eitaa logo
غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
3.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.9هزار ویدیو
18 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee محتوای تربیت کودک @amoomolla چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher داستان و رمان @dastan_o_roman تبلیغ ارزان @tabligh_amoo آدمین و مسئول تبلیغ و تبادل @dezfoool
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 خوش بحال خواهرم چه شوهری دارد 🌹 از برادرت یاد بگیر 🌹 چرا مثل برادرام نیستی و... 🌷 این حرفهای ناپسند ، 🌷 هم غیرت و غرور و اقتدار مرد را می کشد 🌷 هم رابطه اش را با مردان دیگر خراب می کند 🌷 اگر نمی‌خواهید رابطه همسرتان را ، 🌷 با مردهای اطرافتان ویران کنید 🌷 و همسرتان را نسبت به احترامی که 🌷 برای مردهای دیگر قائلید ، حساس کنید ، 🌷 هرگز از او نخواهید 🌷 که از یکی مردهای فامیلتان چیزی یاد بگیرد 🌷 یا از از رفتارهایشان ، الگوبرداری کند . 🔮 ghairat
🌸 داستان ماشا ، قسمت بیست و دوم 🌸 🌟 جاک ، با موهای مرتب ، 🌟 و با تیپ و ظاهر متشخص ، ✨ و دارای ریشِ بور و زیبا ، 🌟 با بچه ای که در بغلش بود ، 🌟 روبروی در ایستاده بود . 🌟 و با لحنی آرام ، به ماشا سلام کرد . 🌟 ماشا نیز ، با لبخند و ظاهری متعجب ، 🌟 و جاک سلام کرد و گفت : جاک خودتی ؟! 🌟 ماشا روی خود را به ماندانا کرد و گفت : 🌷 تو با جاک ازدواج کردی ؟! 🌟 ماندانا ، با یک لبخند ، جواب ماشا را داد . 🌟 دوباره ماشا گفت : 🌷 باورم نمیشه ، 🌷 شما همدیگر و از کجا پیدا کردید ؟! 🌟 ماندانا گفت : ⚜ داستانش مفصله عزیزم ، همه رو بهت میگم ⚜ فعلا بیا بشین 🌟 ماشا ، جاک را به خانه اش دعوت کرد 🌟 ماندانا نیز ، 🌟 درست کردن شام را برعهده گرفت . 🌟 ماشا ، مشغول بازی کردن با بچه بود 🌟 سپس گفت : 🌷 اسم این کوچولو رو چی گذاشتید ؟ 🕌 جاک گفت : علی 🌟 ماشا با تعجب گفت : 🌷 چی ؟! علی ؟! جدی میگی جاک ؟! 🌟 جاک گفت : 🌷 ماشا ، من دیگه اسمم جاک نیست 🌷 به من بگو محمّد 🌟 ماشا بیشتر تعجب کرد و گفت : 🌷 اینجا چه خبره ؟! چی داری میگی ؟ 🌟 ماشا ، رو به ماندانا کرد و گفت : 🌷 ماندانا این چی میگه ؟! 🌟 ماندانا گفت : ⚜ خب راست میگه عزیزم ⚜ تازه ، منم ماندانا نیستم ⚜ از این بعد ، به من بگو مدینه 🌟 ماشا با بهت و شگفتی گفت : 🌷 واقعا اینجا چه خبره ؟! 🌷 شماها چتون شده ؟! 🌷 من نبودم چه اتفاقی براتون افتاد ؟! 🌷 اصلا شماها چطور با هم آشنا شدید ؟ 🌷 چرا اسم مسلمانی برای خودتون گذاشتید ؟ 🌷 ادامه دارد ... 🌷 💟 @ghairat 📚
💞 کد ۳۱۹ 💞 💍 ۵۴ 💍 💍 حق التدریس 💍 ۱۵۰ ۶۰ رو 💍 از شهرهای دیگه می پذیرم به شرط زندگی در شهر خودم یا نزدیک به شهر خودم 💍 خودم چادری سابقه فعالیت در کارهای فرهنگی و قرآنی دارم و شوخ طبع هستم 💍 طرف مقابل هم باید اهل نماز و روزه و .... و خوش اخلاق باشد . 💟 @ghairat
🇮🇷 زنان‌تان را ، در جریان کارهایتان بگذارید 🇮🇷 از قرارها ، تصمیمات و مسئولیت‌هایتان ، 🇮🇷 زنان‌تان را مطلع سازید . 🇮🇷 تا در آرامش باشند و به شما آرامش دهند. 🇮🇷 تا احساس نکنند که دوستشان ندارید . 💟 @ghairat
🇮🇷 به‌عنوان یک مرد که تمام‌ روز کار می‌کند 🇮🇷 ممکن است قرارها ، تصمیمات ، 🇮🇷 و مسئولیت‌های زیادی داشته باشید . 🇮🇷 که اگر همسرانتان را از آنها مطلع نکنید 🇮🇷 آنها احساس طرد شدن می کنند 🇮🇷 و گاهی فکر می کنند آنها را دوست ندارید 🇮🇷 و یا مورد قبول شما نیستند 🇮🇷 شاید باورتان نشود 🇮🇷 با گفتن برنامه هایتان به زنانتان ، 🇮🇷 گاهی چنان احساس آرامش و غروری 🇮🇷 به زنان‌تان دست می‌دهد 🇮🇷 که موجب شادی فراوان آنها می شود . 💟 @ghairat
🌸 داستان ماشا ، قسمت بیست و سوم 🌸 🌟 جاک ( یا همان محمد ) گفت : 🕌 آخرین باری که اومدی سالن رو یادت هست ؟ 🌷 ماشا گفت : خب آره ، چطور ؟ 🌟 محمد گفت : 🕌 وقتی تو رو با اون حال معنوی دیدیم 🕌 به کل حال ما رو گرفتی و رفتی 🕌 دیوونه تو شده بودیم 🕌 از اون روز به بعد ، 🕌 گروه ما مثل قبل ، نشد که نشد 🕌 نسبت به ادامه فعالیتمون ، شک داشتیم 🕌 تا اینکه ، مدینه یا همون ماندانای شما ، 🕌 وارد سالن شد . 🕌 داشت دنبال تو می گشت . 🕌 سراغ تو رو ، از ما می گرفت . 🌟 مدینه در ادامه حرف محمد گفت : ⚜ ماشا جون باورت نمیشه ⚜ همه جا را دنبال تو گشتم ⚜ ولی پیدات نکردم 🌟 دوباره محمد گفت : 🕌 منم چون دیدم تنهاست 🕌 بهش قول دادم که در پیدا کردن تو 🕌 بهش کمک کنم . 🕌 و راستش ، من خودم هم می خواستم 🕌 که باز هم ببینمت و ازت بپرسم 🕌 که اون روز آخری چه اتفاقی برات افتاده بود 🕌 هر جا که فکرش رو بکنی ، 🕌 برای پیدا کردنت ، رفتیم . 🕌 کلیسا ، معبد ، مسجد ، محله‌های مسلمانان 🌟 دوباره مدینه گفت : ⚜ سراغ تو را از همه گرفتیم ⚜ اما پیدات نکردیم 🌟 دوباره محمد گفت : 🕌 در این مدت که دنبالت می گشتیم ، 🕌 با خیلی چیزها آشنا شدیم . 🕌 با مسجد ، خونه خدا ، نماز ، دعا 🕌 با مناجات ، روضه امام حسین ، همدلی ، 🕌 با همزبونی ، با محبت ، با عشق و... 🕌 خلاصه ، خیلی چیزها یاد گرفتیم 🕌 هر روز می رفتیم تو محله های مسلمان نشین 🕌 وقتی تو دردسر می افتادیم 🕌 مسلمانان کمکمون می کردند 🕌 وقتی پول ما رو دزدیدند 🕌 مسلمانان برای ما پول جمع کردند 🕌 وقتی گرسنه بودیم ، 🕌 مسلمانان ، به ما آب و غذا دادند 🕌 وقتی آخرای شب ، 🕌 جایی برای خواب نداشتیم ، 🕌 مسلمانان ، به ما جا و مکان می دادند . 🕌 خوبی هایی که مسلمانان در حق ما کردند 🕌 هیچ کس ، حتی فامیلمون نکرد 🕌 همون جا تصمیم گرفتم ، مسلمان بشم 🕌 ولی می ترسیدم . 🌷 ادامه دارد ... 🌷 💟 @ghairat 📚
🇮🇷 دوباره خبر خوش رسید 🇮🇷 خبر نامزدی کد ۱۱۰ و کد ۱۱۱ 🇮🇷 انشالله مبارکشون باشه 🇮🇷 انشالله به آرامش واقعی و حقیقی برسند 🇮🇷 آرزوی خوشبختی برای همه جوونا داریم
💞 یکی از عوامل آرامش ، 💞 برای مردانی که چند زن دارند ؛ 👈 رعایت عدالت است . 💞 عدالت واجبی که مد نظر اسلام است ، 💞 فقط در تقسیم شب ها و نفقه می باشد . 💞 رعایت عدالت ، 💞 آنچنان که بعضی ها گمان می کنند 💞 خیلی هم سخت نیست 💞 فقط کافی است 💞 چند کتاب در این زمینه ، مطالعه کنند 💞 و از مشاورین مذهبی ، مشاوره بگیرند . 💟 @ghairat
🌸 داستان ماشا ، قسمت ۲۴ 🌸 🕌 من و مدینه ، 🕌 یه اتاق در یکی از محله های مسلمان نشین 🕌 اجاره کردیم و توش موندیم 🕌 به امید اینکه یه روزی ، از اون محله بگذری 🕌 با خوبیای زیادی که از مسلمونا دیدم 🕌 و با اتفاقات عجیبی که برام افتاد 🕌 تا مدت ها ، هوای مسلمون شدن ، 🕌 به دلم افتاده بود ؛ 🕌 اما نمی دونم خحالت می کشیدم 🕌 یا می ترسیدم کسی بفهمه 🕌 یا می ترسیدم آزادی های کاذبم محدود بشه 🌟 ماشا با علاقه زیاد و با دقت ، 🌟 به حرف های جاک ، گوش می داد . 🌟 جاک ( محمد ) دوباره گفت : 🕌 یه روز با مدینه قرار گذاشتیم ، 🕌 که برای پیدا کردنت 🕌 به یکی دیگه از محله های مسلمان نشین بریم 🕌 مدینه ، رفته بود خونه همسایه ، 🕌 و منم سر کوچه ، منتظرش ایستاده بودم 🕌 یه دفعه مدینه رو از دور دیدم 🕌 که با یک روسری که به سرش بسته بود 🕌 قدم زنان به طرف من می اومد 🕌 مدینه اون روز با اون روسری ، 🕌 خیلی زیبا و جذاب شده بود . 🕌 مثل نور می درخشید . 🕌 راستش همون لحظه احساس کردم 🕌 که عاشقش شدم . 🕌 راستش تا اون روز ، 🕌 به فکر ازدواج کردن با اون نبودم 🕌 اما وقتی با اون روسری بلند دیدمش 🕌 صد دله عاشقش شدم 🕌 حتی همونجا ازش خواستگاری کردم ؛ 🕌 اونم پذیرفت که نامزد بشیم . 🕌 قبل از ازدواج ، 🕌 در مورد اسلام ، تحقیق کردم . 🕌 و هر چی یاد می گرفتم ، 🕌 به مدینه هم یاد می دادم . 🕌 هنوز سوالات زیادی در مورد اسلام ، 🕌 در ذهنم بود . 🕌 که باید از یکی می پرسیدم . 🕌 یکی از شبها ، به مسجد رفتم . 🕌 دیدم چراغ ها خاموش بودن . 🕌 جمعیت زیادی هم در مسجد نشستند . 🕌 خیلی تعجب کردم . 🕌 آروم وارد مسجد شدم . 🕌 روحانی اسلام رو دیدم . 🕌 که روی منبر نشسته بود . 🕌 و به زبان ما ، از امام حسین و کربلا ، 🕌 از مظلومیتش و از بچه شش ماهه اش ، 🕌 که بی گناه و تشنه لب ، 🕌 و با تیر سه شعبه در گلو شهید شد . 🕌 و از دختر سه ساله اش می گفت . 🕌 که کیلومترها رو خارها می دوید 🕌 و در خرابه ، به جای غذا و میوه ، 🕌 تشتی براش آوردن که سر باباش در اون بود 🕌 پدر روحانی می گفت و بقیه گریه می کردن 🕌 راستش منم طاقت نیاوردم ، 🕌 و ناخودآگاه ، مثل ابر بهار ، گریه کردم . 🕌 اونقدر گریه کردم 🕌 که پیراهنم ، خیس از اشک شد . 🌷 ادامه دارد ... 🌷 💟 @ghairat 📚
🌷 محبت را فراموش نکنید 🌷 🌸 فراموش نکنید که زن‌ها ، تا لحظه مرگشان ، 🌸 منتظر نوازش و محبت از همسرشان هستند 🌸 و از شما توقع محبت دارند ؛ 🌸 پس اگر زن شادی می‌خواهید 🌸 از محبت های کلامی و عملی دریغ نکنید . 🌸 محبت کلامی مانند : 👈 گفتن کلمات محبت‌آمیز ، 👈 تحسین زن در جمع و خلوت 👈 بالا بردن اعتمادبه‌نفس او و... 🌸 و محبت عملی مانند : 👈 خرید هدیه 👈 وقت گذاشتن و حرف زدن با او 👈 تفریح‌های دونفره و... 💟 @ghairat
😍 طنز با غیرت 😍 🌹 ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺠﺮﺩﯼ ﯾﻌﻨﯽ : 🌹 ﺑﺎ یک ﻣﺎﯾﻊ ﻇﺮﻓﺸﻮﺋﯽ می تونی 👈 ﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﺖ ﺭﻭ ﺑﺸﻮﺭﯼ 👈 ﻫﻢ ﻟﺒﺎﺳﺎﺗﻮ بشوری ☺️ 👈 ﻫﻢ ﻇﺮﻑ ﻫﺎ ﺭﻭ بشوری 😁 👈 هم شیشه هارو بشوری 😜 🌹 ﺩﻧﺪﻭﻥ ﺭﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻧﮑﺮﺩﻡ 😂😐 🌹 امتحان می کنم بهتون خبر میدم 💟 @ghairat
❤️ دقت کردید ؟! ❤️ آنهایی که با ازدواج مخالفند ❤️ و مجردها را از ازدواج منصرف می کنند ❤️ دقیقا همانهایی هستند که قبل از ازدواج ، ❤️ خود را به آب و آتش می زدند ؛ ❤️ تا همسری برای ازدواج ، پیدا کنند . ❤️ و بعد از ازدواج نیز ، ❤️ اگر یک هفته از همسرشان جدا شوند ❤️ زندگی برایشان تلخ می شود ؟! 💟 @ghairat