eitaa logo
گاندو
34.3هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
7.8هزار ویدیو
9 فایل
﷽ •|گانـدو؛اطلاعاتی‌امنیتی‌‌ضدجاسوسی|• . تقدیم‌به‌‌سربازان‌‌گمنام‌‌امام‌عصـر"عج" شهدای‌گمنام‌‌و‌مظلوم‌امنیت به‌امید‌گوشه‌ی‌چشمی ۹۸.۴.۱۷ .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاندو
🔻ناشناخته‌ها 🔹شهید حسن باقری یکی از فرماندهان اطلاعات و عملیات در دوران جنگ تحمیلی بود که به دلیل ر
7.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻روایتی از اولین آشنایی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با شهید حسن باقری 🔹بازنشر به مناسبت سالگرد شهادت شهید حسن باقری 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاندو
. رمان امنیتی #ضاحیه/ قسمت ۴۱ در طول مسیر حرفی نمی‌زنم. کمیل نیز طوری شوکه شده که ترجیح می‌دهد ساکت
. رمان امنیتی / قسمت ۴۲ سوژه کمی فکر می‌کند و می‌گوید: -ولی این خلاف قوانین... حرفش را با صدایی بلند قطع می‌کنم: -قانون داخل این اتاق رو من مشخص می‌کنم. قانون اینه یا مثل بچه آدم دهن باز می‌کنی و حرف می‌زنی یا کار نیمه تموم داخل خیابون رو همین جا تموم می‌کنم. سوژه چیزی نمی‌گوید و نگاهم می‌کند. روی صندلی‌ام می‌نشینم و با لحنی آرام‌تر ادامه می‌دهم: -از اسمت شروع کن، عاقل باش و سعی کن کار درست رو انجام بدی تا بتونی امید مبادله شدن رو توی دلت زنده نگه داری. نفس کم جانی می‌کشد و می‌گوید: -بنیامین. پیامی که برای تبلتم می‌آید را باز می‌کند، سپس لبخندی می‌زنم و ادامه می‌دهم: -چند وقته جذب موساد شدی؟ کمی مکث می‌کند و خودش را در حال محاسبه دقیق نشان می‌دهد و می‌گوید: -حدود دو سال! ابرویی بالا می‌اندازم و از روی صندلی‌ام بلند می‌شوم، سپس با بی‌حوصلگی می‌گویم: -یادمه یک بار بهت گفتم که اوضاع خوبی ندارم، مگه نه؟ مرد جوان در حالی که پیشانی‌اش را به کتف راستش می‌کشد تا جلوی شره کردن خون آبه‌ی روی صورتش را بگیرد، می‌گوید: -من که دارم به سوالای شما... فریاد می‌زنم و به طرفش می‌روم: -این جواب‌ها به کار من نمیاد، می‌دونی چرا؟ چون تو اینجا داری خیلی راحت نفس می‌کشی... نباید اینجوری باشه! دستم را روی گلویش می‌گذارم و در حالی که با چشم‌های از حدقه بیرون زده‌ام به صورتش نگاه می‌کنم، می‌گویم: -حالا دوباره ازت می‌پرسم، اسم! معطل نمی‌کند: -فاران. فریاد می‌زنم: -چند وقته جذب موساد شدی؟ لب هایش را تکان می‌دهد و به سختی کلمات را ادا می‌کند: -حدود هشت سال! دستم را از روی گلویش برمی‌دارم و با لحنی هشدارگونه کلماتم را به صورتش می‌کوبم: -کافیه یه بار دیگه بخوای مسیر این بازجویی رو منحرف کنی، اونوقت کاری باهات می‌کنم که هر لحظه هزار بار آرزو کنی کاش کارت توی همون خیابون تموم شده بود، فهمیدی؟ سرش را به نشانه تایید تکان می‌دهد تا همانطور که خیره نگاهش می‌کنم به روی صندلی‌ام بنشینم: -چند وقته توی این پرونده وارد شدی؟ تند تند نفس می‌کشد تا کمبود اکسیژن دقایق قبلش را جبران کند: -هفت ماه و نیم... نگاهی به صفحه‌ی تبلتم می‌اندازم و می‌گویم: -قبلش توی کدوم واحد بودی؟ مکث نه چندان کوتاهی می‌کند و می‌گوید: -افسر یگان ۸۲۰۰ بودم. سوالاتم را بدون مکث می‌پرسم: -پس چی شد که سر از این پرونده درآوردی؟ فاران کمی سکوت می‌کند و در حالی که پایش را مضطرب به زمین می‌کوبد، جواب می‌دهد: -من متخصص سایبری هستم، احتمالا سیستم می‌خواست از توانایی‌هام توی این بخش استفاده کنه. دستی به لای موهایم می‌برم و می‌پرسم: -تیمی که برای این پرونده جمع کرده بودید چند نفر بود؟ فاران فورا می‌گوید: -سه نفر! دستانم را به میز تکیه می‌دهم و کمی به سوی فاران متمایل می‌شوم: -اسامی اعضای تیم رو بگو، سر تیم خودت بودی؟ فاران سرش را تکان می‌دهد: -من و دبورا و موسی! با هیجان اسم پیرمرد را تکرار می‌کنم: -موسی؟ سرش را به نشان تایید تکان می‌دهد. مهندس با استفاده از دیتا بیسی که در تهران از عوامل و نیروهای موساد داریم توانسته اطلاعات کمی از فاران برایم دست و پا کند؛ اما تا به حال هیچ دیتایی از آن پیرمرد نداشتیم و حالا فاران اسمش را به ما می‌گوید. لبخند می‌زنم: -موسی... همون پیرمردی که تو رو طعمه کرد تا فرار کنه؟ لب هایش را کج می‌کند و می‌گوید: -اون هیچ وقت این کار رو نمی‌کنه، تو شاید بتونی من رو تهدید کنی و ازم حرف بکشی؛ اما نمی‌تونی دیدگاهم رو نسبت به اعضای تیمم خراب کنی! ابرویم را بالا می‌برم و سرم را کج می‌کنم: -مطمئنی که این کار رو نمی‌کنه؟ پس ما چجوری بهت رسیدیم؟ چرا نتونستیم ردی از موسی پیدا کنیم؟ اصلا کی پیشنهاد داد تو اول از خونه خارج بشی؟ فاران با شنیدن سوالاتی که هر دو ما جوابش را به خوبی می‌دانیم، روی صندلی‌اش ولو می‌شود. این بهترین فرصت برای من است که سوالات بعدی‌ام را ردیف کنم: -می‌دونی چرا اون می‌خواست اول تو رو بفرسته تو خیابون؟ چون بعد از اینکه از دستگیری دبورا مطمئن شد، احتمال این رو می‌داد که خونه شما هم سوخت شده باشه... تو رو فرستاد پایین تا اگه خونه امن شما سوخته باشه بتونه حواس ما رو درگیر تعقیب کردن و دستگیری تو کنه و اینطوری برای خودش زمان بخره که بتونه فرار کنه. فاران بدون آن که بخواهد حرفی بزند یا مخالفتی کند با تمام وجود به حرف‌هایی که می‌زنم گوش می‌کند. ساکت می‌شوم تا بتواند فرضیه‌ای که پیش رویش گذاشته‌ام را هضم کند. سپس تیر آخر را شلیک می‌کنم: -خودش هم به زیاد احتمال از روی پشت بوم یا یه راه دیگه‌ای که هنوز نمی‌دونم چیه فرار کرده! به همین سادگی! نویسنده: علیرضاسکاکی @RomanAmniyati کپی بدون قید آی‌دی کانال و ذکر نام نویسنده، به هیچ عنوان مورد رضایت صاحب اثر نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📲💭 سربازان گمنام امام زمان، در فلسطین اشغالی یارانی دارند که به آنها سربازان گمنام حضرت موسی میگوییم... 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از KHAMENEI.IR
7.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏠 | لحظاتی از حضور صبح امروز رهبر انقلاب در مزار شهدای انقلاب اسلامی و گلزار شهدای بهشت زهرا سلام‌الله‌علیها. ۱۴۰۳/۱۱/۱۱ 💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  گاندو
18.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲💭 سلوان مومیکا فرد هتاک به قرآن کریم مهره‌ی کدام سازمان اطلاعاتی‌ست و ماموریت او چیست؟ 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo
گاندو
📲💭 سلوان مومیکا فرد هتاک به قرآن کریم مهره‌ی کدام سازمان اطلاعاتی‌ست و ماموریت او چیست؟ #سلوان_م
🔻سلوان مومیکا سوئدی عامل موساد و هتاک به قرآن کریم به قتل رسید 🔹رسانه‌های سوئدی خبر داده‌اند «سلوان مومیکا» عامل هتک‌حرمت به قران کریم با شلیک گلوله در آپارتمانی در شهر «سودرتلیه» به قتل رسیده است. مقامات رسمی سوئد هنوز این خبر را تایید نکرده‌اند. 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا