eitaa logo
گنج کاغذی
313 دنبال‌کننده
673 عکس
136 ویدیو
7 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✍آثار: آقای 📘 فرزند👦👧 ما از ما جدا نیست، او خود ماست، اما در اندازه‌ای کوچک‌تر. بدون تردید، پدر و مادر، پیشوای تربیتی فرزندان هستند، پس باید برای خود و توجه به رفتارهایی که دارند، تلاش ویژه ای داشته باشند. 📚 : اصول تربیتی، شیرین و کاربردی. 📙 خلاصه: «منِ دیگرِ ما» تلاش می کند با تکیه بر مبانی دینی، مهارت های تربیت فرزند در دنیای امروز را با قلمی ساده و روان به پدران و مادران آموزش دهد. 📲 @ganjekaghazi
📚 بریده کتاب(۱): خداوند برای کسانی که اهل تلاش هستند و به آنچه که می­دانند، راه هدایت را گشوده و زمینه ی فهم بهتر را فراهم می­کند [(سوره عنکبوت، آیه ۶۹). و سخنی را از امام باقر علیه السلام، «هر کس بدانچه که می­داند عمل کند، خداوند آنچه را که نمی­داند به او خواهد آموخت.»] پس از همین حالا تصمیم بگیریم، آنچه را در مسیر تربیت فرزند آموخته ایم، بدون از دست دادن فرصت عمل کنیم تا خداوند راه آموختن مهارت­های تربیت فرزند را برای ما هموار کند. 📙📒📓📗 بریده کتاب(۲): در ­شناسی_مادی­_گرا، بُعد معنوی انسان و جهان نادیده گرفته شده است. به همین دلیل نمی­تواند راه کار درستی برای حل مشکلات روانی ارائه دهد. 📲 @ganjekaghazi
🙍🏻‍♂ 🖌 😁 📖انتشارات: 📚 : ایرج، بچه محلمان است. و تنها پسر خانواده‌شان. از خودش هفت خواهر بزرگ تر دارد که شوهر کرده اند. خودش ته تغاری و لوس.  توی محل همیشه خدا دعوا و مرافع راه می انداخت. ... 📲⌈° @ganjekaghazi °⌋ 
💤 : یاشار یهو خیز برداشت و خودش را پرت کرد روی سعید. تا احمد به خودش بجنبد خودم را پرت کرده بودم رویش، زمین که افتادیم شروع به تقلا کردیم، خیلی قوی💪 تر از من بود. یقه ام را گرفت. پایش را انداخت زیر شکمم و از بالای سرش پرتم کرد. به پشت افتادم روی زمین صدای شلیک گلوله ای🔫 بلند شد و به دنبالش ناله یاشار که گفت: " سوختم ... سوختم." تاآمدم بلند شوم احمد آمد طرفم و با لگد کوبید به صورتم .دنیای جلوی چشمانم تیره و تار شد... با لگد دوم، بینی ام صدایی کرد و دیگر نتوانستم جایی را ببینم، سرم گیج می رفت... چند لحظه صدایی نیامد و بعد صدای شلیک گلوله ای بیرون از اتاقک سبز شد و به دنبال آن کسی فریاد زد.... 📲 ⌈° @ganjekaghazi °⌋
✔️ 5⃣ 🔸 بیان داستان یک جوانمرد و پرداختن به آرزوها و آسیب های قشر پنجشنبه هم پایان است، هم آغاز شیرین. داستان پایان جوانی کردن یک جوان و آغاز زندگی یک جوانمرد. قهرمان داستان جوانی خوش‌قد و قامت است. او به سبک همه امروزی‌ها برای خودش دنیایی از عشق و موتور و و درس ساخته است. او با یک اتفاق و یک حرکتِ جوانمردانه مسیرش تغییر می‌کند. نویسنده سعی کرده است در فضای دانشجویی موجود کشور، آرزوها و آسیب‌های این قشر را با نگاهی واقع گرایانه و دقیق به تصویر بکشد. از طرفی وضعیت فرهنگی جامعه هم از نگاه تیزبین خانم عرفانی دور نمانده است و مورد نقد و بررسی مختصری قرار گرفته است. ادامه نقد کتاب👇👇👇💥💥💥
گنج کاغذی
❌ #نقد_کتاب ✔️ #سه_شنبه_های_نقدکتاب 5⃣ #پنجشنبه_فیروزه‌ای 🔸 #سارا_عرفانی بیان داستان یک جوانمرد و
👇👇👇💥💥💥 پیام اصلی داستان: (۱) در این کتاب افراد با اختیار و انتخاب‌های خودشان، مسیر زندگی و آینده‌شان را رقم می‌زنند. انتخابی که از نوجوانی و جوانی تبلور حرکتی در زندگی افراد پیدا می‌کند و در طول عمر، خوشبختی و بدبختی فرد را رقم می‌زند. (۲) البته، نویسنده عمده وقت و همت خود را روی زندگی جوانی به نام سلمان می‌گذارد.  او در مسیری حرکت می‌کند که چندان به خیر نیست.  اما در جریانی که برایش رقم می خورد در وادی دیگری قدم می گذارد. وادی که  او را به اوج می‌رساند و دیگران را هم با خود همراه می‌کند. پیام فرعی داستان: طی طریق از من تا او، از شر تا خیر و از ظلمت به نور مفهوم عمیق این کتاب است. باز کردن زوایای پنهان روحیات و اخلاق فردی شخصیت ها به کتاب جذابیت خاصی داده است. 📲 ⌈° @ganjekaghazi °⌋
『💚📚•°] آد‌م‌هاےموفق‌ڪتابخانه‌داࢪند؛ بقیه‌آدمها↓ تلویزیونـ‌هاےبزࢪگ :)🌱🖥 +جیم‌راݩ! 📖📚 @ganjekaghazi
بریده کتاب: مامانم ساکت شد. شاید سوال سختی ازش پرسیده بودم! آهی کشید و گفت:((صدای جیر جیرک روز را فقط آدم های خوب می شنوند!)) سوال دیگری آمد توی ذهنم:((مامان!چرا جیرجیرک شب سوت می زنه؟)) مامان تندی جواب داد:((سوت نمیزنه!گریه میکنه!)) 📕 :براق ✍ : بازنویسی: 💰قیمت:۱۵۰۰۰تومان گروه سنی:ب.ج 📲@ganjekaghazi
سلام به همه همراهان عزیز گنج کاغذی خبرهای خوبی برایتان داریم . ............ 📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣 منتظر اطلاعیه های بعدی ما باشید @ganjekaghazi
: 🔸مژده 🔸مژده 🔸مژده 🔍🔍🔍برای تابستان امسال چه برنامه ای دارید ؟؟؟ 📣📣📣دختران عزیز بشتابید 📌📌شروع کلاسها :دوشنبه ۹ تیر ♦️همراه همیشه شما♦️ ♦️♦️گنج کاغذی ♦️♦️ @ganjekaghazi
📙 ✍نویسنده: ترجمه: 📖انتشارات: 📚 معرفی:📔 شروعِ هیجان انگیز، پایانِ شگفت انگیز، پایان هیچ رمانی تاکنون ، این همه باشکوه نبوده است. هرطور دلشان می خواست رفتار می کردند. هروقت دلشان می خواست می کردند. هرجا دلشان می خواست را به می گرفتند. این یک داستان زیباست، داستان آدم هایی که رنگ ما نیستند👱🏿‍♂ و ما همیشه با دیدنشان پوزخندی می زنیم و نگاهی طولانی به آنها می اندازیم.👀 اما برای یک بار هم که شده از آنها نمی خواهیم و نمی دانیم… با خوندن کتاب یه چیز دستگیرم شد، من خودمم یه هستم. خیلی از ماها کونتا کینته هستیم! 📲 @ganjekaghazi