هدایت شده از KHAMENEI.IR
18.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏱ ویژه؛ شماره ۵۷ | تحقیر ایران ضعیف
👈 روایت تاریخی رهبر انقلاب از تحقیر فرستادگان قاجارها در کنفرانس پاریس بعد از جنگ جهانی اوّل
✏️ ایران در طول سالهای طولانی، بخصوص در دوران قاجار و پهلوی تحقیر شد. انقلاب آمد ورق را برگرداند. بعد از جنگ جهانی اوّل، یک کنفرانسی در پاریس تشکیل شد که کشورهای متعدّدی در آن کنفرانس شرکت کردند برای تصمیمگیری دربارهی وضع دنیا. شرکتکنندگان کسانی بودند که در جنگ شرکت داشتند یا آسیب دیده بودند؛ ایران هم جزو آسیبدیدگان جنگ اوّل جهانی بود که یک هیئتی را فرستاد، (امّا) هیئت ایرانی را در کنفرانس پاریس راه ندادند.
🔹️ پنجاه و هفتمین شماره از گزارشهای #مثبت۱۰۰ثانیه منتشر شد.
📥 سایت | آپارات
💻 Farsi.Khamenei.ir
23.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻آقای تحلیلگر / ترسناک ترین بخش محرمانه موساد هم به دست هکرها افتاد شبکه مالی لو رفت
🔹یک بمب خبری دیگر از گروه هکری حنظله! در یک عملیات شگفتانگیز، این گروه موفق به هک سازمان پولشویی موساد شد و ۸ ترابایت اطلاعات حساس را به سرقت برد. این اقدام نه تنها تحقیر و شکست دیگری برای اسرائیل به شمار میرود، بلکه نشاندهنده قدرت سایبری محور مقاومت است. برای جزئیات بیشتر و تحلیلهای جذاب، این گزارش را از دست ندهید!
#جاسوسی
#موساد
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
11.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 آخرین وضعیت حلب به روایت یک فرمانده میدانی
🔹یک فرمانده میدانی در حلب حین گشتزنی در خیابانهای اطراف شهر همزمان با ورود تروریستها با انتشار فیلمی گفت: هستههای غیرفعال گروهکهای تروریستی در داخل شهر حلب فعال شدهاند تا به نیروهای ارتش سوریه و مقاومت ضربه وارد کنند.
🔹تروریستها در ساعات اخیر پیشرویهایی از سمت غرب حلب کردهاند اما هنوز کنترل شهر در دست نیروهای دولتی است.
🔹با شجاعت و بدون ترس از تروریستها به نبرد با آنها برای حفظ شهر ادامه خواهیم داد. ما نیروهای یگان ۲۵ ارتش به هیچ وجه عقبنشینی نمیکنیم و جان ما فدای شهر حلب است.
🔹جای ترس و نگرانی نیست امروز برای آنها بود اما امشب برای ماست و تا صبح وضعیت را تغییر خواهیم داد.
#سوریه
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
گاندو
قسمت ۳۴ / محسن گفت: اگر پیامی، تماسی چیزی داشتی که مشکوک بود حتما به من اطلاع بده، نگران هیچی هم نب
قسمت ۳۵ /
همه چیز بسیار سریعتر از آنچه که تصور میشد اتفاق افتاد. هنوز در اتاقهای خاکی و بیروح موساد، صدای دکمههای کیبورد و فریادهایی که از دیگر اتاقها میآمد، پیچیده بود. به محض به اینکه آریل خبر داد که عملیات در مشهد به طرز وحشتناکی شکست خورده و موساد نتوانسته پیام را از سر راه بردارد، فضا سنگین شد.
آریل که در اتاق عملیات ایستاده بود، دستهایش را روی میز کوبید و با عصبانیت گفت: چطور ممکنه؟ ما به راحتی میتونیم یک دانشمند رو تو تهران بزنیم، ولی یه جوجه خبرنگار رو نتونستیم تو مشهد بزنیم؟ این یعنی چی؟
در حالی که صدای فرمانده به شدت پرتنش بود، یوناتان، افسر با تجربه موساد، به آرامی پاسخ داد: درسته ولی، الان که اینطور شده و کاریش نمیشه کرد، چرا اینقدر عصبی هستی؟ یه خبرنگار کشته نشده، حفاظت خاصی هم که نداره، همه الان فکر میکنند چهار تا برانداز این کار رو کردن. پس چرا اینقدر کلافهای؟ درستش میکنیم.
آریل نگاه تند و بیرحمی به او انداخت و با لحنی جدیتر گفت: مسئله این نیست که چرا کشته نشده! بحث اینه که آیا عملیات لو رفته؟ اینا نشانههای افشای عملیات نیست؟ اگه لو رفته باشه، باید چه کار کنیم؟
یوناتان با خونسردی تمام جواب داد: دو حالت داریم، یا عملیات لو رفته یا نرفته. در هر صورت ما فرض رو بر این میگیریم که عملیات لو رفته
آریل لحظهای سکوت کرد، سپس با چشمهای تیز و متفکر گفت: خب، با این فرض باید چه کار کنیم؟
یوناتان یک لحظه سکوت کرد، به صفحه نمایش روبهرویش نگاه کرد و سپس به آریل گفت: ما دنبال چی بودیم؟
• آریل: دنبال این بودیم که نوال زن یک قهرمان مرده باشه، و از این فرصت برای پیشبرد اهداف موساد استفاده کنه
یوناتان لبخند معنیداری زد و گفت: بخش اولش رو الان داریم. یعنی نوال الان رسماً زن یک قهرمانه، که از یک ترور ناموفق زنده بیرون اومده. حالا میمونه ادامهی ماموریت، که باید با همین قهرمان زنده پیش برده بشه.
آریل چشمانش را تنگ کرد و با کنجکاوی پرسید: یعنی چی؟
یوناتان آرام و با دقت گفت: نوال آموزشهای کافی برای عملیاتهایی که باید فردی رو تحت نفوذ قرار بده، دیده. تقریبا تمام شیوههای عاطفی و غیرعاطفی رو بلده. حالا نوال باید پیام رو تحت نفوذ قرار بده. تا از اینجای کار به بعد، کار از طریق پیام پیگیری بشه
آریل لحظه ای در سکوت به حرفهای یوناتان فکر کرد، سپس گفت: ایدهی خوبیه. زودتر با نوال هماهنگ بشید.
در هتل مشهد، نوال و پیام در کنار هم نشسته بودند. پیام به وضعیت محسن که حالا در کما بود، فکر میکرد. مدام ذهنش درگیر این بود که چرا محسن باید در چنین وضعیتی باشد، در حالی که چند مقام مهم با او تماس گرفته و احوالش را جویا شده بودند.
نوال کنار پیام نشسته و تلفن همراه پیام را نگاه میکرد و اخبار را مرور میکرد. در همین لحظه به پیام اطلاع دادند یکی از سرداران رده بالا در مشهد است و اتفاقا دوست دارد پیام را ببیند و از نزدیک جویای احوالش باشد
نوال که این را شنید گفت: جدا؟ سردار اومده مشهد؟ به نظرت میتونیم یه مصاحبه هم باهاش بگیریم؟
• پیام گفت: سوالاتت رو آماده کن اگر شرایط مناسب بود حتما میپرسیم.
پیام بلند شد تا وضو بگیرد و نوال که بیش از حد حساسیت های امنیتی را رعایت میکرد این بار آن قدر مقام مورد نظر رده بالا بود که همه چیز فراموشش شد و فرصتی را برای ارسال اطلاعات برای به یکی از منابع موساد پیدا کرده بود، سریعاً اقدام کرد. او در متن پیامش، اشارهای به اسم یکی از سرداران ردهبالای سپاه پاسداران کرده بود: به زودی با سردار.... دیدار میکنیم. سوال یا ماموریتی هست؟
در همین لحظه، پیام از دستشویی بیرون آمد و نوال بلافاصله از صفحه چت خارج شد و گوشی را کنار گذاشت.
نوال با اینکه زبان بدن را به خوبی آموخته بود اما این قدر شتاب زده و تابلو تلفن همراهش را کنار گذاشت که احساس کرد باید توضیحی درباره این رفتارش بدهد و به سرعت گفت: ببخشید، من از بعد از ترور امروز آرامش ندارم. از سایهی خودم هم میترسم. ازت عذر میخوام.
پیام با لبخند پاسخ داد: ناراحت نباش عزیزم. حق میدم بهت!
پیام تلفن همراهش را روی میز کنار تلفن همراه نوال گذاشت، ولی ذهنش درگیر یک سوال بود: چرا نوال اینقدر در استفاده از تلفن همراهش از او پنهانکاری میکند؟ این قدر آوار اخبار بر سرش زیاد بود که بیشتر به این سوال فکر نکرد و به اقامه نماز ایستاد. نوال در همین حال بلند شد تا به سرویس بهداشتی برود.
پیام در آخرین سجده نماز مغرب بود که صدای ویبره ی تلفن همراهش را شنید. فورا بلند شد چون می دانست ممکن است خبر مهمی باشد. فورا به سمت تلفن رفت تا پیامی که آمده بود را بخواند، اما در کمال تعجب متوجه شد که برای او چیزی نیامده و صدای تلفن همراه نوال بوده است. روی تلفن همراه نوال یک جمله پیام را میخکوب کرد:
عزیزم، عطری که بهت داده بودیم رو حتما به سردار هدیه بده
#آخرین_پرونده
.