eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.6هزار دنبال‌کننده
188.5هزار عکس
130.6هزار ویدیو
1.4هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙❣🌙❣🌙❣🌙 ما در وسط معرکه‌ی عشـ❤️ــق چه بود❓ غم و و حسرت 😔 همه یکجا با هم .. ؛👨‍👩‍👦‍👦 تصویری از وداع همسر و فرزندان مدافع حرم رشید🌼🍃 🌙 🍃🌹🍃🌹 @gamedovomeenqelab
✳ کُشته‌ی اشک... 🔻 ...آن‌چه به علیه السلام دادند نیز بالاتر از آن است که به علیه السلام دادند. خدا چشمه‌ی زمزم را برای ابراهیم علیه السلام در کنار بیت سنگی خودش قرار داده است؛ اما بیت اصلی خداوند مؤمن است و خدا از کنار خانه‌ی اصلی خودش برای حسین‌بن‌علی علیه السلام و صلی الله علیه و آله چشمه‌ی اشک را قرار داده است. از این جهت علیه السلام می‌فرماید: «انا قتیل العبره»(من کشته‌ی اشکم). 👤 📚 از کتاب ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) 🏴@gamedovomeenqelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 | اولین مستند انتخاباتی سیدابراهیم‌رئیسی ⏳ امروز جمعه ساعت 20 از شبکه 1 سیما دولت مردمی؛ ایران قوی 🇮🇷  🌍🇮🇷 ✌️ ➡️@gamedovomeenqelab 📣تلگرام ↙️ 🔵https://t.me/joinchat/SWvK519Zubnkgn5- 📣 ایتا ↙️ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 | اولین مستند انتخاباتی سیدابراهیم‌رئیسی ⏳ امروز جمعه ساعت ۲۰ از شبکه ۱ سیما دولت مردمی؛ ایران قوی 🇮🇷 🌍🇮🇷 ✌️ ➡️@gamedovomeenqelab 📣تلگرام ↙️ 🔵https://t.me/joinchat/SWvK519Zubnkgn5- 📣 ایتا ↙️ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
59.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱نسخه کم‌حجم 🎥فیلم کامل | اولین مستند انتخاباتی سیدابراهیم‌رئیسی 🚨 نقد صریح دولت 👤 وضعیت دانشجویان زندانی ✊🏻 کارگران هفت‌تپه و هپکو ➕ ناگفته‌های سید ابراهیم رئیسی درباره نگاه علی لاریجانی و حسن روحانی به دادگاه‌های مبارزه با فساد دولت مردمی؛ ایران قوی 🇮🇷 🌍🇮🇷 ✌️ ➡️@gamedovomeenqelab 📣تلگرام ↙️ 🔵https://t.me/joinchat/SWvK519Zubnkgn5- 📣 ایتا ↙️ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
✳️ چه زمانی از دایره‌ی ولایت امام خارج می‌شویم؟ 🔻 «یحیی بن ام طویل» حواری به مسجد مدینه می‌آمد و رو به مردم می‌ایستاد. همان مردمی که به ظاهر جزو خاندان پیغمبر بودند، همان مردمی که و علیهماالسلام بیست سال در بین آن‌ها زندگی کرده بودند، همان مردمی که نه اموی بودند و نه وابستگان بنی امیه بودند، پس چه بودند؟ بزدلانی بودند که برای و از ترس خفقانی که بنی امیه به‌وجود آورده بودند، دور را خالی گذاشته بودند. «یحیی بن ام طویل» در مقابل همین گونه مردم می‌ایستاد و همین سخن قرآنی را تکرار می‌کرد: «یقول: کفَرْنَا بِکمُ وَ بَدَا بَینَنَا وَ بَینَکمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ - ما به شما کافر شدیم و میان ما و شما خشم و کینه نمودار شد.» یعنی همان حرفی را می‌زد که به کفار و به مشرکان و منحرفان و گمراهان معاصر خودش می‌گفت. 🔺 ببینید که همان ولایت است. ابراهیم هم دارای ولایت است، علیه السلام هم در زمان خود دارای ولایت است؛ همدیگر را باید داشته باشند و از دشمنان جدا باشند. اگر شیعه‌ای از شیعیان امام سجاد علیه السلام در زمان ایشان از روی یا دنبال جبهه‌ی دشمن رفت، او از ولایت امام سجاد علیه السلام خارج است. او دیگر به جبهه‌ی امام سجاد علیه السلام متصل نیست. 👤 📚 از کتاب «طرح کلی اندیشه‌ی اسلامی در قرآن» 📖 صفحات ۵۳۲ و ۵۳۳ 🌍🇮🇷 ✌️ ➡️@gamedovomeenqelab 📣تلگرام ↙️ 🔵https://t.me/joinchat/SWvK519Zubnkgn5- 📣 ایتا ↙️ 🔴https://eitaa.com/jo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ 📌گمان من بر این است که با رفتن مخالفین ما شورش کنند... ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
✨|سلام برابراهیم ♥️| ✔️راوی : ايرج گرائي 🔸مسابقات باشگاهها در سال 1355 بود. مقام اول مسابقات، هم نقدي ميگرفت هم به انتخابي کشور ميرفت. ابراهيم در اوج آمادگي بود. هرکس يک مسابقه از او ميديد اين مطلب را تأييد ميكرد. مربيان ميگفتند:امسال در 74 کيلو کسي ابراهيم نيست. 🔸مسابقات شروع شد. ابراهيم همه را يکي يکي از پيش رو برم يداشت. با چهار کشتي که برگزار کرد به نيمه نهائي رسيد. کشتيها را يا ضربه ميکرد يا با بالا ميبُرد. 🔸به رفقايم گفتم: مطمئن باشيد، امسال يه کشتي گير از باشگاه ما ميره تيم ملي. در ديدار نيمه نهائي با اينکه حريفش خيلي بود ولي ابراهيم برنده شد. او با اقتدار به فينال رفت. حريف پاياني او آقاي «محمود.ك» بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتش هاي جهان شده بود. 🔸قبل از شروع رفتم پيش ابراهيم توی رختکن و گفتم: من مسابقه هاي حريفت رو ديدم. خيلي ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت كن. خوب کشتي بگير، من مطمئنم امسال برا تيم ملي انتخاب ميشي. 🔸مربي، آخرين توصيه ها را به گوشزد ميکرد. در حالي که ابراهيم بندهاي کفشش را ميبست. بعد با هم به سمت تشک رفتند. من سريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روي تشک رفت. حريف ابراهيم هم وارد شد. هنوز داور نيامده بود. ابراهيم جلو رفت و با به حريفش سلام كرد و دست داد. حريف او چيزي گفت كه متوجه نشدم. اما ابراهيم سرش را به علامت تائيد تکان داد. بعد هم حريف او جائي را در بالاي سالن بين تماشاگرها به او نشان داد! 🔸من هم برگشتم و نگاه کردم. ديدم پيرزني تنها، تسبيح به دست، بالاي سکوها نشسته. نفهميدم چه گفتند و چه شد. اما ابراهيم خيلي بد کشتي را شروع کرد. همه اش ميکرد. بيچاره مربي ابراهيم، اينقدر داد زد و راهنمائي کرد که صِدايش گرفت. ابراهيم انگار چيزي از فريادهاي مربي و حتي داد زدنهاي من را نميشنيد. فقط وقت را تلف ميکرد! 🔸حريف ابراهيم با اينکه در ابتدا خيلي ترسيده بود اما پيدا کرد. مرتب حمله ميکرد. ابراهيم هم با خونسردي مشغول دفاع بود. داور اولين اخطار و بعد هم دومين اخطار را به ابراهيم داد. در پايان هم ابراهيم سه اخطاره شد و و حريف ابراهيم قهرمان 74 کيلو شد! وقتي داور دست حريف را بالا م يبرد ابراهيم خوشحال بود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشت يگير يکديگر را بغل کردند. 🔸حريفِ ابراهيم در حالي که از خوشحالي گريه ميکرد خم شد و دست ابراهيم را بوسيد! دو کشتي گير در حال خروج از سالن بودند. من از بالاي سکوها پريدم پائين. باعصبانيت سمت ابراهيم آمدم. داد زدم و گفتم: آدم عاقل، اين چه وضع کشتي بود؟ بعد هم از زور عصبانيت با مشت زدم به بازوي ابراهيم و گفتم: آخه اگه نميخواي کشتي بگيري بگو، ما رو هم معطل نکن. ابراهيم خيلي و با لبخند هميشگي گفت: اينقدر نخور! 🔸بعد سريع رفت تو رختکن،لباسهايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت. از زور عصبانيت به در و ديوار مشت ميزدم. بعد يك گوشه نشستم. نيم ساعتي گذشت. کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم. جلوي در ورزشگاه هنوز شلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر و کلي از فاميلها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي بودند. يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به سمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟! 🔸بي مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرام يداريد. من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم، شک ندارم که از شما ميخورم، اما هواي ما رو داشته باش، و برادرام بالاي سالن نشستند. كاري كن ما خيلي ضايع نشيم. بعد ادامه داد: رفيقتون سنگ تموم گذاشت. نميدوني مادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گريه اش گرفت و گفت: من تازه کرد هام. به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدوني چقدر خوشحالم. مانده بودم كه چه بگويم. کمي سکوت کردم و به چهر هاش نگاه كردم. 🔸تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه. از آن پسر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. در راه به کار ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اصلاً با عقل جور درنمياد! 🔸با خودم فکر ميکردم، پوريايِ ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. اما ابراهيم... ياد تمرينهاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهاي آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم! 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff