خانم سید ابراهیم پا به ماه بود. باید خودش را می رساند. از طرفی چون جانشین نداشت، باید یکی را جای خودش معرفی می کرد.
اوایل کار، سید ابراهیم خیلی دوست داشت من را در مجموعه
جا بیاندازد☺️. البته ملاحضاتی را هم در نظر می گرفت.
وقتی می خواست من را همراه خودش ببرد، می گفت:«ابو علی! می ترسم روی تو حساس بشن، بفهمن ایرانی ای، ریپورتت کنن. بعد دیگه
نشه هیچ کاریش کرد😥. برا همین، تو رو توی جلسات و این جور جاها
نمی برم. تابلو که بشی، حفاظت روت انگشت میذاره و مثل
من برات مشکل درست میشه😉.»
اعتقاد زیادی هم به استخاره داشت. یک تسبیح همراهش بود و هر کاری می خواست بکند، استخاره می کرد. آن قدر هم حواس پرت بود که همیشه تسبیح اش را گم می کرد😄 و من بهش تسبیح می دادم🙃.
بعضی وقت ها که می خواست جلسه برود، می گفت:«ابوعلی، این جلسه، جلسه ی خوبیه. اگه بیای هم چیزی یاد می گیری، هم جا میفتی.» بعد می گفت:«نه، خوب نیست. ممکنه بد بشه.» بعضی وقت ها هم می گفت:«خیلی خوب اومده.»💛🌸
در همین جلسات بود که من را با یکی از فرماندهان قرارگاه به نام (ابوحسین) آشنا کرد. بعد از این که کمی جا افتادم،وسید ابراهیم من را همراه خودش به تیپ برد و به افراد مختلف مثل جانشین تیپ، مسئول نیروی انسانی، مسئول لجستیک و چند نفر دیگر معرفی کرد و برایم حکم جانشینی خودش را گرفت.😍🌸
انتخاب من به عنوان جانشینی تیپ برای برخی افراد سنگین بود.
و آن را قبول نمی کردند😒 . آنها حاضر نبودند زمانی که افراد قدیمی تر
از دوره های پنج و شش و حتی چهارده، با کلی تجربه جنگی و عملیاتی در گردان حضور داشتند، سید ابراهیم من را که بار اولم بود وارد گردان شده و از دوره سی بودم، به عنوان جا نشین معرفی کند.
زمانی هم که خودش نبود، می شدم فرمانده. به همین دلیل، خیلی چوب لای چرخ کارم میگذاشتند.😢
در آموزش ها حرف شنوی نداشتند😕، نیروهای شان را سر خط نمیکردند.
تمام هدف شان هم این بود که من را جلوی سید ابراهیم خراب کنند.
تا زمانی که سید ابراهیم حضور داشت، کسی جرأت نمیکرد به من بگوید بالای چشمت ابروست😆، اما همین که سید ابراهیم می رفت، کارشکنی ها و سنگ انداختن ها شروع می شد😐.
چون دست تنها بودم، یکی از بچه های افغانستانی را که خیلی هم با او رفیق بودم، گذاشتم کمک خودم💕. همین آدم با تعدادی از بچه های آموزش ریخته بودند روی هم و می خواستند زیر لِنگ من را بزنند که تا قبل از برگشتن سید ابراهیم، به قولی کودتا کنند و گردان را دست بگیرند.😱😔
می رفتم لجستیک، می گفتم:«آقا! سهمیه لباس بچه ها رو بده.»
مسئول لجستیک می گفت:« هنوز نیومده.»اگر هم می داد، هر چه لباس سایز ۵۴، ۵۲ انبار را می داد😒. وقتی این لباس های سایز بزرگ را می دادم به نیرو ها، آنها که اکثرا جُثه ریزی داشتند، می گفتند:«ما لباس خواستیم؟بگو اینها رو چیکار کنیم؟» لباس ها به تنشان می شُرید😜و گریه میکرد.
به آموزش گفتم:« نیروها نباید بعد از اذان صبح بخوابند. اینها رو ببرید ورزش صبحگاهی، میدون تیر، آماده نگهشون دارید.»
چون سید ابراهیم نبود، همکاری نمی کردند و زده بودند به درِبی خیالی😑. خیلی کار سخت شده بود. حسابی عاصی ام کرده بودند😣.
ازطریق تلگرام با سیدابراهیم ارتباط داشتم و از او خط و ربط می گرفتم. به او گفتم:« بچه های آموزش همکاری نمی کنند. کار آموزش تعطیل شده. اونی که شما خواستی، اصلا هم چین چیزی نیست.☹️»
سید ابراهیم جواب داد:«خودت بچه ها رو ببر.»گفتم:« اجازه می دی خودم بچه ها رو ببرم آموزش؟ فردا آموزش شاکی نشه بگه آقا دخالت تو کار ما کرد😥!» جواب داد:« تو فرمانده گردانی😎!
آموزش زیر مجموعه توئه، تو باید برای اونها تکلیف مشخص بکنی که چکار کنن، تو باید اونها رو بیاری پای کار👊💕.» گفتم: «سید! خب همه رفته بودند، دست تنها شدم😞. منم الان دور اولمه اومدم، اینها نیروی قدیمی ان.» جواب داد: «هر وقت کارت به مشکل خورد، برو پیش محمد فاضل. من سفارشتو می کنم.😉»
«محمدفاضل» نفر سوم تیپ فاطمیون بود. با سفارش سیدابراهیم، او تنها کسی بود که هوای من را داشت. با همکاری او و مشورت های سید ابراهیم، قضیه را جمع و جورش کردم🤩.
نزدیک عملیات بود. برای سید ابراهیم توی تلگرام پیام فرستادم که: «سید! عروسی نزدیکه، کی میای؟» جواب داد: «حقیقت، من وضعیتم جوریه که خانمم می خواد وضع حمل بکنه. اگه میتونی یه مقدار بیشتر صبر کن، انشاءالله جبران می کنم.» بعد هم تأکید کرد و گفت: «تا من نیومدم کار رو تحویل کس دیگه ای نده. بذار خودم بیام. محکم بچسب به کار☝️🏻.»
پاشنه ی کفشم را کشیدم و کارهای آموزش را شروع کردم. این کار را هم خیلی خوب انجام دادم👏. برای نیروها تشویقی گذاشته بودم. در تیراندازی، در عقیدتی، در ورزش و در موارد مختلف مسابقه می گذاشتم و به نفرات اول تا سوم جایزه می دادم یا آنها را می بردم زیارت. این کارها را هم از خود سیدابراهیم یاد گرفته بودم☺️. آن قدر ماندم تا سید ابراهیم آمد و کار را تحویلش دادم.
دوره اول حضور من در منطقه، طولانی ترین دوره بود. این دوره ۱۰۰ روز طول کشید و من ۱۰۵ روز از خانه دور بودم😣.
بعد از آن، هر وقت موردی برای هماهنگی بود، من و سید ابراهیم با هم می رفتیم تیپ.
غیر از یک دوره کوتاه ده بیست روزه، تقریبا تا زمان شهادتش با هم بودیم.😢
...💔...
⚪️ ادامہ دارد ...
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
تقلای دلالها برای فرار از ضررهای سنگین
▪️اختلاف چند صد تومانی قیمت دلار در کانالهای تلگرامی با کف بازار
🔹در پی ریزش قیمتها در بازار طلا و ارز، تعدادی از دلالهای اصلی بازار به دلیل فرار از ضررهای سنگین سعی دارند با بالا اعلام کردن قیمتها در فضای مجازی، مانع از کاهش بیشتر قیمتها در بازار شوند.
🔹برخی از کانالهای تلگرامی با اعضای چند ده هزار نفری برای سومین روز پیاپی اقدام به درج نرخ غیر واقعی از بازار طلا و ارز میکنند.
🔹گزارشهای میدانی نشان میدهد که قیمت دلار در کف بازار با آنچه در کانالهای تلگرامی پرمخاطب درج میشود، اختلاف ۵۰۰ تومانی دارد.
🔹یکی از صرافهای بازار ارز: کانالهای نرخ دلار در تلگرام طی سه چهار روز گذشته هماهنگ کردند و نرخ ها را بالاتر اعلام می کنند. ۴-۵ کانال معروف در تلگرام، منبع چک کردن نرخ توسط حدود ۸۰-۹۰٪ کسبه و تجار و بازاریها هستند و هرکسی بخواهد دلار بخرد یا بفروشد به نرخهای این کانال ها حتما نگاه میکند.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
هک اطلاعات مسافران هتلهای اسرائیل
🔹 یک رسانه عبری از افشای اطلاعات بیش از 140 هزار نفر از مشتریان مراکز سیاحتی اسرائیل به دست هکرها پرده برداشت.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
لغو حکم اعدام یک قاچاقچی اسرائیلی در امارات
رسانههای عبری زبان به نقل از منابع اماراتی؛
🔹فداء کیوان که تابعیت اسرائیلی داشته و به همراه نیم کیلو کوکائین در دوبی دستگیر شده و توسط دادگاهی در آن کشور به اعدام محکوم شده بود، با لغو این حکم مواجه شد.
🔹به گفته رسانههای عبری زبان، نقض حکم اعدام در یک دادگاه ثانویه بعد از آن صورت گرفت که این تبعه اسرائیلی از شیخ محمد بن زاید ولیعهد ابوظبی درخواست عفو کرده بود و به او گفته بود که یک شهروند اسرائیلی است.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
لاوروف: ایران نامزدی شایسته برای بریکس است
وزیر خارجه روسیه:
🔹آرژانتین و ایران نامزدهای شایسته برای پیوستن به بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) هستند و مراحل مقدماتی برای گسترش این اتحادیه آغاز شده است.
🔹 تصمیم در مورد ورود یک کشور به بریکس با اجماع تعیین خواهد شد.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پشت صحنه بازی مریلا زارعی در «هناس»
🔹«هناس» جدیدترین اثر محمدرضا شفاه و حسین دارابی روایتی است لطیف، عاشقانه و خانوادگی از سالها زندگی با مردی که در برابر موقعیتهای مادی و منفعتهای روزمره،آرمانگرایی را با هیچ چیز معامله نمیکند.
#بازیگر
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
بورل: برای هماهنگیهای غیر مستقیم در قطر هستیم
🔹مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا: پس از رایزنیهایم در تهران، تیم من از امروز به بعد در دوحه است تا تعامل غیرمستقیم میان مذاکرهکنندگان ایران و آمریکا را هماهنگی و تسهیل کند.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
شهادت نیروی مرزبانی در درگیری با اشرار مسلح
پایگاه خبری شهدای فراجا:
🔹مرزبانان استان سیستان و بلوچستان در شمال این استان هم مرز با افغانستان در ساعات پایانی امروز با اشرار مسلح که از سمت خاک افغانستان قصد تعرض به مرزهای کشور را داشتند درگیر و با حضور مقتدرانه خود باعث فرار آنها شدند.
🔹متاسفانه در این درگیری مسلحانه یکی از نیروهای جان برکف مرزبانی به نام «محمد صیاد» بر اثر اصابت گلوله به درجه رفیع شهادت نیز نائل گردید.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
⭕ سخنگوی وزارت خارجه قطر: نقش قطر صرفاً میزبانی از گفتوگوهای غیرمستقیم بین آمریکاییها و ایرانیهاست
🔸️ماجد الانصاری، در گفتوگو با الجزیره:
🔹️تأکید میکنیم که ما یکی از طرفها در این گفتوگوها نیستیم.
🔹️ایجاد اعتماد بین دو طرف بزرگترین چالش است.
🔹️آنچه درحال روی دادن است نتیجه تلاشهای زیاد اروپاست.
🔹️قطر تلاشهای دیپلماتیک زیادی را برای نزدیکسازی دیدگاهها و تبادل پیام بین دو طرف انجام داده است.
🔹️تلاش میکنیم نقش مثبتی را ایفا کنیم و برای تداوم تلاشهای دیپلماتیک در آمادگی کامل هستیم.
🔹️میزبانی قطر از این گفتوگوها نشان دهنده اعتماد همه طرفها به آن و تلاشهایی که انجام داده، است.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
⭕️ماندگاری هوای گرم تا پایان هفته/ زابل باز هم طوفانی میشود
🔸ضیائیان، مدیرکل پیشبینی سازمان هواشناسی در گفت و گو با باشگاه خبرنگاران جوان:
🔹از فردا تا روز جمعه در بخشهایی از شرق کشور به ویژه زابل طوفان شن، گرد و خاک و کاهش کیفیت هوا پیش بینی می شود.
🔹طی سه روز آینده با انتقال گردوخاک از عراق به غرب و بخشهایی از جنوب کشور، این نواحی غبارآلود خواهند بود.
🔹ماندگاری هوای گرم در بیشتر مناطق کشور تا جمعه پیش بینی می شود و از روز شنبه کاهش تدریجی دمای هوا را شاهد خواهیم بود.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عمامه به سرهای طاغوتی
#شهید_بهشتی
#شبتون_شهدایی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
هدایت شده از گام دوم انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکر روز چهارشنبه
صد مرتبه
🌍🇮🇷#کانال_گام_دوم_انقلاب ✌️
➡️@gamedovomeenqelab
📣تلگرام ↙️
🔵https://t.me/joinchat/SWvK519Zubnkgn5-
📣 ایتا ↙️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
هدایت شده از گام دوم انقلاب
AUD-20220317-WA0002.mp3
5.82M
" زیارت آل یاسین "
#علی_فانی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
«خدا با ماست»
بازنشر بیانات رهبرانقلاب درباره نصرت الهی به حضرت موسی و راهكار مواجهه کشور بامشکلات
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
#رمان_فرار_از_جهنم 🔖📚
#پارت16
این قسمت: سال نحس
یه مهمونی کوچیک ترتیب داد، بساط مواد و شراب و … 🚫
گفت: وقتی می رفتی بچه بودی، حالا دیگه مرد شدی … حال کن، امشب شب توئه 😏
حس می کردم دارم خیانت می کنم … به کی؟ نمی دونستم …😔
مهمونی شون که پا گرفت با یه بطری آبجو رفتم توی حیاط پشتی … دیگه آدم اون فضاها نبودم …
یکی از اون دخترهااومد طرفم … دختر جذابی بود اما یه لحظه یاد مادرم افتادم خودم رو کشیدم کنار و گفتم: من پولی ندارم بهت بدم …
دوباره اومد سمتم … برای چند لحظه بدجور دلم لرزید … هلش دادم عقب و از مهمونی زدم بیرون 😡
تا صبح توی خیابون ها راه می رفتم🚶♂
هنوز با خودم کنار نیومده بودم … وقتی برگشتم، ویل بهم تیکه انداخت …
تو بعد از 9 سال برگشتی که زندگی کنی، حال کنی … ولی ول می کنی میری. نکنه از اون مدلشی 🙎♂
حوصله اش رو نداشتم … عشق و حال، مال خودت … من واسه کار اینجام … پولم رو که گرفتم فکر می کنم باهاش چه کار کنم 😑
با حالت خاصی سر تکون داد و زد روی شونه ام … و دوباره کار من اونجا شروع شد 😥
با شروع کار، دوباره کابوس ها و فشارهای قدیم برگشت 😬
زود عصبی می شدم و کنترلم رو از دست می دادم … شراب و سیگار … کم کم بساط مواد هم دوباره باز شد 🚬🤯
حالا دیگه یه اسلحه هم همیشه سر کمرم بود … هر چی جلوتر میومدم خراب تر می شد … ترس، وحشت، اضطراب …❌
زیاد با بقیه قاطی نمی شدم … توی درگیری ها شرکت نمی کردم اما روز به روز بیشتر غرق می شدم … کل 365 روز یک سال
سال نحس 😩
#ادامه_دارد...
#اینداستانواقعیاست...
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
#رمان_فرار_از_جهنم 🔖📚
#پارت17
این قسمت: وصیت
داشتم موادها رو تقسیم می کردم که یکی از بچه ها اومد و با خنده عجیبی صدام کرد … هی استنلی، یه خانم دم در باهات کار داره🧕
یه خانم؟ کی هست؟
و با خنده های خاصی ادامه داد … نمی دونستم سلیقه ات این مدلیه 😏
پله ها رو دو تا یکی از زیر زمین اومدم بالا و رفتم دم در … چشمم که بهش افتاد نفسم بند اومد …🤯
زن حنیف بود … یه گوشه ایستاده بود … اولش باور نمی کردم
یه زن محجبه، اون نقطه شهر، برای همه جلب توجه کرده بود😑
کم کم حواس ها داشت جمع می شد … با عجله رفتم سمتش … هنوز توی شوک بودم
شما اینجا چه کار می کنید؟ 😓
چشم هاش قرمز بود، دست کرد توی کیفش و یه پاکت در آورد گرفت سمتم ✉️
بغض سنگینی توی گلوش بود … آخرین خواسته حنیفه … خواسته بود اینها رو برسونم به شما … خیلی گشتم تا پیداتون کردم😔
نفسم به شماره افتاد … زبونم بند اومده بود … آخرین … خواسته … ؟ دو هفته قبل از اینکه
بغضش ترکید … میگن رگش رو زده و خودکشی کرده😰
حنیف، چنین آدمی نبود … گریه نذاشت حرفش رو ادامه بده 😭😭😭
مغزم داشت می سوخت … همه صورتم گر گرفته بود
چند نفر با فاصله کمی ایستاده بودن و زیر چشمی به زن حنیف نگاه می کردن … تعادلم رو از دست دادم و اسلحه رو از سر کمرم کشیدم 😡
#ادامه_دارد...
#اینداستانواقعیاست...
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
#رمان_فرار_از_جهنم 🔖📚
#پارت18
این قسمت: باور نمی کنم
اسلحه به دست رفتم سمت شون … داد زدم با اون چشم های کثیف تون به کی نگاه می کنید ؟🤬
و اسلحه رو آوردم بالا … نمی فهمیدن چطور فرار می کنن 😑🤬
سوئیچ ماشین رو برداشتم و سرش داد زدم … سوار شو … شوکه شده بود😨
با عصبانیت رفتم سمتش و مانتوش رو گرفتم و کشیدمش سمت ماشین … در رو باز کردم و دوباره داد زدم: سوار شو😠
مغزم کار نمی کرد … با سرعت توی خیابون ویراژ می دادم … آخرین درخواست حنیف …😭😭😭
آخرین درخواست حنیف؟ … چند بار اینو زیر لب تکرار کردم … تمام بدنم می لرزید😭😭😭
با عصبانیت چند تا مشت روی فرمون کوبیدم و دوباره سرش داد زدم …🤬
تو عقل داری؟ اصلا می فهمی چی کار می کنی؟
اصلا می فهمی کجا اومدی؟ فکر کردی همه جای شهر عین همه که سرت رو انداختی پایین؟😑
پشت سر هم سرش داد می زدم ولی اون فقط با چشم های سرخ، آروم نگاهم می کرد😥
دیگه نمی تونستم خودم رو کنترل کنم فکر مرگ حنیف راحتم نمیذاشت … کشیدم کنار و زدم روی ترمز 😫😔
چند دقیقه که گذشت خیلی آروم گفت …
من نمی دونستم اونجا کجاست … اما شما واقعا دوست حنیفی؟ … شما چرا اونجا زندگی می کنی؟🤔🤯
گریه ام گرفته بود … نمی خواستم جلوی یه زن گریه کنم …😭
استارت زدم و راه افتادم … توی همون حال گفتم از بدبختی، چون هیچ چاره دیگه ای نداشتم 🙄🙁
رسوندمش در خونه … وقتی پیاده می شد ازم تشکر کرد و گفت: اگر واقعا نمی خوای، برات دعا می کنم 😢
دعا؟ … اگر به دعا بود، الان حنیف زنده بود … اینو تو دلم گفتم و راه افتادم😏
#ادامه_دارد...
#اینداستانواقعیاست...
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff