خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_هشتادُهشتم ما از داخل يك شيار باريك با شيب كم به سمت نوك تپه
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_صدو_هشتادُنهم
دشمن اسير شدند. بقيه بچه ها به حركت خودشان ادامه دادند.
من هم با فرمانده جلو رفتيم.
در بين راه به من گفت: بي خود نيست كه همه دوست دارند در عمليات با ابراهيم باشند.
عجب شجاعتي داره! نيمه هاي شب دوباره ابراهيم را ديدم.
گفت: عنايت مولا رو ديدي؟! فقط يه الله
اكبر احتياج بود تا دشمن فرار كنه! عمليات در محور ما تمام شد.
بچه هاي همه گردان ها به عقب برگشتند. اما بعضي از گردان ها،
مجروحين و شهداي خودشان را جا گذاشتند! ابراهيــم وقتي با فرمانده
يكــي از آن گردان ها صحبت مي كرد، داد مي زد! خيلي عصباني بود. تا حالا
عصبانيت او را نديده بودم. مي گفت: شما كه مي خواستيد برگرديد، نيرو و
امكانات هم داشتيد، چرا به فكر بچه هاي گردانتان نبوديد!؟ چرا مجروح ها
رو جا گذاشتيد، چرا ... با مسئول محور كه از رفقايش بود هماهنگ
كرد. به همراه جواد افراسيابي و چند نفر از رفقا به عمق مواضع دشمن
نفوذ كردند. آن ها تعدادي از مجروحين و شــهداي بجا مانده را طي
چند شــب به عقب انتقال دادند. دشــمن به واسطه حساسيت منطقه
نتوانسته بود پاكسازي لازم را انجام دهد. ابراهيم و جواد توانستند تا شب
12 آذرماه 16 حدود هجده مجروح و ُنه نفر از شهدا را از منطقه نفوذ
دشمن خارج كنند. حتي پيكر يك شهيد را درست از فاصله ده متري
سنگر عراقي ها با شگردي خاص به عقب منتقل كردند! ابراهيم بعد از اين
عمليات كمي كســالت پيدا كرد. با هم به تهران آمديم. چند هفته اي تهران
بود. او فعاليت هاي مذهبي و فرهنگي را ادامه داد.
✍ادامه دارد....
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_هشتادُنهم دشمن اسير شدند. بقيه بچه ها به حركت خودشان ادامه دا
☀️ ☀️ ☀️
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_صدو_نودم
روزهاي آخر
راوی: علي صادقي ،علي مقدم
آخر آذر ماه بود. با ابراهيم برگشتيم تهران.
در عين خستگي خيلي خوشحال بود.
مي گفت: هيچ شهيد يا مجروحي در منطقه دشمن نبود،
هر چه بود آورديم.
بعد گفت: امشــب چقدر چشم هاي منتظر را خوشحال كرديم،
مادر هر كدام از اين شهدا سر قبر فرزندش برود، ثوابش براي ما هم هست.
من بلافاصله از موقعيت استفاده كردم و گفتم:
آقا ابرام پس چرا خودت دعا مي كني كه گمنام باشي!؟
منتظر اين ســؤال نبود.
لحظه اي ســكوت كرد و گفت:
من مادرم رو آماده كردم، گفتم منتظر من نباشه،
حتي گفتم دعا كنه كه گمنام شهيد بشم! ولي باز جوابي را كه مي خواستم نگفت.
چند هفته اي با ابراهيم در تهران مانديم. بعد از عمليات و مريضي ابراهيم، هر شب بچه ها پيش ابراهيم هستند.
هر جا ابراهيم باشد آنجا پر از بچه هاي هيئتي و رزمنده است.
دي مــاه بود. حــال و هواي ابراهيــم خيلي با قبل فرق كــرده.
ديگر از آن حرف هاي عوامانه و شوخي ها كمتر ديده مي شد!
اكثر بچه ها او را شيخ ابراهيم صدا مي زنند.
✍ادامه دارد....
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
باید ملتفت باشید! دیگر چارهاے نیست، الا اینڪه خودتان را به خدا بسپارید و متوسل شوید؛ یڪ دست شما قرآن و دست دیگر عترت باشد. عترت، معارفش در مثل « #نهجالبلاغه » است؛ اعمالش در مثلِ « #صحیفه_سجادیه » است؛ اعمال تڪلیفیاش در مثل همین #رسالههاے_عملیه است.
#آیتاللهبهجت ✳️
این که گناه نیست 51.mp3
4.31M
#این_که_گناه_نیست 51
جهنـ🔥ـم؛
چیزے نیست جز نمودِ حقیقیِ بیمارےهاے باطنِ ما.
جهنمهاے قلبت رو؛
(ڪینه،حسادت، غرور،قضاوت، زودرنجی و...) زودتر خاموش ڪن.
❌تا توے آتیشش گُر نگیرے
این که گناه نیست 52.mp3
5.51M
#این_که_گناه_نیست 52
💢اولین ڪارڪردِ مصائب و بلاها؛
تصفیهے گناهان و تطهیرِ نفس ماست.
مشڪلات؛
سهم ما رو از بسترے شدن در بیمارستانِ برزخ (جهنم)، ڪم میڪنند.
نذار دلـ💔ـت بگیره ها
این که گناه نیست 53.mp3
4.69M
#این_که_گناه_نیست 53
دنبالِ ریشهے گره هایِ زندگیت
👈بیرون از وجود خودت، نَگـرد!
اگه میبینی؛
ڪارهاے خیرت، به روحت قدرت نمیدن؛
یعنی یه جاے ڪار لنگه❗️
بی خیالش نشو؛ بگرد و پیداش ڪن
این که گناه نیست 54.mp3
5.3M
#این_که_گناه_نیست 54
💢تو ثروتمندے؛
اگر دیگران در حقّت خیانتی ڪردند؛
چون از اعمال خیرشان، سهم خواهی برد!
و مال باخته اے؛
اگر درحق بقیه خیانتی ڪردے!
اعمال خیرت به نام او سند میخورند
این که گناه نیست 55.mp3
4.73M
#این_که_گناه_نیست 55
گنــاه راه رزق را می بندد❗️
بَلــه....
و چه گناهی بالاتر از ندید گرفتنِ دردمندان،
و عدم توجه به سلامت روح جامعه؟
ما نسبت به آرامشِ هم مسئولیم
هدایت شده از خودسازے و تࢪڪ گناھ
خودسازے و تࢪڪ گناھ
☀️ ☀️ ☀️ ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_نودم روزهاي آخر راوی: علي صادقي ،عل
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_صدو_نودُیکم
ابراهيم محاسنش را كوتاه كرده. اما با اين حال، نورانيت چهره اش مثل قبل است.
آرزوي شهادت كه آرزوي همه بچه ها بود، براي ابراهيم حالت ديگري داشت.
در تاريكي شب با هم قدم مي زديم. پرسيدم: آرزوي شما شهادته،
درسته؟!
خنديد. بعد از چند لحظه سكوت گفت: شهادت ذره اي از آرزوي من است،
من مي خواهم چيزي از من نماند.
مثل ارباب بي كفن حســين علیه السلام قطعه قطعه شوم.
اصلا دوست ندارم جنازه ام برگردد.
دلم مي خواهد گمنام بمانم.
دليل اين حرفش را قبلا شنيده بودم.
مي گفت: چون مادر سادات قبر ندارد، نمي خواهم مزار داشته باشم.
بعد رفتيم زورخانه، همه بچه ها را براي ناهار فردا دعوت كرد.
فردا ظهر رفتيم منزلشــان.
قبل از ناهار نماز جماعت برگزار شد. ابراهيم را فرســتاديم جلو،
در نماز حالت عجيبي داشت.
انگار كه در اين دنيا نبود!
تمام وجودش در ملكوت سير مي كرد!
بعد از نماز با صداي زيبا دعاي فرج را
زمزمه كرد.
يكي از رفقا برگشت به من گفت: ابراهيم خيلي عجيب شده،
تا حالا نديده بودم اينطور در نماز اشك بريزه!
در هيئت، توســل ابراهيــم به حضرت صديقــه طاهره سلام الله علیها بــود.
در ادامه مي گفت: به ياد همه شــهداي گمنام كه مثل مادر سادات قبر و نشاني ندارند،
هميشه در هيئت از جبهه ها و رزمنده ها ياد مي كرد.
اواسط بهمن بود.
ساعت نه شب، يكي توكوچه داد زد: حاج علي خونه اي!؟
آمدم لب پنجره. ابراهيم و علي نصرالله با موتور داخل كوچه بودند، خوشحال شدم و آمدم دم در.
ابراهيم و بعد هم علي را بغل كردم و بوسيدم. داخل خانه آمديم.
✍ادامه دارد...
— اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً
«خدایا عاقبت ڪارهاے ما را ختم به خیر ڪن»
🔴 علامه سید محمدتقی موسوی اصفهانی مؤلف ڪتاب شریف مڪیال المڪارم :
🔵 بدان ڪه غربت دو معنی دارد :
۱- دورے از خاندان و وطن و شهر.
۲- ڪمیِ یاوران.
و #امام_زمان به هر دو معنی غریب است.
پس اے بندگان خدا یارےاش ڪنید؛ اے بندگان خدا ڪمڪش ڪنید...
📚 کتاب مکیال المکارم ج۱ ص۱۷۹
💎 دو راه سعادت ...
عارف حاج اسماعیل #دولابی (ره):
هر وقت خوشحال شدید بر محمد
و آل محمد صــلـوات بفرستید
و هر وقت غمناڪ شدید اسـتـغـفـار ڪنید؛
خداوند در را به روے شما باز میڪند.
✅حضرت آیت الله بهجت قدس سره:
🔰در طرف سقوط،
انسان از ابلیس بدتر،
و در طرف صعود،
مقامش از مَلَک بالاتر است.
📚در محضر بهجت، ج۲، ص۳۵۸
#آیتاللهبهجت
هدایت شده از خودسازے و تࢪڪ گناھ
#شرح_حکمت 232
❣امیرالمومنینعلیهالسلام مىفرماید:
✨مَنْ یُعْطِ بِالْیَدِ الْقَصِیرَةِ یُعْطَ بِالْیَدِ الطَّوِیلَةِ
🟤 ڪسى ڪه با دست ڪوتاه ببخشد با دست بلند به او بخشیده مىشود
✍ «معناے این ڪلام این است ڪه آنچه انسان از اموال خود در راه خیر و نیڪى انفاق مىڪند هرچند ڪم باشد خدا پاداش او را بسیار مىدهد و منظور از دو دست (دست کوتاه و بلند) در اینجا دو نعمت است ڪه امام(علیه السلام) میان نعمت پروردگار و نعمت انسان را با ڪوتاهى و بلندے فرق گذاشته است; نعمت و بخشش از سوے بنده را ڪوتاه و آنچه را از ناحیه خداوند است بلند شمرده است زیرا نعمتهاے الهى اصل و اساس تمام نعمت هاست; تمام نعمت ها به او باز مىگردد ( نعمتى ڪه انسان آن را به دیگرے مى بخشد آن هم از سوے خداست و با توفیق الهى بذل و بخشش مى شود)
📘#حکمت 232
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
🕊 با هم #نهج_البلاغه بخوانیم
#امیرالمؤمنین علی علیهالسلامـ
💥وَلِنَزْوَتِکَ عِنْدَ الْحَفِيظَةِ وَاقِماً قَامِعاً
🌎به هنگام خشم، بر نفس خويش شڪننده و حاڪم باش.
📘#نامه_56 📚
با هم #نهج_البلاغه بخوانیم▪
30.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روضه زنده 😭😭😭
باے ذنب قتلت
الهی بدم المظلوم عجل لولیڪ الفرج
💔😭
🌳الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّڪَـ الْفَرَج
💔😭
براے فرج مولاے غریبمون دعا ڪنیم
براے بچههاے بیپناه دعا ڪنیم
✨عجب امانی است استغفار!
امان خداست.
ان شاء الله خدا استغفار به شما مرحمت ڪند.
✨یادتان بماند ڪه اگر توانستید در شبانه روز هفتاد مرتبه استغفار سر جانماز را هیچوقت ترڪ نڪنید. این امان خداست. یعنی در امان خدا هستی...
✨اگر در هر شبانه روز یڪ دفعه این ڪار را بڪنی، براے خودت دیوار چدنی گذاشتهاے.
🍃استغفرالله ربی و اتوب و الیه🍃
🔆حاج محمداسماعیل دولابی
🔸 وقتی الگو زینب است
🔹 «آیتالله خامنهاے» رهبر انقلاب اسلامی:
اگر الگوے زن، زینب و فاطمه زهرا سلاماللهعلیها باشند،
ڪارش عبارت است از فهم درست، هوشیارے در درڪ موقعیتها و انتخاب بهترین ڪارها، ولو با فداڪارے و ایستادن پاے همه چیز.
۷۰/۰۸/۲۲
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_نودُیکم ابراهيم محاسنش را كوتاه كرده. اما با اين حال، نورانيت چ
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_صدو_نودُدوم
هوا خيلي ســرد بود. من تنها بودم. گفتم: شــام خورديد؟ ابراهيم گفت:
نه، زحمت نكش. گفتم: تعارف نكن، تخم مرغ درســت مي كنم. بعد شــام مختصري را آماده كردم.
گفتم: امشب بچه هام نيستند، اگر كاري نداريد همين جا بمانيد،
كرسي هم به راهه.
ابراهيم هم قبول كرد.
بعد با خنده گفتم: داش ابرام توي اين سرما با شلوار كردي راه مي ري!؟
سردت نمي شه!؟
او هم خنديد وگفت: نه، آخه چهار تا شلوار پام كردم!
بعد سه تا از شلوارها را درآورد و رفت زيركرسي!
من هم با علي شروع به صحبت كردم.
نفهميــدم ابراهيم خوابش برد يا نه، اما يكدفعه از جا پريد و به صورتم نگاه
كرد و بي مقدمه گفت: حاج علي، جان من راست بگو! تو چهره من
شهادت می بيني؟!
توقع اين ســؤال را نداشتم.
چند لحظه اي به صورت ابراهيم نگاه كردم و با آرامش گفتم: بعضي از بچه ها موقع شــهادت حالــت عجيبی دارند،
اما ابرام جون، تو هميشه اين حالت رو داري!
ســكوت فضاي اتاق را گرفت. ابراهيم بلند شد و به علي گفت: پاشو، بايد سريع حركت كنيم.
باتعجب گفتم: آقا ابرام كجا!؟ گفت: بايد سريع بريم
مسجد. بعد شلوارهايش را پوشيد و با علی راه افتادند.
✍ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_نودُدوم هوا خيلي ســرد بود. من تنها بودم. گفتم: شــام خورديد؟
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_صدو_نودُسوم
فکه آخرين ميعاد
راوی: علی نصرالله
نيمه شــب بود كه آمديم مسجد. ابراهيم با بچه ها خداحافظي كرد. بعد هم رفــت خانه. از مادر و خانواده اش هم خداحافظي كرد.
از مادر خواهش كرد براي شهادتش دعا كند.
صبح زود هم راهي منطقه شديم.
ابراهيم كمتر حرف مي زد.
بيشتر مشغول ذكر يا قرآن بود.
رســيديم اردوگاه لشكر درشــمال فكه. گردان ها مشــغول مانور عملياتي بودند.
بچه ها با شنيدن بازگشت ابراهيم خيلي
خوشحال شدند
. همه به ديدنش مي آمدند. يك لحظه چادر خالي نمي شد.
حاج حســين هم آمد. از اينكه ابراهيم را مي ديد خيلي خوشــحال بود. بعد از ســلام و احوالپرسي، ابراهيم پرسيد: حاج حسين بچه ها همه مشغول شدند،
خبريه؟!
حاجي هم گفت: فردا حركت مي كنيم براي عمليات.
اگه با ما بيائي خيلي خوشحال مي شيم. حاجي ادامه داد:
براي عمليات جديد بايد بچه هاي اطاعات را بين گردان ها تقسيم كنم.
هر گردان بايد يكي دو تا مسئول اطلاعات و عمليات داشته باشه.
بعد ليســتي را گذاشــت جلوي ابراهيم و گفت: نظرت در مورد اين بچه ها چيه؟ ابراهيم ليست را نگاه كرد و يكي يكي نظر داد. بعد پرسيد: خُب حاجي، الان وضعيت آرايش نيروها چه طوريه؟
✍ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_نودُسوم فکه آخرين ميعاد راوی: علی نصرالله نيمه شــب بود كه آ
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_صدو_نودُچهارم
حاجي هم گفت: الان نيروها به چند سپاه تقسيم شدند.
هر چند لشکر يك سپاه را تشكيل مي دهد.
حاج همت شــده مسئول سپاه يازده قدر. لشــکر
72 هم تحت پوشش اين سپاهه، كار اطاعات يازده قدر را هم به ما سپردند.
عصر همان روز ابراهيم حنا بست.
موهاي سرش را هم كوتاه و ريش هايش را مرتب كرد.
چهره زيباي او ملكوتي تر شده بود. غروب به يكي از ديدگاه هاي منطقــه رفتيم.
ابراهيم با دوربين مخصوص، منطقــه عملياتي را مشــاهده مي كرد.
يك ســري مطالب را هــم روي كاغذ مي نوشت.
تعدادي از بچه ها بــه ديدگاه آمدند و مرتب مي گفتند: آقا زودباش! ما هم مي خواهيم ببينيم! ابراهيم كه عصباني شده بود داد زد: مگه اينجا سينماست؟!
ما براي فردا بايد دنبال راهكار باشيم، بايد مسير حركت رو مشخص كنيم.
بعد با عصبانيت آنجا را ترك كرد.
مي گفت: دلم خيلي شور مي زنه!
گفتم: چيزي نيست، ناراحت نباش.
پيش يكي از فرمانده هان ســپاه قدر رفتيم.
ابراهيم گفت: حاجي، اين منطقه حالت خاصي داره.
خاك تمام اين منطقه رملي و نرمه! حركت نيرو توي اين دشت خيلي مشكله، عراق هم اين همه موانع درســت كرده، به نظرت اين عمليات موفق مي شه؟!
فرمانده هم گفت: ابرام جون، اين دســتور فرماندهي است،
به قول حضرت امام: ما مأمور به انجام تكليف هستيم، نتيجه اش با خداست.
٭٭٭ فــردا عصــر بچه هــاي گردان هــا آمــاده شــدند.
از لشــکر 72 حضرت رسول صل الله علیه وآله وسلم يازده گردان آخرين جيره جنگي خودشان را تحويل گرفتند.
✍ادامه دارد...
☀️ ☀️ ☀️
شهدا را یاد ڪنیم با ذڪر صلوات⚘
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»