eitaa logo
گنج کاغذی
315 دنبال‌کننده
673 عکس
136 ویدیو
7 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🖊نوشته ی انتشارات: سارا عرفانی نویسنده ی کتاب لبخند مسبح دراین کتاب به بیان اتفاقات زندگی دختری 👧جوان و امروزی به نام نگار می‌پردازد. 🔷محور اصلی این رمان دغدغه‌های نسل جوان است، نسلی که همیشه و همواره در پی حقیقت هستند. در این داستان نگار ناخودآگاه نردبان صعود یک مرد مسیحی می‌شود و دست کمک و یاری برای او ! او از طریق ایمیل💻 با شخصی به نام نیکلاس👨 که ساکن یکی از کشورهای غربی است آشنا می‌شود. نیکلاس 👨پیرو دین مسیحیت و نگار مسلمان است. ارتباطات نوشتاری📝 بین آن دو سبب شیفتگی نیکلاس به......😇 وسرانجام نیکلاس با استقبال از یک پیشنهاد کاری به ایران 🇮🇷سفر می‌کند و......✈️ گرچه پرداختن به داستان‌های اندیشه محور بسیارسخت است🤔 اما ساراعرفانی دراین کتاب📗 توانسته است با استفاده از شگردها وزبان ساده ی داستانی مخاطب را با خود همراه کند.😊 📲 @ganjekaghazi
نوشته ی🖊: نشر: لبخندهای زیبا و پرمعنا دل آدم را می لرزاند، حالا اگر "مسیح" به روی تو لبخند محبت بزند چقدر دلنشین‌تر و شیرین‌تر می شود... ✂️برشی از کتاب📖: نگار! تو را مسیح در میان راه فرستاد تا من اشتباه نرم. هم‌چنان تو چشم هایم زل زده بود، سرم را تکان دادم. دستم را جلو بردم و جعبه را گرفتم و گفتم: اما واقعیت اینه که به وجود بزرگ، تو رو در مسیر من قرار داد نه من رو در مسیر تو. می فهمی نیکلاس؟ ..... جعبه را باز کردم. زنجیر را از تو جعبه بیرون آوردم. پلاک را در میان انگشت هایم گرفتم. شکل قلب بود و رویش به صورت مورب، با حروف انگلیسی شکسته، حک شده بود: «مهدی» و زیر آن «مسیح» 📲 @ganjekaghazi
📙 📍 👱‍♂ ✍نویسنده:  📖انتشارات: 👀 اگر زرنگ نباشی زرق وبرق دنیا روح وروانت را می رباید… 📜خلاصه: ورود یک غریبه به روستا،😦 آن‌ هم با اسبابی که تا به حال بزرگترهای ده هم آن را ندیده‌اند، آن‌قدر جذاب هست که بچه‌های روستا بخواهند برای یک بار هم که شده، پای آن بنشینند و زیبایی‌هایی که فقط در خیال می‌توانستند تصورش کنند، از دریچه‌ی شهر فرنگ تماشا کنند.🎭 غریبه (پیله‌ور)، چند روزی را با مشتریان کوچک می‌گذراند و بعد هم با ترفندهای مخصوص خودش، بزرگترها را پای این سرگرمی می‌نشاند. کم‌کم مرد پیله‌ور با آوردن سرگرمی‌های جدید و فروش آن‌ها به مردم روستا، دارایی آنها را با مقروض شدنشان، صاحب می‌شود.😬 تنها، بزرگان ده، از چنگ وسوسه‌های پیله‌ور در امان می‌مانند. مشکلات، زندگی مردم روستا را در بر می‌گیرد؛ تا اینکه اتفاقاتی، سکوت مردم را پایان می‌دهد....😨 📲 @ganjekaghazi
🙍🏻‍♂ 🖌 😁 📖انتشارات: 📚 : ایرج، بچه محلمان است. و تنها پسر خانواده‌شان. از خودش هفت خواهر بزرگ تر دارد که شوهر کرده اند. خودش ته تغاری و لوس.  توی محل همیشه خدا دعوا و مرافع راه می انداخت. ... 📲⌈° @ganjekaghazi °⌋ 
📚 ✍ نویسنده: 🌀 انتشارات  🤩 🍉 یک قاچ کتاب: چشم باز کرد 👀و خودش را روي تخت بيمارستان🏨 ديد. همه چيز سفيد و تميز بود. بدنش کرخت بود و چشمانش خوب نمي ديد. فکري شد که شهيد شده و حالا در بهشت 🏞است. پرستاري که به اتاق آمده بود متوجه او شد. آمد بالا سرش. سرنگ در دستش بود. مجروح با ديدن پرستار اول چشم تنگ کرد بعد با صداي خفه گفت تو حوري هستي؟🤩 پرستار که خيلي خوش به حالش شده بود که خيلي زيباست و هم احتمال مي داد که طرف موجي است و به حال خودش نيست ريز خنده اي کرد و گفت بله من حوري ام.😇 مجروح با تعجب گفت پس چرا اينقدر زشتي؟ 😅 📲 @ganjekaghazi
📖 🍭 نوشته ی🖊: نشر 📙رمان طنز گونه که خنده را به لب ها می نشاند و علامت سوال❓ زیادی را در ذهن ایجاد می کند. شاید باید مثل اسمش آب نبات🍭 می بود یعنی شیرین و خوشمزه😋 و مناسب برای سوغات. اما هر چه که بیشتر جلو می روی تلخی یک چیز آزارت می دهد🚫 و آن هم ترسیمی از فرهنگ پایین مردم❗️ در خلال داستان… 📌این رمان بیان زندگی مردم از زبان نوجوانی ۱۱،۱۰ ساله است که از دیدگاه خودش همه چیز را صادقانه و درست تعریف می کند درباره:پدر، مادر، خواهر، برادر، مادر بزرگ، فامیل ها، همسایه ها، دوستان، معلم و مدیر، مغازه دار و … کتاب آب نبات هل دار داستان نوجوانی است که تنبل😖 و دروغگو و بد دهن😵 است.پدر و مادر بزرگش انسان های عوام پول دوستی💰 هستند. هر چه شخصیت از کوچک و بزرگ و پیر و جوان هست غالبا از لحاظ فرهنگی ضعیف❌ است الا: برادرش محمد که او هم به قول داستان سرش پایین است و الا او هم بله… خلاصه این که به زبان طنز به وضعیت اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی مردم منطقه ای از ایران می پردازد و منصف هم باشیم طنز را شیرین جلو می برد. نویسنده در ۵۰،۴۰ صفحه ی آخر تلاش می کند که همه چیز را به صلاح برساند✅ و به خواننده بگوید که با تلاش فراوان، نوجوان داستان شاگرد دوم شد و مودب و مهربان و خلاصه همه چیز به خوبی و خوشی تمام شد. تنها دلیلی که باعث شده است این کتاب را انتشاراتی مثل سوره مهر چاپ و خندوانه آن را معرفی کند، قالب طنز آن است و الا ۵۰ صفحه ی آخر هم، ذهن را از بیشعوری عامه ی مردم پاک نمی کند. 📲 @ganjekaghazi
📚 ✍️ 🌀 🔖 🤩 📍 📌 معرفی: پدرها اسطوره ی بچه هایشان، مخصوصاً پسرها هستند. داستان این پدر و پسر را بخوانید. 📝 خلاصه: داستان پسر نوجوانی که در روستایی زندگی می کند و پدرش نظامی است (زمان شاه) ولی در جریان قیام و انقلاب مردم در شهرها، مطلع می شوند که پدرش فرار کرده و به صف مبارزان و انقلابیون پیوسته. از پدرش خبری ندارند تا اینکه با واسطه ای پیغام می رسد که به شهر بروند تا پدر را ببینند. در شهر قبل از دیدن پدر، در خانه ی واسطه ها چند روزی هستند و با کارهای مردم در جریان انقلاب آشنا می شود تا اینکه پدر را در حالی که زخمی شده می بیند… ☘️ برگی از کتاب: حس کردم کارها دارد مشکل می شود. هر روز که می گذشت، مسئله ی تازه ای پیش می آمد؛ حادثه ی وحشتناکی اتفاق می افتاد و بیشتر توی دلم خالی می شد. پاک امیدم را از دست داده بودم، فکر کردم: «اگر پدرم این کار را کرده باشد، دیر یا زود پیدایش می کنند و بعد …» اصلاً نمی خواستم فکرش را هم بکنم. در دل آرزو می کردم که خدا کند دیشب کسی متوجه آمدن و رفتن پدر نشده باشد. 📲 @ganjekaghazi
📘کتاب: ✍️نویسنده: 📖انتشارات: 🤩 🔖 📚 پرقدرت، پرتوان، خستگی ناپذیر…با خواندنش تنها این واژه ها به ذهنم رسید.. 📌معرفی: اگر دلت یک رمان عاشقانه می‌خواهد، ولی نه از جنس عاشقانه‌های همیشگی، نرگس پیشنهاد خوبیست. معشوقه‌های این داستان، خواهر و برادرند. همه چیز از آن جا شروع می‌شود که نرگس قصه‌ی ما از مدرسه اخراج می  شوند. برادرش، وارد ماجرا می‌شود و خودش را به آب و آتش می‌زند. قصه ی پسر بچه ای👦🏻 که هم می خواهد قلدری کند 💪و هم نمی تواند محبتش❤️ به خانواده را کنار بگذارد، هم می خواهد شجاع باشد و هم ترس هایش😖 او را عقب می راند↪️. هم تنبل است و هم برای نرگس، خواهر نازنینش دنبال راه حلی است تا بتواند دکتری اش را بگیرد. داستان عشق و انقلاب 📲 @ganjekaghazi
گنج کاغذی
📘کتاب: #نرگس ✍️نویسنده: #رحیم_مخدومی 📖انتشارات: #سوره_مهر 🤩 #نوجوان 🔖 #انقلاب 📚 پرقدرت، پرتوان، خس
『💙📚•°] 📘کتاب: ✍️نویسنده: 📖انتشارات: 🤩 برگی از کتــ☘ــاب نرگس می‌خندد و می‌گوید: «مثلا من معلم خصوصی توام. باشه؟ – باشه. شروع می‌کند به درس دادن. ورپریده مثل معلم‌ها درس می‌دهد؛ تازه، چه‌قدر هم قشنگ‌تر! شوخی شوخی دارم یاد می‌گیرم. راستی، اگر نرگس معلمم بود، چه‌قدر خوب می‌شد! هرسال یک‌ضرب قبول می‌شدم. خوشا به حال آن‌هایی که معلم خصوصی دارند! چه‌قدر کیف می‌کنند! همین است که فرشته و کریم می‌توانند بدون دردسر قبول شوند؛ وگرنه با این همه قروفری که آن‌ها دارند، کی وقت می‌کنند درس بخوانند؟! – حواست کجاست اسماعیل؟ برای تو دارم می‌گم. 📲 @ganjekaghazi
『🕰📚•°] 🔖 📕 📝 نویسنده: 📖 نشر: 🤩 😉 📜 : از وقتی که برادرش عضو گروهک شده بود و تعدادی از مردم را کشته بود دیگر نمی توانست سرش را بالا بگیرد و با غرور قدم بزند . اما از وقتی که تصمیم گرفت تا خودش به مقابله با برادرش برود ، خیلی از مشکلاتش حل شد این کتاب داستان یک نوجوان پرشور است. ✂️بریده ای از کتاب: آره پسر چشمت روز بد نبینه، هنوزحرف منصور تموم نشده بود که شلنگ شاپور استوار خورد گردنش، مارو میگی دوپا داشتیم، دوتای دیگه هم قرض کردیم و دِ دررو. پشت سرمون داشت فحش می داد که زیر پای پسرش نشستیم.(صفحه۱۵) 📲 @ganjekaghazi