#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
إذن از علی(ع) و حضرت زهرا(س) دارد
صد گریه کن از عرشِ معلّی دارد
هر هفته شبِ جمعه حسین بن علی(ع)؛
در کرب و بلا روضۂ ﮔﻮﺩاﻝ دارد!
#أللهم_ارزقنا_کربلا❤️
#صلی_الله_علیک_یاأباعبدالله
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
27.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ
باید اصلا شهید میشد او
تا به مردانگی مثَل باشد
و همیشه برای #قاسم_ها
مرگ شیرین تر از عسل باشد...
📎تصاویری از جوانی های حاج قاسم سلیمانی در دفاع مقدس...
#أحلى_شهادة_من_العسل
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🌷
@ganjinehayejang
༻﷽༺
زيارة فاطمة الزهراء عليها السلام :
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِىِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبيبِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَليلِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صَفىِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَمينِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَفْضَلِ اَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِّيَةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سِيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمينَ مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْخِرينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللهِ وَخَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَةُ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ ، اَلسـَّلامُ عـَلَيْكِ اَيَّتـُهَا الْفاضِلـَةُ الزَّكِيـَّةُ ، اَلسـَّلامُ عـَلَيْكِ اَيَّتـُهَا الْحَوْراءُ الاِْنْسِيَّة
واسه بقیه هم بفرستید تا در این
ایام فاطمیه همه سلام بدن به بانوی
دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) 🏴🥀
💠 @ganjinehayejang
┈••✾•🖤🖤🖤•✾••┈
#سلام_برتو_ای_شهـید
سلام بر آنان كہ فصل پرواز را غنيمت شمردند تا بالاتر از عشق پر ڪشيدند
و قصہ تلخ زمينگير شدنها را از آبے آسمان به نظاره نشستند
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
@ganjinehayejang
هدایت شده از گنجینه های جنگ
#روایتهای_زنانه_جنگ
#کتاب_اینک_شوکران_1
#جانبازشهیدمدق
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
هدایت شده از گنجینه های جنگ
نام کتاب : اینک شوکران
جلد اول: منوچهر مدق به روایت همسر شهید
مولف: مریم برادران
ویراستار: بابک آتشین جان
زیر نظر: کورش علیانی
ناشر کتاب : روایت فتح
سال نشر: 1391
شمارگان: 5500
@ganjinehayejang
#روایتهای_زنانه_جنگ
#کتاب_اینک_شوکران_1
#جانبازشهیدمدق
@ganjinehayejang
قسمت آخر
دلم می خواست منوچهر زودتر به خاك برسد.فکر خستگی تنش را می کردم.دلم نمی خواست توي آن کشوهاي سرد خانه بماند.منوچهر از سرما بدش می آمد.
روز تشییع چه قدر چشم انتظاري کشیدم تا آمد.یک روز و نیم ندیده بودمش.،اما همین که تابوتش را دیدم،نتوانستم بروم طرفش.او را هر طرف می بردند،می رفتم طرف دیگر،دورترین جایی که می شد.
از غسال خانه گذاشتندش توي آمبولانس.دلم پر می زد.اگر این لحظه را از دست می دادم دیگر نمی توانستم باهاش خلوت کنم.
با علی و هدي و دوسه تا از دوستانش سوار آمبولانس شدیم.سالها آرزو داشتم سرم را بگذارم روي سینه اش،روي قبرش که آرامش بگیرم،ولی ترکش ها مانع بود.
آن روز هم نگذاشتند،چون کالبد شکافی شده بود.صورتش را باز کردم.روي چشمها و دهانش مهر کربلا گذاشته بودند.
گفتم این که رسمش نشد.بعد از این همه وقت با چشم بسته آمده اي؟من دلم می خواهد چشم هات را ببینم
مهر ها افتاد دو طرف صورتش و چشم هاش باز شد.
هر چه دلم خواست باهاش حرف زدم.علی و هدي هم حرف می زدند.
گفتم راحت شدي.حالا آرام بخواب
چشم هاش را بستم و بوسیدم.مهر ها را گذاشتم و کفن را بستم.
دم قبر هم نمی توانستم نزدیک بروم.سفارش کردم توي قبر را ببینند،زیر تنش و زیر صورتش سنگی نباشد.
بعد ازمراسم،خلوت که شد رفتم جلو.گل ها را زدم کنار و خوابیدم روي قبرش.
همان آرامشی که منوچهر می داد خاکش داشت.بعداز چند روز بی خوابی،دو ساعت همان جا خوابم برد.
تا چهلم،هر روز می رفتم سر خاك.سنگ قبر را که انداختند،دیگر فاصله را حس کردم.
رفت کنار پنجره.عکس منوچهر را روي حجله دید.تنها عکسی بود که با لباس فرم انداخته بود.
زمان جنگ چه قدر منتظر چنین روزي بود اما حالا نه.
گفت: یادت باشد تنها رفتی.ویزا آماده شده.امروز باید باهم می رفتیم....
گریه امانش نداد.دلش می خواست بدود جایی که انتها ندارد و منوچهر را صدا بزند.این چند روزه اسم منوچهر عقده شده بود توي گلوش.دوید بالاي
پشت بام.نشست کف زمین و از ته دل منوچهر را صدا زد، آنقدر که سبک شد .
تا چهلم نمی فهمیدم چه بر سرم آمده.انگار توي خلأ بودم.نه کسی را می دیدم،نه چیزي می شنیدم.روزهاي سخت تر بعد ازآن بود.
نه بهشت زهرا و نه خواب ها تسلایم می دهد.یک شب بالاي پشت بام نشستم و هر چه حرف روي دلم تلنبار شده بود زدم.دیدم یک کبوتر سفید آمد وکنارم نشست.عصبانی شدم.داد زدم
منوچهر خان،من دارم با تو حرف می زنم،آنوقت این کبوتر را می فرستی؟
آمدم پایین.تا چند روز نمی توانستم بالا بروم.کبوتر گوشه ي قفس مانده بود و نمی رفت.علی آوردش پایین.هر کاري کردم نتوانستم نوازشش کنم.
می آید پیشمان.گاهی مثل یک نسیم از کنار صورتم رد می شود.بوي تنش می پپیچد توي خانه.
بچه ها هم حس می کنند.
سلام می کند و می شنویم.می دانم آن جا هم خوش نمی گذراند.او آنجا تنهاست و من این جا.تا منوچهر بود،ته غم راندیده بودم.حالا شادي را نمی فهمم.این همه چیز توي دنیا اختراع شده،اما هیچ اکسیري براي دلتنگی نیست.
پایان
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣
شهره شهر:
قبر مخفی مادر چه داغی بر دلت نشانده بود که
برای گرفتن انتقام به دل دشمن زدی، در میانه
محاصره صبوری نمودی و حیا کردی از بازگشتن پیکرت
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم
#شهید_ابراهیم_هادی
#نشر_ابراهیم_هادی
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang