eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.6هزار دنبال‌کننده
188.6هزار عکس
130.6هزار ویدیو
1.4هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀🌺🍀 اگر از هم دلگیر بودید، بعد از این که مشکل حل شد، برای دلجویی بهش بگید: «آن دل که به یادِ خود، صبورش کردی نزدیک‌ترِ تو شد، چو دورش کردی» / خانوادگی مشاور ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹🔹💠🔹🔹 ❗️ لطفاً به سگ های ولگرد غذا ندهید! 🔺 این کار علاوه بر مختل کردن امنیت و سلامت مردم، چرخه ی طبیعت را هم بر هم می زند. 🌃 / اجتماعی ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
「🍃「🌹」🍃」 بهانه‌ها را کنار بگذارید! جایگاهی که می خواهید به آن دست یابید را در ذهنتان تصویر سازی کنید و سپس برای تحقق رؤیایتان دست به کار شوید. 🌊 آقای روان شناس ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۶۳: ــ جایت خالی بود، ابن خالد! مجلس را چنان سک
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۶۴: باور کن اگر امام ساکت می‌ماند، نوبت به رقص و می‌گساری هم می‌رسید. می‌خواستند قبح گناه را قدم به قدم بشکنند و بگویند وقتی اهل بیت مخالفتی نمی‌کنند، بهتر است دیگران هم ساکت بمانند. به نظرم غیر از امام، کسی نمی‌توانست تحت تأثیر آن جشن باشکوه قرار نگیرد و بانگ برآورد. ابهت آن مجلس و حضور مقامات عالی رتبه و دانشمندان و چهره‌های برجسته و کنیزان زیبارو، چنان مرا گرفته بود که سعی می‌کردم دست از پا خطا نکنم و حرکتی نا به جا از من سر نزند. هرگز جرأت نمی‌کردم که مانند امام بتوانم در مقابل پادشاهِ نیمی از جهان، به اعتراض فریاد برآورم و جلو آن برنامه ی مزدورانه را بگیرم! کودکی نه ساله چنین کرد. جشن دامادی‌اش بود، اما او به وظیفه ی الهی‌اش می‌اندیشید. خدا در نظرش چنان بزرگ بود که چیزی را جز او نمی‌دید! مؤمن واقعی کسی است که بتواند در حساس‌ترین لحظه در برابر فرمانروایان سرکش بایستد و آنچه را حق است بر زبان بیاورد. کجا می‌شود امام را مقایسه کرد با قضات و دانشمندانی مزدور که در آن ضیافت افسانه‌ای، گوش به موسیقی سپرده بودند و از هر خوردنی و نوشیدنی که دور می‌چرخاندند، شکمشان را می‌انباشتند و نگاهشان به کنیزان و غلامان نوجوان بود! تنها اندیشه و آرزوی آنها این بود که نگاه مأمون لحظه‌ای متوجهشان شود تا بتوانند همراه با کرنش و تعظیم، مراتب خاکساری و بندگی را نثار خداوندگارشان کنند! ــ کاش بودم و قیافه مأمون را می‌دیدم که هرچه رشته بود، پنبه شد! کار انسان به کجا می‌کشد که این نشانه‌ها را می‌بیند و باز دست از لجاجت و گمراهی نمی‌کشد؟ ــ پدرش هارون هم همین طور بود. زمانی که موسی بن جعفر را در همین شهر زندانی کرده بود، برایش خبر آوردند که آن حضرت شب و روز را به عبادت می‌گذراند و با خدای خودش خلوت و سوز و گدازی دارد. دستور داد مغنیه‌ای زیبا رو و همه فن حریف را به سراغش بفرستند تا او را با رقص و آوازش سرگرم کند و از عبادت باز دارد. پس از چند روز که سراغ مغنیه را گرفت، به او گفتند که توبه کرده و مشغول عبادت شده است. هارون او را طلبید و گفت: «قرار بود زندانی را به دنیا متمایل سازی، نه آن که خودت ترک دنیا کنی!» زن گفت: «هر ناز و کرشمه‌ای که می‌دانستم به کار زدم، اما او به من توجهی نشان نداد و همچنان مشغول عبادت بود.» به او گفتم: «سرورم من سراپا در خدمت شما هستم چرا به من بی‌توجهید؟» گفت: «پس خوب نگاه کن که با بودن این‌ها چه نیازی به تو دارم! ناگهان خود را در باغی چون بهشت دیدم که ده‌ها کنیز که زیباتر از آن ها ندیده بودم، به دور زندانی می‌گشتند و خدمتگزاری می‌کردند. با دیدن این صحنه فهمیدم که او از اولیای الهی است و من عمرم را در گناه و بطالت گذرانده‌ام. بنابراین توبه کردم و مشغول عبادت شدم.» فکر می‌کنی هارون از شنیدن این ماجرا متنبه شد و امام را از زندان رها کرد؟ نه! او امام را می‌شناخت، اما نمی‌توانست دل از حکومت بکند. از هارون نقل می‌کنند که گفته است: «ملک عقیم است! حتی اگر فرزندم بخواهد آن را از من بگیرد، نابودش خواهم کرد!» به همان علت که نمرود و فرعون با ابراهیم و موسی سر ناسازگاری داشتند و به همان سبب که ابوجهل و ابولهب و ابوسفیان با پیامبر دشمنی می‌کردند. بنی امیه و بنی عباس و از جمله هارون و مأمون و معتصم نیز نمی‌توانند دل از جاذبه‌های دنیا ببرند و تسلیم حق شوند و حکومت را به اهلش واگذارند. فکر می‌کنی مأمون با دیدن ماجرای مخارق، چشم دلش باز شد و به راه آمد؟ نهیب امام را و فلج شدن دست مخارق را همه در آن لحظه شنیدند و دیدند. شنیدم روز بعد طبیبی که از شاگردان بختیشوع بوده است به دستور مأمون مخارق را معاینه کرده و گفته بود که او از هیجان فراوان دچار سکته‌ای خفیف شده و دستش از کار افتاده است. ــ می‌خواهند ننگ را با رنگ پاک کنند! ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🌳 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۶۴: باور کن اگر امام ساکت می‌ماند، نوبت به رقص
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۶۵: ــ البته مخارق سکته کرد، اما نه به سبب می گساری یا پرخوری یا هیجان موسیقی، بلکه با نهیب امام! مغالطه ی آن ها همین جاست! ابن سکیت ایستاد. ابن خالد هم برخاست. ــ من خسته ام و تو مشتاق! بهتر است باز هم به سراغم بیایی! برای امروز کافی است! تا از مدرسه بیرون آیند، ابن سکیت گفت: «مدتی امام مجبور شد در دربار بماند. روزی یکی از علاقه مندان به او گفته بود خوشحال است که ایشان در ناز و نعمت زندگی می‌کند! امام پاسخ داده بود که گول ظاهر را نخورد! امام گفته بود به خدا قسم که نان و نمک نیم کوب در مدینه و در کنار حرم جدش پیامبر برایش گواراتر از این زندگی پرزرق و برق در کنار مأمون است! مأمون خیلی زود فهمید که دل‌ها در این شهر متمایل به امام شده است. از آوردن ایشان به بغداد پشیمان شده بود. بنابراین هنگامی که امام تصمیم گرفت به حج برود، مخالفتی نکرد. امام با همسرش به حج رفت و از همان جا به مدینه بازگشت و مأمون اصراری نکرد که به بغداد بازگردد. از مدرسه بیرون آمدند. خدمتکار در را بست و قفل کرد. خدمتکار با فانوس و اسب ابن سکیت جلوتر راه افتاد. بازار هنوز شلوغ بود و صدها فانوس و مشعل روشن بودند. ــ روزی را که امام از بغداد رفت، به یاد دارم. خیلی غمگین بودم. امام از طرف دروازه ی کوفه از بغداد بیرون رفت. جمعیت زیادی او را مشایعت می‌کردند. یکی از همراهانش بعدها برایم گفت که وقتی از شهر خارج شدند، نزدیک غروب بود، امام وارد مسجدی شد و در صحن، کنار باغچه، زیر درخت سدری وضو گرفت. گفت آن درخت تکیده بود و هیچ میوه‌ای نداشت. مسافران و ساکنان آن محله، همه نماز مغرب را به امام اقتدا کردند. از شبستان که بیرون آمدند، دیدند آن درخت سدر شاداب شده و چنان میوه داده است که شاخه‌هایش سر فرود آورده‌اند. همه از میوه‌اش خوردند. شیرین و خوش طعم بوده است! از آن سال به بعد هرکس این ماجرا را می‌شنود، سری به آن مسجد می‌زند و برای تبرک از میوه ی آن درخت می‌خورد. شاید آن شب، گروهی در آن مسجد از خود پرسیده اند که آیا صحیح است در نماز به کودکی از فرزندان پیامبر اقتدا کنند که شیعیان معتقدند به امامت او هستند! به نظرم امام این کرامت را بروز داده است تا چشم آن گروه به حقیقت باز شود. به جایی رسیدند که باید از هم جدا می‌شدند. موقع خداحافظی، ابن سکیت به شوخی به ابن خالد گفت: «اگر مأموری جلویت را گرفت و پرسید با ابن سکیت و مدرسه‌اش چه کار داشتی؟ بگو برایش مشک برده بودی و فردا قرار است برایش مقداری ادویه ببری! اگر فردا آمدی، برایم فلفل و دارچین و سنگ نمک بیاور؛ به شرط آن که بهایش را بگیری!» ابن خالد هم به شوخی پرسید: «اگر گفتند چرا این‌ها را به غلامت ندادی ببرد، چه بگویم؟» ابن سکیت با کمک خدمتکار، سوار اسب شد و گفت: «بگو دوست داشتم از او بپرسم تفاوت میان صراط و سبیل و طریق چیست؟» آن دو رفتند. ابن خالد سرمست از آنچه شنیده بود، سوار اسبش شد و از بازار بیرون آمد. دجله آرام بود و زیر نور ماه، هزار هزار سکه ی نقره را بر سطح خود می‌لغزاند و با خود می‌برد. ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🌳 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۶۵: ــ البته مخارق سکته کرد، اما نه به سبب می
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۶۶: از پل می‌گذشتند که زنی دهنه ی اسبش را گرفت. لباس مناسبی نداشت. پوشیه اش را کنار زد. جوان بود و به لب‌ها و گونه‌هایش سرخاب مالیده بود که در مهتاب به سیاهی می‌زد. نگران بود که شرطه‌ها او را ببینند. به ابن خالد لبخند زد. ــ آقای من، میهمان ناخوانده نمی‌خواهی؟ پشیمان نمی‌شوی! ابن خالد او را با ته کفشش از خود راند. ــ دور شو، هرزه! زن به دیواره ی پل خورد و افتاد. انگار شاخه ی خشکی بود که به ضربه‌ای شکست و فروافتاد. دستی به پهلویش گرفت که به دیواره خورده بود. با پوشیه، جز چشم‌ها، چهره‌اش را دوباره پوشاند. ــ به بچه‌های گرسنه ام رحم کن، جوانمرد! ابن خالد با زانو به پهلوهای اسبش زد و او را به رفتن واداشت. چند قدمی که رفت، به یاد ابن الرضا افتاد. با خود گفت: «چه می‌کنی، ابله؟ به یاد بیاور که خدا از کارهایت باخبر است! نباید این زن بیچاره را چنین رها کنی و بروی! به چه حق او را زدی؟ اگر این زن از امام کمک خواسته بود، او چه می‌کرد؟» افسار اسبش را کشید و ایستاد. چشم بر هم گذاشت و سر پایین انداخت. از اسب پیاده شد و به سوی زن رفت. زن ایستاده بود و لباسش را می‌تکاند. اشک در چشمانش بود. ابن خالد به او گفت: «عذرخواهی می‌کنم که به تو لگد زدم! مرا ببخش!» از جیبش چند درهمی را که همراه داشت، بیرون آورد و به او داد. ــ به بازار نگاه کن! مردم به هزار کسب و کار مشغولند. زنان هم هستند. بعضی دست فروشی می‌کنند بعضی خیاطی و طباخی. تو هم کاری آبرومندانه برای خودت پیدا کن و دست از گناه بردار تا خدا دستت را بگیرد و برایت فرجی کند! زن سر تکان داد و تشکر کرد. ــ حالا به خانه برو و به بچه‌هایت برس! زن رفت و ابن خالد سوار شد و راه افتاد. * تازه خورشید طلوع کرده بود که ابن خالد و یاقوت سوار بر گاری، وارد کاروانسرایی بزرگ شدند. گاری نوساز بود و آن را اسب ابن خالد می‌کشید. کاروانی تجاری که از چین و هند آمده بود و به شام می‌رفت، در ضلع رو به رویی، پشت به آفتاب، اتراق کرده بود. کاروان‌هایی که بارشان ادویه بود، آن جا بار می‌انداختند و استراحت می‌کردند. فروشندگان انگار سفره ای رنگین انداخته باشند، روی سکوهای آجری جلو حجره‌ها صدها نوع ادویه و ترکیبات آن را در ظرف‌های مسی کنگره‌دار چیده بودند. نزدیک که شدند، عطر تند ادویه به دماغشان خورد. ابن خالد خیلی از ادویه‌ها و ترکیباتشان را نمی‌شناخت و اسمشان هم به گوشش نخورده بود. ابن خالد به سراغ تاجری بسیار چاق و سبزه رو رفت که یکدیگر را می‌شناختند. تاجر به زحمت از گوشه ی سکو برخاست و کف دست‌ها را به هم گذاشت و احترام کرد. کم کم به شمار مشتری‌ها افزوده می‌شد. ابن خالد به سرعت آنچه را می‌خواست خرید و فروشنده در کیسه‌های کوچک و بزرگ کرباس ریخت. یاقوت در کیسه‌ها را می‌بست و در گاری می‌گذاشت. خرید که تمام شد، ابن خالد سیاهه ی اجناس را که روی باریکه ی پوستی قابل شستشو نوشته شده بود، بلند خواند. وزن و قیمت هر کدام را با قلم خودش و مرکب فروشنده که در دواتی از سنگ یشم بود، جلویش یادداشت کرده بود. ــ دارچین، فلفل، زیره، هل، زردچوبه، میخک، بابونه، خردل، زرشک، عناب، لیمو، شکر، تمر هندی، طباشیر، زنجبیل، آویشن، رازیانه، سماق، موسیر، جوز هندی، مرزه، ثعلب، اکلیل کوهی و زعفران. یاقوت در گاری، کیسه‌های سبک و سنگین پر از ادویه را شمرد و گفت: ـــ بیست و چهار قلم. ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🌳 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
📖 مولا امیر المؤمنین علی (درود خدا بر او): «خوشا به حال كسى كه به ياد معاد باشد، براى حسابرسى قيامت كار كند، با قناعت زندگى كند، و از خدا راضى باشد.» [حکمت ۴۴] 🌌 / نهج البلاغه ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌙 ز نامردان علاج درد خود جستن، بدان مانَد که خار از پا برون آرَد کسی با نیش عقرب‌‌ها «صائب تبریزی» ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🍃تولد ☀زندگی 🍂 مرگ ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
«جان من است او هی مزنیدش» ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
📖 💠 خداشناس 🌌 / نهج البلاغه ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
