💖 هیچ زنى نیست
💖 که جرعه اى آب به شوهرش بنوشاند
💖 مگر آن که این عمل او ،
💖 برایش بهتر از یک سال عبادت باشد
💖 سالی که روزهایش را روزه بگیرد
💖 و شبهایش را به عبادت سپرى کند .
🌷 پیامبر رحمت 🌷
📖 إرشاد القلوب ص ۱۷۵
📖 منتخب میزان الحکمه ص ۲۵۴
@ghairat
🌸 داستان ماشا ، قسمت چهارم 🌸
🌟 ماشا گوشه ای نشست
🌟 و با گریه به مناجات با خدا پرداخت و گفت :
🌹 خدایا ! ماندانا چی داره می گه ؟
🌹 یعنی واقعا من نذاشتم اون بمیره ؟
🌹 یعنی واقعا تو دعای منو شنیدی ؟
🌹 یعنی شنیدی و اجابتم کردی ؟
🌹 آخه چطور ممکنه ؟
🌹 خدایا ! این اولین باریه که در زندگیم
🌹 از تو چیزی خواستم و تو هم ردم نکردی ،
🌹 آخه چراااا ؟
🌹 مگه از من چی دیدی ؟!
🌹 خدایا ! انگار یادت رفته من ماشام
🌹 انگار یادت رفته که من رقاصه ام ،
🌹 انگار یادت رفته که من یه گنه کارم ،
🌹 خدایا ، من بدم ، بی دینم ،
🌹 مگه یادت رفت چقدر مردم رو ،
🌹 با صدا و موسیقی و رقص خودم ،
🌹 منحرف کردم ؟
🌹 مگه یادت رفت
🌹 چقدر به زیبایی خودم می نازیدم
🌹 و دل از جوونا می بریدم ،
🌹 و به فساد می کشوندم ؟
🌹 مگه ...
🌟 ناگهان بغض ماشا ترکید
🌟 صدای گریه اش بالا گرفت .
🌟 و با صدای بلند داد زد :
🌹 خدایااااا ! خدااااااا ...
🌹 آخه من کی هستم ؟
🌹 تو کی هستی ؟
🌹 خدایا ! تو با من چکار کردی ؟
🌹 با قلب من چکار کردی ؟
🌹 از دیشب تا الآن ، داغونم کردی ؟
🌟 ماشا تا یک ساعت ،
🌟 با خدا می گفت و گریه می کرد .
🌟 با خودش فکر می کرد
🌟 این اولین باری بود
🌟 که از خدا چیزی می خواست
🌟 و انجام شد .
🌟 با اینکه خدا می توانست
🌟 دعایش را رد کند ولی نکرد
🌟 و ماندانا را شفا داد .
🌟 ماشا به خاطر همین ،
🌟 خیلی عاشق مهربانی خدا شد .
🌟 و محبتش به خدا ، بیشتر گشت .
🌟 و در همین حال ، و با همین دل شکسته
🌟 مهمترین تصمیم زندگی اش را گرفت
🌟 تصمیم گرفت که بیشتر با خدا ،
🌟 و دین خدا آشنا شود .
🌟 و برای این کار ،
🌟 به تحقیق و تفحص پرداخت .
🌟 گاهی کتابخانه می رفت .
🌟 گاهی در اینترنت ، جستجو می کرد .
🌟 گاهی از اساتید دانشگاه و اهل کلیسا ،
🌟 و حتی از مسلمانان ساکن روسیه ،
🌟 سوالاتش را مطرح می کرد .
🌟 در مورد همه ادیان تحقیق کرد .
🌟 و در نهایت ،
🌟 به دین اسلام آمد و مسلمان شد .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
💟 @ghairat
📚 #داستان #رمان #ماشا_الیلیکینا
🍎 اولین قدم
🍎 برای خوشحال کردن همسرتان ،
🍎 تولید شادی در درون خودتان هست .
🍎 اگر آدم کینه ای و بداخلاق باشید
🍎 اگر منفی اندیش و بدگمان باشید
🍎 اگر توانایی شاد کردن خود را ندارید ،
🍎 هیچ وقت نمیتوانید
🍎 همسر و خانواده خود را خوشحال کنید
🍎 بنابراین ؛ اول باید بیاموزید ؛
🍎 که چگونه یک شخص شوخطبع ،
🍎 مثبت اندیش ، اخلاقی و فعال باشید .
🍎 تمرکز و فکرکردن به خاطرات تلخ گذشته
🍎 شما را کینه ای و افسرده می کند .
💟 @ghairat
#زندگی_شاد
🕌 مواظب رفتار و کلامتان باشید ؛
🕌 تا همیشه خوشبخت و شاد بمانید .
🕌 گاهی کنایه زدن ها
🕌 بی احترامی نسبت به خانواده یکدیگر ،
🕌 لجبازی و کوتاه نیامدن ها ،
🕌 کمکم طرف مقابل را ،
🕌 برای ادامه زندگی سرد میکند .
💟 @ghairat
💞 #رفتار_مثبت #کلام_مثبت
🌸 داستان ماشا ، قسمت پنجم 🌸
🌟 ماشا ، وارد محل کار خود شد .
🌟 هیچ کسی از دوستانش ، او را نشناخت .
🌟 اما همه حیرت زده و مات و مبهوت ،
👈 به زیبایی ماشا نگاه می کردند .
🌟 ماشا ، با حجاب و روسری ،
👈 به محل کارش آمده بود .
🌟 به خاطر همین ، کسی او را نشناخت .
🌟 اما چون تیپ و لباس متفاوتی پوشیده بود
🌟 بیشتر مورد توجه و خیره سایرین ،
🌟 قرار گرفت .
🌟 ماشا ، چیزی نگفت و خود را معرفی نکرد .
🌟 ناگهان دیدند این دختر زیبارو و زیباپوش ،
🌟 به طرف کمد و وسایل ماشا رفت .
🌟 و کلید کمد ماشا را نیز داشت .
🌟 یکی از دخترها ،
🌟 برای اعتراض به طرف او رفت .
🌟 و با زبان روسی گفت :
🌷 چرا بدون اجازه ،
🌷 به وسایل ماشا دست می زنی
🌟 ماشا بدون اینکه چیزی بگوید
🌟 به دختره نگاه می کرد .
🌟 دخترک نیز ، با نگاه دقیق از نزدیک ،
🌟 متوجه شد که این دختره ، همان ماشاست .
🌟 و با ذوق زدگی و هیجان زیاد ،
🌟 ماشا را بغل کرد و به همکارانش گفت :
🌷 بچه ها این ماشاست
🌷 که این طوری لباس پوشیده
🌟 همه به طرف ماشا دویدند .
🌟 و او را در لباس و تیپ جدیدش برانداز کردند
🌟 دخترها به روسری ماشا دست می کشیدند
🌟 و با خوشحالی به هم می گفتند :
💞 وای ماشا جون این چقدر خشکله
💞 از کجا آوردی ؟
💞 وای دختر چه رنگ قشنگی داره
💞 چه گل های زیبایی
💞 لطفا درش بیار ، بذار ما هم بپوشیم
💞 و باهاش عکس بگیریم .
🌟 ماشا گفت : جدی بهم میاد ؟
🌟 یکی از دخترا به نام ، ریسا گفت :
💞 با این روسری خیلی محشر شدی دختر
🌟 جوال گفت :
☘ ماشا یه چیزی بگم ناراحت نمی شی ؟
🌟 ماشا گفت : نه بگو
🌟 جوال گفت :
☘ با این تیپ و این روسری ،
☘ خیلی از قبل خشکلتر شدی .
🌟 دخترا از حرف جوال خنده شان گرفت
🌟 و مشغول شوخی شدند .
🌟 ژال که خواننده گروه بود
🌟 با لهجه روسی گفت :
🌹 چه خشکل و زیبا شدی
🌹 قشنگ و دلربا شدی
🌹 مثل گلی مثل طلا
🌹 مثل ماهِ شبا شدی ...
🌷 ادامه دارد ... 🌷
💟 @ghairat
📚 #داستان #رمان #ماشا_الیلیکینا
🇮🇷 یکی از عوامل آرامش ،
👈 گوش دادن به حرف رهبری است .
🇮🇷 هر جا رهبری ، حرفی زدند
🇮🇷 و ما و مسئولین عمل کردیم ؛
🇮🇷 پیروز همه میدان ها شدیم .
🇮🇷 مثل پیروزی مقاومت غزه باکمک ایران
🇮🇷 پیروزی لبنان بر اسرائیل و آمریکا
🇮🇷 پیروزی بشار اسد بر داعش
🇮🇷 پیروزی عراق بر داعش
🇮🇷 خاتمه یافتن جنگ ۲۰ ساله قره باغ
🇮🇷 دفع فتنه ها و اغتشاشات و شورش ها
🇮🇷 به قدرت رسیدن سپاه ایران در جهان
🇮🇷 بسیج بچه های مذهبی در کمک جهادی
🇮🇷 طرح کمک های مومنانه و...
🇮🇷 و جایی که به حرف رهبری گوش ندادیم
🇮🇷 به خاک ذلت نشستیم .
🇮🇷 مثل انتخاب افراد ناشایست
🇮🇷 برای ریاست جمهوری و مجلس و شورا
🇮🇷 که حاصل آن گرانی و اختلاس و... است .
@ghairat
💞 مردی که اقدام به #تعدد_زوجات کند
💞 باید بین همسرانش به عدالت رفتار کند .
💞 و عدالت ، به دو گونه است :
👈 عدالت واجب و عدالت مستحب
💞 عدالت واجب نیز دو مورد است :
👈 تقسیم شب ها و نفقه
💞 عدالت در تقسیم شبها یعنی :
💍 از هر ۴ شب ،
💍 یک شب حق هر کدام از همسران مرد است .
💍 اگر مرد ۴ زن داشته باشد
💍 واجب است از ۴ شب ، یک شب را ،
💍 نزد هر کدام از همسرانش بماند .
💍 اگر ۳ زن داشته باشد
💍 واجب است یک شب از ۴ شب را ،
💍 نزد هر کدام از همسرانش بماند
💍 و یک شب اضافه را آزاد است
💍 و می تواند نزد هر کدام که خواست بماند
💍 یا نزد هیچ کدام نماند .
💍 اگر مرد ۲ زن داشته باشد
💍 واجب است یک شب از ۴ شب را ،
💍 نزد هر کدام از همسرانش بماند
💍 و ۲ شب دیگر اختیار با خودش است .
💍 البته برخی مراجع تقلید ،
💍 در مورد دوهمسری می فرمایند
💍 چهار شب به طور مساوی ،
💍 بین دو همسر تقسیم می شود .
💞 و عدالت در نفقه یعنی :
💍 به هر کدام از همسرانش به حسب حال او
💍 و در حد شأنش ، نفقه بدهد
💍 و لزوما به معنای تساوی نیست .
@ghairat
🇮🇷 ناملایمات و ناراحتیهای کوچک را ،
🇮🇷 نادیده بگیرید .
🇮🇷 اگر قرار باشد
🇮🇷 سر هر مسئله کوچک و پیش پاافتادهای
🇮🇷 دعوا و جنجال به پا کنید ،
🇮🇷 بعد از یک مدتی ،
🇮🇷 از نظر روحی ، مریض خواهید شد .
🇮🇷 اگر آن قدر که خودتان را ،
🇮🇷 درگیر مسائل جزئی میکنید ،
🇮🇷 همان وقت را ،
🇮🇷 صرف مسائل عاشقانه کنید ،
🇮🇷 قطعاً زندگی شاد و پایداری ،
🇮🇷 خواهید داشت .
@ghairat
🕋 یکی از عوامل آرامش ،
👈 اعتقاد قلبی به وجود امام زمان است .
🕋 کسی که به امام زمان اعتقاد دارد
💫 ظلم نمی کند
💫 فحاشی نمی کند
💫 دنبال فساد نمی رود
💫 دزدی و اختلاس و خیانت نمی کند
💫 بی عفتی و بی حیایی نمی ورزد
💫 احتکار و گران فروشی نمی کند
💫 مسئول فاسد و بی غیرت انتخاب نمی کند
💫 به زن و بچه خود بی احترامی نمی کند .
💫 با نامحرم ، شوخی و چت نمی کند .
💫 گوشش را از موسیقی حرام پر نمی کند
💫 چشمش را از نگاه های حرام ، پر نمی کند
💫 و ...
💟 @ghairat
#امام_زمان
🌸 داستان ماشا ، قسمت ششم 🌸
🌟 پسرا که همیشه با آمدن ماشا ،
🌟 با ذوق و شوق ، به سمت او می رفتند
🌟 و با او دست می دادند و شوخی می کردند
🌟 اما این بار ،
🌟 انگار به زمین چسبیدند .
🌟 و با دیدن ماشا ،
🌟 نتوانستند از جا تکان بخورند .
🌟 ریسا به آنها گفت :
💞 چرا نمیاین ماشا رو ببینید ؟
🌟 یکی از پسرا به نام جاک گفت :
🍎 خیلی دلم می خواد بیام نزدیکش
🍎 ولی انگار نمی تونم ،
🍎 یه قدرتی نمیذاره که بهش نزدیک بشم ،
🍎 این لباس و این تیپ جدید ،
🍎 و این پوشش سر و سینه ،
🍎 انگار یه معنویت خاصی به او داده .
🌟 ناگهان جاک ، گریه اش گرفت .
🌟 ریسا با تعجب گفت :
💞 چی شده ؟ چرا گریه می کنی ؟
🌟 جاک گفت :
🍎 اول که دیدمش ؛
🍎 احساس کردم مریم مادر مسیح اومده
🍎 اون با معنویت خاصی وارد شده
🍎 که نمی دونم چطوری توصیفش کنم
🌟 دخترا می خواستند
🌟 روسری ماشا را از سرش بردارند ،
🌟 تا روی سر خودشان بگذارند
🌟 اما ماشا مخالفت کرد و گفت :
🌹 بهتون می دم اما نه اینجا ، بریم توی اتاق
🌟 دخترا همه داخل اتاق رفتند
🌟 و یکی یکی ، روسری ماشا را پوشیدند
🌟 و با آن عکس گرفتند .
🌟 کارشان که تمام شد ؛
🌟 ماشا وسایلش را جمع کرد
🌟 و از همگی خداحافظی کرد و گفت :
🌹 بچه ها من دیگه نیستم
🌹 دیگه نمیتونم اینجا بیام
🌹 من یه جای دیگه می رم
🌹 و یه کار دیگه ای رو شروع می کنم
🌟 همگی بُهت زده و با تعجب ،
🌟 در حالی که از حرف ماشا ، شوکه شدند
🌟 به همدیگر نگاه می کردند .
🌟 ریسا گفت :
☘ کجا می ری ماشا ؟
☘ ما اینجا بهت نیاز داریم .
🌟 ژال گفت :
🍎 آره راست می گه .
🍎 تو رو خدا نرو ماشا
🌟 جوال گفت :
🍁 ماشا ، شوخی نکن
🍁 تو اگه بری
🍁 خیلی دلمون برات تنگ می شه
🌟 ماشا لبخندی زد و گفت :
🌹 ممنون دخترا ، ولی من باید برم .
🌷 ادامه دارد ... 🌷
💟 @ghairat
📚 #داستان #رمان #ماشا_الیلیکینا
🌹 یکی از عوامل آرامش ،
👈 ترک دوستی با جنس مخالف است .
🌹 نوع خلقت انسان به ویژه در سن جوانی
🌹 به گونه ای است ،
🌹 که جنس مخالف ، برای او جاذبه دارد ؛
🌹 و اگر ارتباط پیوسته بین پسر و دختر ،
🌹 برقرار باشد ، بعد از مدتی ،
🌹 به یکدیگر علاقه مند می شوند
🌹 و اگر این ارتباط و دوستی ادامه یابد ،
🌹 از حد عاقلانه گذشته ،
🌹 شیفته و عاشق یکدیگر می گردند ؛
🌹 تا حدی که معایب یکدیگر را نمی بینند .
🌹 این عشق و علاقه ،
🌹 فقط به جهت ارتباط حاصل می شود
🌹 و تنها منشأ آن ، غریزه جنسی است
🌹 نه ملاکهای منطقی و عقلایی و عرفی .
💟 @ghairat
🕌 قدردانی ، احترام ، تعریف
🕌 و استفاده از واژههای شخصیتی
👈 مثل صبور ، مهربان ، پرقدرت ، شجاع ،
👈 با غیرت ، مرد من ، آقای من ، حامی من
👈 و...
🕌 باعث میشود تا مرد ، احساس غرور کرده
🕌 و رضایت و انگیزه اش برای زندگی ،
🕌 چندین برابر بیشتر شود .
💟 @ghairat
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
🇮🇷 کمپین حمایت از تقویت پیامرسان های داخلی
👇👇
https://www.farsnews.ir/my/c/32244
🇮🇷 لطفا شما هم حمایت کنید
🇮🇷 فقط یک دقیقه وقت شما را می گیرد .
🇮🇷 با غیرت های ایرانی ، بسم الله
👈 لطفا نشر حداکثری
🇮🇷 @amoomolla
🌸 داستان ماشا ، قسمت هفتم 🌸
🌟 ماشا وقتی داشت می رفت ؛
🌟 ریسا از او پرسید :
☘ چرا با حجاب شدی ؟
🌟 ماشا ، سرش را پایین انداخت ؛
🌟 پس از کمی مکث ، لبخندی زد
🌟 سپس سرش را بالا آورد و گفت :
🌹 با حجاب شدم تا به خدا برسم .
🌟 سال بعد ،
🌟 ماشا به سفر حج مشرف شد .
🌟 وقتی وارد مکه شد ،
🌟 بوی حرم و خانه خدا ،
🌟 بر مشامش رسید .
🌟 بویی از جنس بهشت ؛
🌟 بویی که تا آن روز ،
🌟 هیچ وقت تصورش را نکرده بود
🌟 خیلی مشتاق بود تا زودتر به خانه خدا برسد
🌟 ولی انگار پاهایش ، شل شده بودند .
🌟 اشک از چشمانش سرازیر شد .
🌟 و زیر لب ، خدا را صدا می زد .
🌟 وقتی دستش به دیوار کعبه رسید ؛
🌟 زار و زار گریه کرد .
🌟 و کلی با خدا درد و دل نمود .
🌟 نماز خواند و طواف کرد .
🌟 و تا چند روز ،
🌟 کارش فقط نماز و دعا و قرآن بود .
🌟 ماشا همه روزها را ، روزه می گرفت .
🌟 و با آب زمزم ، افطار می کرد .
🌟 آب زمزم ، در نظر ماشا ،
🌟 گواراترین ، لذیذترین و خوشمزه ترین آب دنیا بود
🌟 بسیار به حال خودش گریه می کرد ؛
💫 که چرا زودتر مسلمان نشده ،
💫 چرا زودتر با خدا ، آشتی نکرده ،
💫 چرا زودتر به حج نیامده
🌟 ماشا هیچ وقت فکرش را نمی کرد
🌟 که یک روزی ، به خانه خدا بیاید .
🌟 دو سال گذشت
🌟 و ماشا و ریسا ، به طور اتفاقی ،
🌟 همدیگر را در بازار دیدند .
🌟 ریسا هم با حجاب شده بود .
🌟 ماشا با تعجب ، به ریسا نگاه می کرد
🌟 و از حجاب او خوشش آمد .
🌟 سپس با خوشحالی همدیگر را بغل کردند
🌟 و کلی حرف زدند و درد دل نمودند .
🌟 سپس ماشا گفت :
🌹 ریسا باور کن اولش نشناختمت
🌹 اینقدر به صورتت با دقت نگاه کردم
🌹 تا آخر شناختمت ؛
🌹 با این حجاب ، خیلی عوض شدی دختر .
☘ ریسا گفت :
☘ با حجاب خشکل شدم ؟
🌹 ماشا گفت :
🌹 خشکل ؟! بگو بی نظیر ؛
🌹 دختر ، مثل ماه شدی
🌹 با این روسری گلدار و حجاب قشنگت ،
🌹 خیلی خیلی زیبا شدی
☘ ریسا گفت :
☘ ممنون ولی به زیبایی تو که نمی رسم .
🌷 ادامه دارد ... 🌷
💟 @ghairat
📚 #داستان #رمان #ماشا_الیلیکینا
Mohsen Chavoshi - Jang Zade (128).mp3
4.5M
🇮🇷 رو دستم داغ سوسنگرد ؛
🇮🇷 توقلبم عشق خونین شهر
🇮🇷 خیالم رکس آبادان ؛
🇮🇷 اسیرم باز تو این شهر ...
🎧 محسن چاووشی
🇮🇷 به مناسبت سالگرد آزادسازی سوسنگرد
@ghairat
غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
🇮🇷 رو دستم داغ سوسنگرد ؛ 🇮🇷 توقلبم عشق خونین شهر 🇮🇷 خیالم رکس آبادان ؛ 🇮🇷 اسیرم باز تو این شهر ...
👈 متن کامل آهنگ سوسنگرد به درخواست شما
🇮🇷 دلت تهرون چشات شیراز ؛
🇮🇷 لبت ساوه هوات بندر
🇮🇷 لبم هر شب تنم تبریز ؛
🇮🇷 سرم ساری چشام قمصر
🇮🇷 دلم دل تنگه تنگستان ؛
🇮🇷 رو دوشم درد خوزستان
🇮🇷 غرورم ایل قشقایی ؛
🇮🇷 تو رگ هام خون کردستان
🇮🇷 تو خونم جنگ تحمیلی ؛
🇮🇷 تو خونت ملک اجدادی
🇮🇷 خرابم مثل خرمشهر ؛
🇮🇷 ولی تو خرم آبادی
🇮🇷 تمام کودکی هامو ،
🇮🇷 بهم دنیا بدهکاره
🇮🇷 تو با لالایی خوابت برد ؛
🇮🇷 منم با موج خمپاره
🇮🇷 دیگه خسته از این شهر و
🇮🇷 از این دنیای وا مونده
🇮🇷 میخوام برگردم اونجایی
🇮🇷 که انگشتام جا مونده
🇮🇷 دلم بعد از تو با هر چی ؛
🇮🇷 که ترکش داشت جنگیده
🇮🇷 دیگه بعد از تو به هر کی ؛
🇮🇷 که درکش کرد خندیده .
🇮🇷 رو دستم داغ سوسنگرد ؛
🇮🇷 تو قلبم عشق خونین شهر
🇮🇷 خیالم رکس آبادان ؛
🇮🇷 اسیرم باز تو این شهر
🇮🇷 موهام قشلاق دستامه ،
🇮🇷 برام بن بسته هر کوچه
🇮🇷 مثل تالار آیینه ؛
🇮🇷 به هر سمتی برم پوچه
🇮🇷 دیگه خسته از این شهر و
🇮🇷 از این دنیای وا مونده
🇮🇷 میخوام برگردم اونجایی
🇮🇷 که انگشتام جا مونده
🇮🇷 دلم بعد از تو با هر چی ؛
🇮🇷 که ترکش داشت جنگیده
🇮🇷 دیگه بعد از تو به هر کی ،
🇮🇷 که درکش کرد خندیده
@ghairat
🌸 غر نزنید ؛
🌸 غر زدن ، خطرناکترین آفت زندگی است .
🌸 وقتی همسرتان به خانه میآید
🌸 مدام به او غر نزنید .
🌸 هر چقدر هم که محتوای این غر زدنها ،
🌸 از نظر شما ، درست و صحیح باشد
🌸 ولی به خاطر لحن آزار دهنده اش ،
🌸 فقط بر مشکلات شما می افزاید .
🌸 و این حس را در همسرتان بیدار میکند
🌸 که او فرد با ارزشی در زندگی شما نیست .
💟 @ghairat
💍 افزایش ازدواج و کاهش طلاق
👈 در ایام کرونا
💠 معاون جوانان وزارت ورزش گفت :
🔹 در چهارماه اول سال ، ۲۰۰ هزار ازدواج و ۳۵ هزار طلاق ثبت شده ؛ این در حالی است که آمار مدت مشابه سال قبل ۱۶۷ هزار ازدواج و ۳۷ هزار طلاق بود .
🔸 مدیر برنامهریزی وزارت ورزش در اینباره میگوید کاهش تجملگرایی و تشریفات باعث افزایش ازدواج شده است . | فارس
💟 @ghairat
🇮🇷 منبع 👈
🆔 @voinews 🇮🇷
🔥 تفکر و منطق شیطانی در مورد ازدواج :
♨️ میخوای ازدواج کنی ،
♨️ باید شغل و خونه و ماشین رو اکی کنی ...
🕋 تفکر و منطق اسلامی در مورد ازدواج :
💞 میخوای شغل و خونه و ماشین اکی بشه
💞 ازدواج کن .
🌹 یغنهم الله من فضله 🌹
💟 @ghairat
💍 #ازدواج_اسلامی
🌸 داستان ماشا ، قسمت هشتم 🌸
🌹 ماشا با خنده از ریسا پرسید :
🌹 باید برام تعریف کنی
🌹 که چرا با حجاب شدی ؟
☘ ریسا هم لبخندی زد و گفت :
☘ با حجاب شدم تا به خدا برسم .
🌹 ماشا خندید و گفت :
🌹 این که جمله منه ،
🌹 قبول نیست ، تو تقلب کردی .
🌟 هر دو کلی خندیدند و شوخی کردند .
🌹 ماشا گفت :
🌹 خب منتظرم ، تعریف کن ،
🌹 باید بگی چی شد که با حجاب شدی ؟
☘ ریسا گفت :
☘ یادته دو سال پیش ،
☘ توی آخرین ملاقاتمون ؟!
☘ اگر یادت باشه
☘ من روسری تو رو برداشتم
☘ و روی سرم گذاشتم ؟؟!
🌹 ماشا گفت : آره یادمه چطور ؟
☘ ریسا گفت :
☘ وقتی روسری رو سرم کردم ؛
☘ آرامش عجیبی بهم دست داد ،
☘ آرامشی که نه از رقاصی کسب کردم
☘ نه از موسیقی و نوازندگی ؛
☘ و نه از ارتباط های زشت و نامشروع خودم .
☘ آرامشی که فقط و فقط ،
👈 بوی خدا می داد .
☘ به قول جاک ،
☘ احساس کردم مثل حضرت مریم شدم .
☘ همین احساس ،
☘ یک جرقه ای در دلم زد .
☘ آن لحظه ای هم که گفتی :
☘ با حجاب شدم تا به خدا برسم ،
☘ باعث شد به کلی آتیش بگیرم .
☘ یک سال با خودم کلنجار می رفتم
☘ نمی دونستم که با حجاب بشم یا نه ؟
☘ خیلی می ترسیدم .
☘ فکر می کردم
☘ مردم منو با این حجاب نمی خوان ،
☘ فکر می کردم با وجود حجاب ،
☘ دیگه نمی تونم کار کنم .
☘ می ترسیدم
☘ می ترسیدم به خاطر حجاب ،
☘ دوستام ، منو مسخره کنن
☘ همین جوری گذشت تا پارسال ،
☘ همین جوری با خودم درگیر بودم
☘ تا اینکه یک شب ،
☘ اتفاق عجیبی برام افتاد .
🌹 ماشا که مشتاق شنیدن بود گفت :
🌹 خوب ریسا تعریف کن چی شد ؟
🌷 ادامه دارد ... 🌷
💟 @ghairat
📚 #داستان #رمان #ماشا_الیلیکینا
🇮🇷 یکی از عوامل آرامش ،
👈 پرهیز از بدبینی و بدگمانی است .
🇮🇷 به همسرتان اعتماد کنید و این را بدانید
🇮🇷 که اولا تجسس در اسلام حرام است
👈 ولا تجسسوا ( سوره حجرات )
🇮🇷 دوما مچ گیری و رفتار پلیسی شما ،
🇮🇷 همسرتان را به یک دروغگوی حرفه ای
🇮🇷 و پنهان کار ، تبدیل می کند .
💟 @ghairat
#اعتماد #بدبینی #بدگمانی #جاسوسی
🌸 داستان ماشا ، قسمت نهم 🌸
☘ ریسا گفت :
☘ از مهمونی داشتم می اومدم
☘ که چندتا مرد ناکس به من حمله کردند
☘ من فرار کردم
☘ ولی توی یه کوچه بن بست گیر افتادم
☘ هر چی طلا و جواهرات با خودم داشتم
☘ بهشون دادم ولی بازم ول کن نبودن
☘ لعنتیا می خواستن بهم تجاوز کنن
☘ من خیلی ترسیده بودم
☘ هر چی داد زدم ، خواهش کردم
☘ اما انگار کسی صدامو نشنید
☘ هیچ کس کمکم نکرد
☘ گریه و زاری کردم ، التماسشون کردم
☘ خواهش کردم که کاری به کارم نداشته باشن
☘ اما فایده ای نداشت .
☘ وقتی دست یکیشون بهم رسید
☘ از ته دلم ، خدا رو صدا زدم
☘ ناگهان انعکاس صدای خودم رو شنیدم
☘ که می گفت : خدا ، خدا ، خدا ، ...
☘ نمی دانم چرا و چطور شد که یاد خدا افتادم
☘ نفهمیدم چی شد که خدا رو صدا زدم
☘ ولی اینو می دونستم که در اون موقعیت ،
☘ غیر از خدا ،
☘ کسی نمی تونست به من کمک کنه
☘ بعد از اینکه خدا رو صدا زدم
☘ یه اتفاق خیلی عجیبی افتاد
🌹 ماشا با ذوق و شوق ،
🌹 به حرفهای ریسا گوش می داد .
🌹 و با شور و هیحان فراوان گفت :
🌹 خُب ...
🌹 چه اتفاقی افتاد ؟! چی شد مگه ؟
🌟 اشک از گوشه چشمان ریسا سرازیر شد
🌟 و با گریه گفت :
☘ ناگهان یه نوری از پشت سرم ظاهر شد
☘ دیدم پسرا به پشت من نگاه می کردند
☘ من از ترس پسرا ،
☘ جرائت نکردم ببینم پشتم چه خبره
☘ ولی پسرارو دیدم ، که از روی ترس ،
☘ آرام آرام به عقب بر می گشتند .
☘ و یه دفعه فرار کردند .
☘ سرم رو به عقب برگردوندم
☘ دیدم سه تا مرد قوی هیکل و قد بلند ،
☘ اما خیلی زیبا و خیلی نورانی ،
☘ از اون نور ، بیرون اومدند .
☘ منم خیلی ترسیده بودم .
☘ نمی دونستم که دوستن یا دشمن
☘ نمی دونستم میشه بهشون اعتماد کنم
☘ یا مثل اون پسرا فرار کنم
☘ همونطور که روی زمین افتاده بودم
☘ با عجله به پشت بر می گشتم
☘ تا اینکه پشتم به دیوار برخورد .
☘ یکی از اونا به من نگاهی کرد و گفت :
🌸 نترس خانم
🌸 ما از طرف خدا ، برای کمک به شما اومدیم ،
🌸 از این به بعد ، هر وقت مشکلی داشتی
🌸 بازم ، فقط خدا رو صدا بزن .
🌷 ادامه دارد ... 🌷
💟 @ghairat
📚 #داستان #رمان #ماشا_الیلیکینا
🔥 این ۵ عامل ، به راحتی می توانند
🔥 شادی و زندگی شما را ، نابود کنند .
📛 ۱. مقایسه کردن زندگی خود با دیگران
📛 ۲. فکر کردن به گذشته و آینده
📛 ۳. تمرکز بر روی نداشته ها
📛 ۴. دنبال مقصر گشتن برای اشتباهات
📛 ۵. راضی نگه داشتن همه از خود
@ghairat
🌸 یکی از اشتباهات همسران این است
🌸 که دیدگاههای متفاوت همسرشان را ،
🌸 به عنوان دلیلی برای اثبات بی علاقگی وی
🌸 تعبیر میکنند ؛ و تصور میکنند
🌸 اگر همسرشان به آنها علاقه داشت ،
🌸 حتما اعتقاداتش را تغییر می داد .
🌸 البته ایجاد تغییر درباره رفتارهای ظاهری
🌸 مانند نوع لباس پوشیدن
🌸 یا طرز غذا خوردن ،
🌸 کار چندان سختی نیست .
🌸 اما زمانی که موضوع مورد بحث ،
🌸 ارزشها و اعتقاداتی باشد
🌸 که از دوران کودکی ،
🌸 در ما شکل گرفته است ،
🌸 شاید تغییر کامل و گسترده ممکن نباشد ؛
🌸 بنابراین شما هم اصرار بر تغییر وی نکنید
🌸 بلکه با عمل و اخلاق خوبتان ،
🌸 او را به اعتقادات خداپسندانه
🌸 تشویق نمائید .
💟 @ghairat
#تغییر_اعتقادات