار مشکل نشود. یادداشت برای آن زن بود و در آخر نوشته شده بود:
سعی کنیدآخرین_کسی_نباشید_که_کمک_می_کند.
🔹شب که شوهر زن جوان به خانه بازگشت، بسیار محزون بود و گفت که به خاطر پول بیمارستان نگران است
‼️چون نزدیک زمان زایمان است و آن ها آهی در بساط ندارند.
❓زن جوان ماجرای آن روز را برایش تعریف کرد:
🌺درباره ی زنی با پالتوی کرم روشن که مبلغ کافی برای او گذاشته بود و نامه را هم به او نشان داد.
☘قطره ی اشکی از گوشه ی چشم مرد جوان فرو ریخت و برای همسرش تعریف کرد که
✨آن روز صبح در جاده به همین زن برای رضای خداوند کمک کرده است .
💫تا "خدا" هست، هیچ لحظه ای آنقدر سخت نمیشود که نشود تحملش کرد! شدنی ها راانجام ده و تمام نشدنی هایت رابه "خداوند"بسپار...✨
🍃
🌺
💘💘💘💘💘💘
@fsotoodehm
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Audio میکس شده.mp3
7.49M
شکر گذاری از نعمت های خداوند❣❣❣❣❣❣❣
تشکر از بندگان خدا تشکر از خداست👌👌👌👌😊😊😊
گوینده : خانم ستوده🎧🎧🎧
#پادکست_صوتی🌊🌊🌊
#محرم_99🔷🔷🔷
🔺🔺🔺🔺🔺🔺
@fsotoodehm
💔💔💔💔💔💔