‌‍‌┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ فردی که کارش برگزاری مسابقات سرعت سگ ها بود، برای تنوع یک یوزپلنگ را به مسابقه آورد. در کمال شگفتی هنگام مسابقه یوزپلنگ از جایش تکان نخورد و سگ‌ها با تمام توان می‌دویدند و یوزپلنگ فقط نگاه می‌کرد. از این فرد پرسیدند: پس چرا یوزپلنگ، در مسابقه شرکت نکرد؟ پاسخ داد: گاهی تلاش برای این که ثابت کنی تو بهترین هستی توهین به خودت است. همیشه و همه‌جا لازم نیست خودت را به همه ثابت کنی. گاهی سکوت در برابر برخی آدم‌ها، بهترین پاسخ است. 📎 اگر اطمینان داری که راه درست را انتخاب کردی، به راهت ادامه بده. مهم نیست که دیگران درباره‌ات چه فکری می‌کنند. نیاز نیست همیشه و همه جا و برای همه، خودت را کنی. ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 امیدوارِ دوست داشتنی 🪜 /دینی، اخلاقی ……………………………………… ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌙 ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی جهان و هر چه در او هست، صورتند و تو جانی «سعدی» ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 خاطره ای از آیین تدفین پیکر تکه تکه ی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی 🗓 به فراخور فرارسیدن چهارمین سالگشت شهادتش ...🌷... / یاد یاران ………………………………… ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
「🍃「🌹」🍃」 شما فقط مسئول خودتان نيستيد. تصميمات شما بر سرنوشت ديگران نیز تأثیر دارد. مراقب تصمیمات خود باشید! 🌊 آقای روان شناس ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۶۶: از پل می‌گذشتند که زنی دهنه ی اسبش را گرفت
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۶۷: در راه بازگشت، برای یاقوت کلوچه و قاووت خرید. یاقوت تعجب کرد. در بردن بار به داخل دکان هم یاقوت را تنها نگذاشت. پیش تر، از این کارها نمی‌کرد. وقتی یاقوت رفت تا گاری را به صاحبش بدهد، خدمتکار ابن سکیت آمد. نشانیِ باغی را داد و گفت: «بعد از ظهر، استاد منتظر شماست!» کیسه‌اش را پر از سنگ نمک کرد. ــ این را من می‌برم، فلفل و دارچین را شما بیاورید تا اگر مأموری جلویتان را گرفت، بگویید برای مشتری، ادویه می‌برید! باغ، بیرون از حصار بلند بغداد و خندق کنارش بود. شهر دایره شکل، در چهار طرف، چهار دروازه داشت. ابن خالد از دروازه‌ای که به دروازه ی خراسان معروف بود، بیرون رفت. یکی از نگهبانان دروازه پرسید: «کجا؟» ابن خالد کیسه‌های فلفل و دارچین را از خورجین اسبش بیرون آورده نشان داد. ــ به دیدن دوستی می‌روم و این‌ها را برایش می‌برم؛ ادویه فروشم! نگهبان بینی بزرگش را به کیسه‌ها نزدیک کرد و بویید. دماغش به خارش افتاد و عطسه‌ای کرد. ــ به به! پس من چه؟ ادویه فروش! من دوستت نیستم؟ ــ البته که هم دوست منی! من دوستان زیادی دارم! از باب نمونه با جناب محمد بن عبدالملک زیات، وزیر خلیفه دوستم؛ همان که تنوری آهنی و پر از میخ دارد و مجرمان را در آن می‌اندازد و زجرکش می‌کند. دوستیمان برمی‌گردد به دوره ی نوجوانی که در یک مدرسه درس می‌خواندیم. نگهبان با بیزاری اشاره کرد که برود. ــ به درک! با او که دوست باشی، دیگر به دشمن نیازی نداری! ابن خالد خندید. ــ درود بر تو! معلوم است که او را خوب می‌شناسی! کیسه‌ها را در خورجین گذاشت. از پلی که روی خندق بود گذشت. این پل معلق بود و شب‌ها که دروازه را می‌بستند، پل را بالا می‌کشیدند. خندق دور شهر را گرفته بود و تا نیمه پر از آب بود. اگر کسی در آن می افتاد، راه نجاتی نداشت، مگر آن که با طناب او را بالا بکشند. باد خنکی می‌وزید. تا چشم کار می‌کرد، نخلستان و باغ و مزرعه و کوچه‌های باریک، مثل لحافی سبز رنگ و هزار وصله در برابرش بود و نهرهایی که از دجله جدا شده بودند. سربازان ترک در باغ‌ها و مزرعه‌ها هم بودند و هر چه دلشان می‌خواست از درختان و بوته‌ها می‌کندند و می‌خوردند و می‌بردند. کسی جلودارشان نبود. نشانی باغ ابن سکیت، مسجد خشتی و قدیمی کنارش بود. بین باغ‌ها چینه‌هایی کوتاه بود. ابن سکیت میان باغ، روی تختی چوبی نشسته بود و مطالعه می‌کرد. مقابلش چند کتاب و بشقابی رطب و کوزه‌ای بود. جلو تخت، جوی آبی می‌گذشت. پس از آن که ابن خالد کنارش نشست و به پشتی تکیه داد، باغبان با ظرفی انجیر از لابه لای درخت‌ها پیش آمد. خدمتکار ظرف را گرفت و کنار رطب گذاشت. انجیرها شسته شده بود. اسب ابن خالد را برد و دورتر، کنار اسب‌های خودشان بست. آن جا طویله‌ای بود با چند آخور و تعدادی گوسفند و مرغ و خروس و بوقلمون. ابن خالد کیسه‌های فلفل و دارچین را به خدمتکار داد. ابن سکیت دفتری را که در آن مشغول نوشتن بود، بست و کنار گذاشت. به خدمتکار اشاره کرد تا کیسه‌ها را پنهان کند. ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🌳 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨هراس وزرای اسرائیلی از اعتراضات دانشجویی در آمریکا 🔹️در نشست دیروزِ کابینه رژیم اسرائیل، وزرا ضمن ابراز ناامیدی از دیپلماسی عمومی اسرائیل در قبال اعتراضات گسترده دانشجویی در سراسر جهان بویژه آمریکا علیه تل‌آویو، راهکارهایی نظیر انتشار ویدئوهایی از عملیات ۷ اکتبرِ حماس را پیشنهاد دادند. ویدئوهایی که در صحت بسیاری از آنها در همان‌ روزهای نخست جنگ تردید به وجود آمده بود. 🔹وزیر اقتصاد رژیم اسرائیل در نشست دیروز اذعان کرد که « افکار عمومی آمریکا یک تهدید وجودی برای اسرائیل است». 🔹هراسِ وزرای اسرائیلی پس از تظاهرات‌های گسترده دانشجویی علیه نسل‌کُشی در غزه و توقف کمک‌های مالی و نظامی به رژیم اسرائیل در بیش از ۷۹ دانشگاه و کالج آمریکایی، کشورهای غربی، عربی از جمله کانادا، فرانسه، آلمان، بریتانیا، لبنان و ...به‌وجود آمد. ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
پیشکش کردن دختران ایرانی به پادشاه عمان توسط محمدرضا شاه اسدالله علم وزیر دربار و نخست وزیر شاه در خاطراتش می‌نویسد زمانی که سلطان قابوس پادشاه عمان به ایران آمد، شاه از من پرسید: +در این دو شبه خوش گذرانی چه کرد؟ -عرض کردم :هر شبی چهار پنج خانم در اختیارش بود،اما چه کرد نمی دانم! +فرمودن:تازه داماد احیانا ناخوش نشود! -گفتم:خیر، دخترهای ایرانی تمیز شده اند و او هم خیلی آن‌ها را دوست می دارد. منبع: یادداشت‌های اسدالله علم /نوشته اسدالله علم (وزیر دربار شاه) / جلد 6/ صص169_170 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔺چند هزار زن فلسطینی را کشته، زنان معترض اروپا و آمریکا را کتک می‌زند، بازداشت می‌کند، اخراج می‌کند، اما از برهنگی و قانون‌شکنی زن ایرانی حمایت می‌کند! ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فقط در ۲.۵ سال دولت دکتر رئیسی ۱۵ میلیارد دلار قرارداد سرمایه گذاری منعقد کردیم/ در ۸ سال دولت روحانی ۱۱ میلیارد دلار سرمایه گذاری انجام شده بود 🔹محسن خجسته مهر، مدیرعامل شرکت نفت: در دولت روحانی در بخش نفت و گاز سالی ۱.۶ میلیارد دلار سرمایه گذاری شد ولی در دولت دکتر رئیسی این رقم به سالی ۶.۳ میلیارد دلار سرمایه گذاری رسید. 🔹بخش زیادی از قراردادهای منعقد شده مربوط به بخش خصوصی است. ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیباکلام نمی داند ... 1️⃣ زیباکلام نمی داند حزب بعث که سالها قبل از جمهوری اسلامی تشکیل شده ، در بطن ایدئولوژی راست افراطی خود، خوزستان و بوشهر و هرمزگان را مناطق اشغالی توسط پارس ها می داند و در نقشه هایش این مناطق را جزیی از دنیای عرب معرفی می کند ؟ 2️⃣ زیباکلام نمی داند صدام بعد از ناکامی در تصرف خوزستان و منابع نفت و سواحل آن ، حتی به کویتی که در جنگ با ایران حامی اش بود نیز رحم نکرد و همان معامله را با خاندان صباح تکرار کرد؟ 3️⃣ زیباکلام نمی داند یا نمی خواهد پاسخ دهد آیا آل صباح (حاکمان کویت) نیز میخواستند صدام را سرنگون کنند؟ 4️⃣زیباکلام نمی داند در زمان پهلوی نیز بین ایران و عراق درگیری مرزی شد اما آمریکا آن موقع پشت شاه بود و در نتیجه حسن البکر عقب نشست‌ ؟ 5️⃣ زیباکلام نمی داند صلاح عمر العلی در خاطراتش نوشته که بعد از مذاکرات مثبت صدام با ابراهیم یزدی به صدام گفتم با ایران صلح می کنی؟ و او پاسخ داد این فرصت (تصرف خوزستان) هر ۱۰۰ سال یکبار پیش می آید و کله های ایرانی ها را له می کنم و خوزستان اشغالی را بازپس می گیرم ؟ ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همزمان با انتشار اخبار جعلی درباره نیکا شاکرمی بد نیست به رسوایی دروغ اعتصاب غذای وحید بهشتی هم توجه کنید که چگونه یک سال اپوزیسیون با این دروغ افکار عمومی را بازی داد و بعد معلوم شد روشی برای جلب توجه بوده؛ همین بیژن فرهودی، فعال سیاسی اپوزیسیون در گفتگو با وحید بهشتی: مردم می‌پرسند این چه اعتصاب غذایی بود که وزنی کم نکردی و یا از مراحل کج‌شدگی و صاف‌شدگی خودت هم بگو که چه دارویی مصرف کردی که سریع صاف شدی! وحید بهشتی، فعال ضد ایرانی اپوزیسیون: این روش جدیدی است؛ اعتصاب من برای جلب توجه بود نه برای خودکشی! ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
ژوزف گوبلز، وزیر تبلیغات دولت نازی هیتلر میگه: «دروغ هر قدر بزرگتر باشد، باور آن برای توده‌های مردم راحت‌تر است. دروغ را به حدی بزرگ بگویید که هیچ‌کس جرئت و فکر تکذیب آن را نکند.» او می‌گفت: «بعضی مواقع دروغ‌هایی می‌گفتم که خودم از آنها می‌ترسیدم.» ✍ کـــــربلایی مــــحمد🇮🇷 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
⭕️ مثل کبک نباشیم! ♦️ بی بی سی فارسی صدها یا شاید هزاران بار در سایت، رادیو و تلویزیونش دروغ، سانسور، شایعه و... منتشر کرده؛ با وجود اینکه بار‌ها رسوا شده و حتی چندین‌بار مثل دروغ واضح و تحریف عجیب و غریبِ اخیرش، اعتراف کرده؛ باز هم یک عدّه تحت عنوان مخاطب، مثل کبک سرشون رو میکنن زیر برف و باور می‌کنند! 👈 مثل کَبک سرمان را زیر برف نکنیم؛ در مقابل با امپراطوری رسانه‌ای دشمن و هجمه‌های سنگین آن‌ها علیه افکار و اذهان مردم عزیز ما؛ آموزش نیاز و نسخه مهمِ امروز برای عموم جامعه ماست و اگر چنین نشود، آن‌ها با انواع تکنیک های عملیات روانی، افکار و اعتقادت‌مان را نابود می‌‌سازند... ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff