eitaa logo
خودسازے و تࢪڪ گناھ
1.8هزار دنبال‌کننده
688 عکس
813 ویدیو
46 فایل
https://eitaa.com/joinchat/2173240167C847a1cc6ec گروه پاسخ به سؤالات شرعی خانمها‌ ⚘💙 ﷽ ✍پیامبر اڪرم صلی الله علیه و آله و سلم: گنهڪارے ڪه به رحمتِ خدا اميدوار است از عابدِ مأيوس، به درگاهِ خدا نزديڪتر است ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
مشاهده در ایتا
دانلود
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_هشتادم اما در این کار یک موضوع را رعایت می‌کرد با کمک کردن به
✨🌱✨🌱✨🌱✨ گفت: پشت پارک چهل تن انتهای کوچه منزل کوچکی بود که در زدیم و کله پاچه را به آنها دادیم. چند تا بچه و پیرمردی که دم در آمدن خیلی تشکر کردند. ابراهیم را کامل می‌شناختند. آنها خانواده بسیار مستحقی بودند. بعد هم ابراهیم رو رساندم خانه‌شان. ۲۶ سال از شهادت ابراهیم گذشت در عالم رویا ابراهیم را دیدم. سوار بر یک خودروی نظامی به تهران آمده بود! از شوق نمی‌دانستم چه کنم چهره ابراهیم بسیار نورانی بود. جلو رفتم و همدیگر را در آغوش گرفتیم. از خوشحالی فریاد می‌زدم و میگفتم: بچه‌ها بیاید آقا ابراهیم برگشته. ابراهیم گفت: بیا سوار شو، خیلی کار داریم. به همراه هم به کنار یک ساختمان مرتفع رفتیم. مهندسین و صاحب ساختمان همگی با آقای ابراهیم سلام و احوالپرسی کردند. همه او را خوب می‌شناختند ابراهیم رو به صاحب ساختمان کرد و گفت: من آمده‌ام سفارش این آقا سید را بکنم. یکی از این واحدها را به نامش کن. بعد شخصی که دورتر از ما ایستاده بود را نشان داد. صاحب ساختمان گفت آقای ابرام این بابا نه پول داره نه می‌تونه وام بگیره! من چه جوری یه واحد به او بدم؟ من هم حرفشو تایید کردم و گفتم ابرام جون دوره این کارها تموم شد، الان همه اسکناس رو می‌شناسند. ابراهیم نگاه معنی‌داری به من کرد و گفت: من اگر برگشتم برای این بود که مشکل چند نفر مثل ایشان را حل کنم وگرنه من اینجا کاری ندارم. بعد به سمت ماشین حرکت کرد و من هم به دنبالش راه افتادم. که یک دفعه تلفن همراه من به صدا درآمد و از خواب پریدم. ✍ادامه دارد.... شهدا را یاد ڪنیم با ذڪر صلوات⚘ «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
✨ 🔹سه ذڪر ڪارگشا... 🔸مولا می‌فرمایند: 🌱اے ڪمیل اگر سختی و فشار به تو روے آورد، زیاد بگو: "لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم" تا سختی ها بر طرف گردد. 🌱و اگر نعمتی از جانب خدا به تو رسید زیاد بگو: "الحمدلله" تا نعمتت افزون گردد. 🌱و چون روزےات دیر رسید زیاد بگو: "استغفرالله ربی و اتوب الیه" تا روزے‌ات، وسعت یابد. 📚 تحف‌العقول/ص168
این که گناه نیست 41.mp3
4.88M
41 📣 خوب گوش کن؛ ▫️گناهان کوچـک، آماده ات می کنن برای گناهان بزرگ! چون یواش یواش ترسِ از نافرمانی خدا رو،ازت میگیرَن! 💢اونوقت دیگه راحت به گناهان بزرگ تن میدی
این که گناه نیست 42.mp3
4.15M
42 💠اگه حواست نیست؛ ساعات عمرت داره چجوری میگذره به یه غفلت بزرگ مبتلایی❗️ حساب تک تک ساعتهای عمرتُ داشته باش! ✅یه باردیگه باید ازلابلای همین روزها، عبور کُنیا
این که گناه نیست 43.mp3
4.79M
43 💢با خودت مدارا نڪن؛ اگر عیبی از تو رو بهت گفتن، یقه‌ے خودتُ بگیر! ✔️اگرم ڪسی نگفت، خودت دنبال عیبهات بگرد! بی توجهی به ڪشف عیب خودت؛ گناه بزرگیه ها
این که گناه نیست 44.mp3
5.04M
44 به گُنـــاه مبتلا شدے؟ نَتَــرس...❗️مهم اینه ڪه؛ تا از این سنگین تر نشدے؛ 🔄دور بزنی و بیاے سرِ خط... همین الآن،هر جاے گناه ڪه هستی؛ تُرمز ڪن... دیر میشه ها
این که گناه نیست 45.mp3
4.02M
45 یه قلـ❤️ـبِ سالم، رقیق و نرمه! و از خلوت با خدا، لذت می بَره... اگر از ارتباط با خدا لذت نمی برے؛ یه جاے ڪار لنگـه! بگرد و پیداش ڪن... 💢نگو این ڪه گناه نیست
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_هشتادُیکم گفت: پشت پارک چهل تن انتهای کوچه منزل کوچکی بود که د
✨🌱✨🌱✨🌱✨ خمس راوی: مصطفی صفار هرندی از علمایی که ابراهیم به او ارادت خاصی داشت.مرحوم حاج آقا هرندی بود. این عالم بزرگوار غیر از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشی بود. اواخر تابستان سال ۱۳۶۱ بود. همراه ابراهیم خدمت حاج آقا رفتیم. مقداری پارچه به اندازه دو دست پیراهن گرفت. هفته بعد موقع نماز دیدم که ابراهیم آمد مسجد و رفت پیش حاج آقا من هم رفتم ببینم چه شده ابراهیم مشغول حساب سال بود و خمس اموالش را حساب می‌کرد. خندم گرفت اون برای خودش چیزی نگه نمی‌داشت. هرچه داشت خرج دیگران می‌کرد. پس می‌خواهد خمس چه چیزی را حساب کند؟ حاج آقا حساب سال را انجام داد و گفت: خمس شما ۴۰۰ تومان می‌شود بعد ادامه داد: من با اجازه‌ای که از آقایان مراجع دارم و با شناختی که از شخص شما دارم آن را می‌بخشم. اما ابراهیم اصرار داشت که این واجب دینی را پرداخت کند. بالاخره خمس را پرداخت کرد. ✍ادامه دارد.... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_هشتادُدوم خمس راوی: مصطفی صفار هرندی از علمایی که ابراهیم به
✨🌱✨🌱✨🌱✨ کار ابراهیم مرا به یاد حدیثی از امام صادق علیه السلام انداخت که می‌فرماید: (کسی که حق خداوند مانند خمس را نپردازد دو برابر آن را در راه باطل صرف خواهد کرد.) بعد از نماز با ابراهیم به مغازه حاج آقا رفتیم. به حاجی گفت دو تا پارچه پیراهنی مثل قبل می‌خوام حاجی با تعجب نگاه کرد و گفت: پسرم تو تازه از من پارچه گرفتی این‌ها پارچه‌های دولتی ما اجازه نداریم بیش از اندازه به کسی پارچه بدهیم ابراهیم چیزی نگفت ولی من قضیه را می‌دانستم و گفتم: حاج آقا آخه این آقا ابراهیم پارچه‌های قبلی را انفاق کرد! بعضی از بچه‌های زورخانه هستند که لباس آستین کوتاه می‌پوشند یا وضع مالیشان خوب نیست ابراهیم برای همین پیراهن را به آنها می بخشید. حاجی در حالی که با تعجب به حرف‌های من گوش می‌کرد نگاه عمیقی به صورت ابراهیم انداخت و گفت: این دفعه برای خودت پارچه را می‌برم حق نداری به کسی ببخشی. هر کسی که خواست بفرستش اینجا. ✍ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