eitaa logo
گاهی...قلم...
390 دنبال‌کننده
120 عکس
19 ویدیو
0 فایل
یا ابا صالح ادرکنی.... دست نوشته های م. رمضان خانی انتشار مطالب با ذکر منبع حلال است. ارتباط با نویسنده @maede_68
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهی...قلم...
اولین تجربه‌ای بود که از حمله پنیک داشتم. بالاترین دردی که توی زندگی تجربه کردم. مدت‌ها طول کشید تا
اسمی شیک و مجلسی دارد. اما خب ظاهرش این حرف‌ها را برنمی‌دارد! حمله پنیک با یک استرس غیرقابل کنترل شروع می‌شود. بعد که می‌بیند اوضاع مناسب است فک و فامیلش را هم صدا می‌کند! انقباض عضلات، تپش قلب، تیک عصبی، واهمه از مرگ یا گاها علاقه به مرگ، احساس نفرت نسبت به خود و اطرافیان، درد اندام‌های داخلی مثل معده، لرز شدید، غش و.... از آشنایان این موجود نه‌چندان محترم هستند. اما شاید سخت‌ترین قسمت این ماجرا جایی باشد که فرد احساس عذاب وجدان دارد! عذاب وجدان نسبت به اطرافیان. و البته وحشت از اینکه نکند نتوانم این موجود درنده را کنترل کنم و توی همین حال باقی بمانم! ریشه این حملات از عدم تعادل دوپامین و سروتونین اتفاق می‌افتد. تجربه من و دوستانی که این سگ سیاه را دیده‌ایم ثابت کرده از این موجود نباید ترسید! جنگیدن همه چیز را بدتر می‌کند. اگر هنوز شروع نشده بلندشو و سر خودت را گرم کن. می‌دانم این کار، عجیب سخت است. خصوصا وقتی دست‌هایت می‌لرزد و دلشوره امانت را بریده. اما تلاشت را بکن. با دوست صمیمی‌ات صحبت کن. کتاب رنگ‌آمیزی معجزه می‌کند! اگر شرایط مناسب بود برو بیرون و یک پیاده روی تند انجام بده. انگار تو می‌دوی و سگ هار به گرد پایت هم نمی‌رسد! اما اگر شروع شد، بی‌تابی را کنار بگذار و اجازه بده گذر کند! باورش سخت است اما او بی‌عرضه‌تر از آن است که به جز نشان دادن چنگ و دندان، کار دیگری از دستش بربیاید! روانشناسم می‌گفت، گاهی مسخره‌اش کن! گاهی تحقیرش کن. می‌دانم دیوانگی است؛ اما اگر می‌توانی با او حرف بزن! «می‌دونم اومدی اذیتم کنی،اما گذرا هستی. می‌فهمم تو چه شرایطی هستم اما تموم میشه. تا حالا نتونستی کسی رو مغلوب کنی، احتمالا من رو هم نمی‌تونی. باشه دلت می‌خواد بمونی؟ ایرادی نداره. اما زمان تو هم به آخر می‌رسه!» پذیرش اینکه من تنها آدمی نیستم که این شرایط را تجربه می‌کنم مثل نوش‌دارو می‌ماند. انسان‌های زیادی در دنیا، شرایط تو را دارند! درصد زیادی از مردم، حداقل یک بار حملات پنیک را تجربه می‌کنند. پس با خودت تکرار کن «من تنها نیستم» عذاب وجدان نداشته باش. راستش را بخواهی بد نیست گاهی خودخواه باشی. این ذهنیت را در خودت تقویت کن؛ من بیمارم و قطعا بعد از دوره‌ای درمان، به شرایط عادی برمی‌گردم. احتمالاً آنقدر عزیز هستم که اطرافیان مدتی صبوری کنند. اصلا به خودت بگو من خوبم! دیگران غیر عادی هستند. توسل را فراموش نکن. بدون شک قدرتی بالاتر از خواست و اراده خدا وجود ندارد. اگر آیه‌ای، ذکری یا حتی شعر مورد علاقه‌ای داری مدام زیرلب زمزمه کن. در صدر این مطالب مراجعه به روانشناس فراموش نشود. اگر اطرافیان حملات پنیک دارند چه؟! می‌دانم دیدن عزیزت در این شرایط سخت است، اما مطمئن باش تو بیشتر از او عذاب نمی‌کشی! او هم درد می‌کشد، هم شرمنده است و هم ترسیده! دست و پایت را گم نکن‌. بی خیال هم نباش. اجازه بده بفهمد برای حالش ارزش قائلی اما نگران و عصبی نیستی. نشین کنارش و برایش از نعمت‌های بی‌شمار خدا نگو! با این کار فقط احساس گناهش را تقویت می‌کنی. او به نصیحت نیازی ندارد! برایش یک لیوان شربت گلاب درست کن. اگر به نور حساس شده، احترام بگذار. حتما سوال کن که دوست دارد کنارش بنشینی؟ دلش می‌خواهد حرف بزند؟ علاقه دارد لمسش کنی؟ از اتفاقات کوچک و خوشایندی که قرار است در آینده بیوفتد تعریف کن. مثل یک سفر کوتاه، یک شام در فضایی که می‌پسندد. از خاطرات کوچک گذشته بگو. اگر در جوابت گریه کرد، به هم نریز. این یک واکنش طبیعی است. او دارد با وجدانش کلنجار می‌رود و بابت آزاری که به تو می‌رساند خودش را شماتت می‌کند! توانایی‌هایش را ردیف کن جلوی چشمش و از اینکه انقدر در زندگی شما موثر است، تقدیر کن. ❌ انتشار بدون نام نویسنده حرام است. ✍م.رمضان‌خانی