eitaa logo
غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
3.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
19 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee محتوای تربیت کودک @amoomolla چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher داستان و رمان @dastan_o_roman تبلیغ ارزان @tabligh_amoo آدمین و مسئول تبلیغ و تبادل @dezfoool
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 یکی از عوامل آرامش ، 👈 پرهیز از بدبینی و بدگمانی است . 🇮🇷 به همسرتان اعتماد کنید و این را بدانید 🇮🇷 که اولا تجسس در اسلام حرام است 👈 ولا تجسسوا ( سوره حجرات ) 🇮🇷 دوما مچ گیری و رفتار پلیسی شما ، 🇮🇷 همسرتان را به یک دروغگوی حرفه ای 🇮🇷 و پنهان کار ، تبدیل می کند . 💟 @ghairat
🌸 داستان ماشا ، قسمت نهم 🌸 ☘ ریسا گفت : ☘ از مهمونی داشتم می اومدم ☘ که چندتا مرد ناکس به من حمله کردند ☘ من فرار کردم ☘ ولی توی یه کوچه بن بست گیر افتادم ☘ هر چی طلا و جواهرات با خودم داشتم ☘ بهشون دادم ولی بازم ول کن نبودن ☘ لعنتیا می خواستن بهم تجاوز کنن ☘ من خیلی ترسیده بودم ☘ هر چی داد زدم ، خواهش کردم ☘ اما انگار کسی صدامو نشنید ☘ هیچ کس کمکم نکرد ☘ گریه و زاری کردم ، التماسشون کردم ☘ خواهش کردم که کاری به کارم نداشته باشن ☘ اما فایده ای نداشت . ☘ وقتی دست یکیشون بهم رسید ☘ از ته دلم ، خدا رو صدا زدم ☘ ناگهان انعکاس صدای خودم رو شنیدم ☘ که می گفت : خدا ، خدا ، خدا ، ... ☘ نمی دانم چرا و چطور شد که یاد خدا افتادم ☘ نفهمیدم چی شد که خدا رو صدا زدم ☘ ولی اینو می دونستم که در اون موقعیت ، ☘ غیر از خدا ، ☘ کسی نمی تونست به من کمک کنه ☘ بعد از اینکه خدا رو صدا زدم ☘ یه اتفاق خیلی عجیبی افتاد 🌹 ماشا با ذوق و شوق ، 🌹 به حرفهای ریسا گوش می داد . 🌹 و با شور و هیحان فراوان گفت : 🌹 خُب ... 🌹 چه اتفاقی افتاد ؟! چی شد مگه ؟ 🌟 اشک از گوشه چشمان ریسا سرازیر شد 🌟 و با گریه گفت : ☘ ناگهان یه نوری از پشت سرم ظاهر شد ☘ دیدم پسرا به پشت من نگاه می کردند ☘ من از ترس پسرا ، ☘ جرائت نکردم ببینم پشتم چه خبره ☘ ولی پسرارو دیدم ، که از روی ترس ، ☘ آرام آرام به عقب بر می گشتند . ☘ و یه دفعه فرار کردند . ☘ سرم رو به عقب برگردوندم ☘ دیدم سه تا مرد قوی هیکل و قد بلند ، ☘ اما خیلی زیبا و خیلی نورانی ، ☘ از اون نور ، بیرون اومدند . ☘ منم خیلی ترسیده بودم . ☘ نمی دونستم که دوستن یا دشمن ☘ نمی دونستم میشه بهشون اعتماد کنم ☘ یا مثل اون پسرا فرار کنم ☘ همونطور که روی زمین افتاده بودم ☘ با عجله به پشت بر می گشتم ☘ تا اینکه پشتم به دیوار برخورد . ☘ یکی از اونا به من نگاهی کرد و گفت : 🌸 نترس خانم 🌸 ما از طرف خدا ، برای کمک به شما اومدیم ، 🌸 از این به بعد ، هر وقت مشکلی داشتی 🌸 بازم ، فقط خدا رو صدا بزن . 🌷 ادامه دارد ... 🌷 💟 @ghairat 📚
🔥 این ۵ عامل ، به راحتی می توانند 🔥 شادی و زندگی شما را ، نابود کنند . 📛 ۱. مقایسه کردن زندگی خود با دیگران 📛 ۲. فکر کردن به گذشته و آینده 📛 ۳. تمرکز بر روی نداشته‌ ها 📛 ۴. دنبال مقصر گشتن برای اشتباهات 📛 ۵. راضی نگه‌ داشتن همه از خود @ghairat
🌸 یکی از اشتباهات همسران این است 🌸 که دیدگاه‌های متفاوت همسرشان را ، 🌸 به عنوان دلیلی برای اثبات بی علاقگی وی 🌸 تعبیر می‌کنند ؛ و تصور می‌کنند 🌸 اگر همسرشان به آن‌ها علاقه داشت ، 🌸 حتما اعتقاداتش را تغییر می‌ داد . 🌸 البته ایجاد تغییر درباره رفتار‌های ظاهری 🌸 مانند نوع لباس پوشیدن 🌸 یا طرز غذا خوردن ، 🌸 کار چندان سختی نیست . 🌸 اما زمانی که موضوع مورد بحث ، 🌸 ارزش‌ها و اعتقاداتی باشد 🌸 که از دوران کودکی ، 🌸 در ما شکل گرفته است ، 🌸 شاید تغییر کامل و گسترده ممکن نباشد ؛ 🌸 بنابراین شما هم اصرار بر تغییر وی نکنید 🌸 بلکه با عمل و اخلاق خوبتان ، 🌸 او را به اعتقادات خداپسندانه 🌸 تشویق نمائید . 💟 @ghairat
💍 اگر زن و شوهری قهر کنند 💍 قرار نیست خانواده ها دنبال مقصر بگردند 💍 قرار نیست آنها را قضاوت کنند 💍 و قرار نیست طرف یکی از زوجین را بگیرند 💍 بلکه تنها وظیفه‌ی ما بزرگترها ، 💍 آشتی دادن آنهاست . 💍 حتی اگر لازم باشد از دروغ مصلحتی ، 💍 برای آشتی دادنشان استفاده کنید ؛ 💍 حتما باید اینکار را بکنید . 💟 @ghairat
🌸 داستان ماشا ، قسمت دهم 🌸 🌟 ماشا گفت : 🌹 خُب ، نفهمیدی کی بودن ؟ 🌟 ریسا گفت : ☘ همون جا غش کردم ☘ و دیگه چیزی نفهمیدم ☘ تا فرداش ☘ که در بیمارستان به هوش اومدم ☘ از همون جا و همون روز ، ☘ من با حجاب شدم ، ☘ ولی نه مثل تو ☘ تو با حجاب که شدی ☘ همه کارهای زشت و گناه آلود رو ، ☘ به خاطر خدا ، ول کردی ☘ اما من نه نتونستم ☘ کارهای زشتم مثل رقص ، آواز ، نوازندگی ، ☘ شراب خواری ، ارتباط نامشروع و... ☘ همه رو ادامه می دادم ولی با حجاب بودم ☘ راستش ، خودم هم راضی نبودم ☘ حالم از خودم و از کارهام ، ☘ به هم می خورد . ☘ دیگه از اون کارها ، لذت نمی بردم ☘ حال و وضع خودم رو دوست نداشتم ، ☘ از این که مردای هوس باز ، ☘ مثل یک عروسک با من رفتار کنن ، ☘ بدم می اومد . ☘ دوست داشتم اجتماع خودمون ، ☘ منو به عنوان یک انسان بپذیره ☘ نه وسیله جنسی برای ارضای شهوت مردان . ☘ اما چکار می تونستم بکنم ؟ ☘ من یه آدم ضعیفی هستم ☘ که هیچ اراده ای ☘ برای ترک کارهای زشتم نداشتم ☘ به خاطر همین ، ☘ مجبور بودم ادامه بدم ☘ مدتها گذشت ، ☘ تا همین یک ماه پیش ، ☘ راستش با یه مرد مسلمون به نام علی ، ☘ آشنا شدم . ☘ مرد خیلی خوبی بود ☘ با حیا ، با اخلاق ، متدین ، معتقد ... ☘ چهره خیلی نورانی و زیبایی داشت ☘ به دین خودش ، خیلی مقید بود ☘ همیشه عبادت می کرد ☘ و خیلی اهل مطالعه بود ☘ یک کتاب کوچیک ، همیشه باهاش بود ☘ هر جا که بیکار می شد و خلوت می کرد ☘ چند صفحه از اون کتاب رو می خوند . ☘ خیلی عاشق اون کتاب بود ☘ وقتی با هم می نشستیم ☘ داستان های بسیار زیبایی ، ☘ از خدا و پیامبرانش برام می گفت . ☘ باورت نمیشه ☘ همه پیامبرا رو می شناخت ☘ حضرت مسیح ما رو ، ☘ بهتر از خود ما می شناخت . ☘ وقتی با من حرف می زنه ، ☘ احساس آرامش خاصی پیدا می کردم ☘ انگار خود حضرت مسیح بود . 🌷 ادامه دارد ... 🌷 💟 @ghairat 📚
🕋🇮🇷🕋🇮🇷🕋🇮🇷🕋🇮🇷🕋🇮🇷🕋 💞 خانم عزیز ! 💞 اگر می‌خواهید زندگی مشترکتان ، 💞 به سراشیبی نیفتد 💞 برای شوهرتان تعیین تکلیف نکنید . 💞 این کار مردانگی‌ اش را زیر سوال می‌برد . 💟 @ghairat 🕋🇮🇷🕋🇮🇷🕋🇮🇷🕋🇮🇷🕋🇮🇷🕋
💞 آقایون متاهل و عاشق ! 🌹 از نماز مغرب به بعد ، 👈 حق خانواده است . 🌹 کسی را بدون اجازه همسرتان ، 👈 در این زمان حساس ، شریک نکنید . 🌹 در این زمان ، 👈 فقط برای خانواده و در خدمت خانواده باش 🌹 مگر اینکه با توافق همدیگر ، 👈 به صله رحم بپردازید . 💟 @ghairat
🌸 داستان ماشا ، قسمت یازدهم 🌸 🌟 ریسا به فکر عمیقی فرو رفت 🌟 ماشا نیز تبسمی کرد و گفت : 🌹 خوب بعد چی شد ؟ ☘ ریسا سرش را پایین انداخت و گفت : ☘ ازش خواستگاری کردم . ☘ ازش خواهش کردم که با من ازدواج کنه . 🌹 ماشا ( با ذوق زدگی ) گفت : 🌹 خوب ؛ اون چی گفت ؟ ☘ ریسا گفت : ☘ اما اون قبول نکرد ☘ منم خیلی ناراحت شدم ☘ یه دفعه حس کردم که دلم شکست ☘ بعد از کمی مکث و سکوت ، گفت : 🌸 راستش من مسلونم و تو مسیحی ، 🌸 دین من اجازه نمی ده که با تو ازدواج کنم 🌹 ماشا گفت : 🌹 آخی عزیزم ، 🌹 حتما خیلی ناراحت شدی ؟! ☘ ریسا گفت : ☘ تا چند روز ، خیلی حالم بد بود ☘ بعد یاد حرف اون آقاهه افتادم ☘ همون که از نور اومد بیرون که می گفت : 🌸 هر وقت مشکلی داشتی ، 🌸 فقط خدا رو صدا بزن . ☘ من هم شروع کردم به خدا خدا گفتن ☘ خدا رو صدا زدم . ☘ دعا خوندم . ☘ به مناجات با خدا پرداختم . ☘ به حرف زدن با خدا مشغول شدم . ☘ به خواهش و التماس کردن افتادم . ☘ از خدا خواستم که با قدرتش کاری کنه ☘ که علی با من ازدواج کنه ☘ خدا هم دعای منو شنید و اجابتم کرد . ☘ چون همون شب که خوابم برد ☘ علی رو در خواب دیدم . ☘ که کنار یک پیرمرد ، نشسته بود . ☘ من هم اجازه گرفتم که کنارشون بشینم . 🌷 پیرمرد با لبخند گفت : 🌷 بیا بنشین دخترم ☘ بعد ازم پرسید : 🌷 آقا علی ما رو دوست داری ؟ ☘ من هم در همون عالم خواب ، ☘ خجالت کشیدم و گفتم : بله ☘ پیرمرد دوباره گفت : 🌷حاضری به خاطر علی ، مسلمون بشی ؟! 🌷 ادامه دارد ... 🌷 💟 @ghairat 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 آهنگ آرامبخش از علی فانی 🌹 ندیدم شهی در دل آرایی تو 🌹 به قربان اخلاق مولایی تو @ghairat
┈••✾🕋🇮🇷🕋✾••┈ 🕌 غسل جمعه ، 🕌 سبب پاكى و كفّاره گناهان ، 🕌 از جمعه تا جمعه است . 🌷 امام صادق عليه السّلام 🌷 📚 وسائل الشيعه ، ج ۳ ، ص ۳۱۵ 💟 @ghairat ┈••✾🕋🇮🇷🕋✾••┈
💞 به موجب ماده ۱۱۳۹ قانون مدنی ، 💞 اتمام و انحلال عقد موقت یا صیغه ، 💞 به دو گونه انجام می شود ؛ 👈 انقضای مدت و بخشیدن مدت توسط مرد 💟 @ghairat
🌸 داستان ماشا ، قسمت دوازدهم 🌸 ☘ من نمی دونستم چی بگم ☘ ولی از دهنم پرید و گفتم : بله ☘ اون پیرمرد هم لبخندی زد و گفت : 🌷 دخترم ! 🌷 پس هر چی می گم ، تکرار کن 🌷 بگو أشهدُ أن لا اله الا الله 🌷 و أشهدُ أنّ محمداً رسول الله ☘ من هم ، این دوتا جمله رو گفتم . ☘ پیرمرد و علی خوشحال شدند ☘ و با لبخند گفتند : 🌷 پس مبارکه ☘ بعد خود پیرمرد ، ☘ ما رو به عقد هم در آورد . ☘ از این اتفاق مبارک ، ☘ خیلی خوشحال و خندان بودم . ☘ که ناگهان از خواب پریدم . ☘ ناراحت شدم که چرا بیدار شدم . ☘ ولی تا مدتها ، ☘ به خوابم فکر می کردم . ☘ اما عجیب تر این بود ☘ که تک تک کلمات و جملات اون پیرمرد رو ، ☘ که در خواب به من گفته بود ، ☘ کامل در ذهنم حفظ شدند . ☘ و مدام با خودم ، تکرارشون می کردم . 🌷 أشهدُ أن لا اله الا الله 🌷 و أشهد أنّ محمداً رسول الله ☘ خیلی عجیب بود ☘ تا حالا نشده بود که خوابم یادم بمونه ☘ ولی انگار این خواب با بقیه فرق می کرد ☘ تا چند روز ، ☘ لذت و شیرینی و شادی اون خواب ، ☘ همه وجودم رو پر کرده بود . ☘ و با اینکه فقط یک بار ، ☘ اون جملات رو شنیده بودم ، ☘ ولی انگار خیلی وقته که حفظ بودم . ☘ مردد بودم که خوابم رو به علی بگم یا نه . ☘ ناگهان تصمیم گرفتم که واقعا مسلمان بشم . ☘ با عجله و خوشحالی ، به سمت علی رفتم . ☘ و به او گفتم که مسلمان شدم . 🌹 ماشا لبخندی زد و گفت : 🌹 آقا علی چی گفت ؟ 🌟 ریسا هم لبخندی زد 🌟 و سرش را با خجالتی ، 🌟 به پایین انداخت و گفت : ☘ اون هم قبول کرد که با من ازدواج کنه ☘ الآن هم خیلی با علی خوشبختم ☘ خیلی با من مهربونه ، ☘ بعضی وقتا به خودم می گم ☘ چرا زودتر مسلمون نشدم ☘ آقا علی ، تنها مردی بود ☘ که به خاطر خودم ، ☘ و به خاطر انسان بودنم منو دوست داشت 👈 نه به خاطر شهرت و شهوت و هوسبازی . 🌷 ادامه دارد ... 🌷 💟 @ghairat 📚
🇮🇷 کار‌های پسندیده و خوب همسرتان را ، 🇮🇷 هم ببینید و هم تعریف کنید . 🇮🇷 گاهی آنقدر 🇮🇷 روی اختلافات متمرکز می‌شوید 🇮🇷 که تفاهم‌ ها و نقطه نظرات مشترک را ، 🇮🇷 یا نمی‌بینید یا چشم پوشی می کنید . 🇮🇷 آیا واقعاً همسر شما ، 🇮🇷 که از نظر شما باور‌های درستی ندارد ، 🇮🇷 تا به حال هیچ کار خوبی 🇮🇷 که مطابق باور‌ها و خواسته‌های شما باشد 🇮🇷 انجام نداده است ؟  💟 @ghairat
🌸 رفتم خواستگاری 🌸 بابای دختره گفت : 🕵‍♂ خب جوون تحقیقو از خودت شروع میکنم 🕵‍♂ خودت بگو چه جور پسری هستی ؟ 🌸 بابام گفت : 🎅🏻 از همسایه ها بپرسی بهتره ، 🎅🏻 این یه روده ی راست هم تو شیکمش نیست . 🌸 حدس بزنید چی شده ؟ 🌸 پرتمون کردن بیرون 😕😂 😍 @ghairat
🇮🇷 یکی از عوامل آرامش ، ازدواج است 🇮🇷 و یکی از مهمترین عوامل ازدواج ، 👈 محدود کردن ارتباط دختران و پسران است . 🇮🇷 وقتی پسران ، 🇮🇷 به راحتی می توانند 🇮🇷 در فضای مجازی و اینترنت 🇮🇷 و در کوچه ها و بازار و خیابان و... 🇮🇷 با هر دختری که خواستند ، ارتباط بگیرند 👈 دیگر چه نیازی به ازدواج پر دردسر دارند ؟! 💟 @ghairat
🌸 داستان ماشا ، قسمت سیزدهم 🌸 🌟 ریسا ، در حالی که چشمانش ، 🌟 پر از اشک شده بود ؛ 🌟 به ماشا گفت : ☘ خُب ماشا جون ، این داستان من بود . ☘ تو چی ؟ تو این مدت چکار می کردی ؟ ☘ از وضعیت الآنت راضی هستی ؟ 🌹 ماشا گفت : 🌹 آره عزیزم خیلی راضیم ، 🌹 الآن هم نسبت به قبل خوشبخت ترم 🌹 راستی عروسیتو هم تبریک می گم 🌟 ریسا گفت : ☘ ممنون عزیزم ☘ تو همیشه در حق من لطف داری ☘ راستی ماشا ☘ دلت برای گذشته ات تنگ نشده ؟ 🌟 ماشا گفت : 🌹 نه بابا ! 🌹 اتفاقا هر وقت یاد اون روزا می افتم 🌹 حالم خیلی بد می شه . 🌹 دیگه از جلوه هاو صورتای کاذب ، 🌹 مثل بی حجابی و آرایش ، بدم میاد . 🌟 ریسا گفت : ☘ یعنی دیگه آرایش نمی کنی 🌟 ماشا گفت : 🌹 آرایش و اون مسخره بازی ها ، 🌹 دیگه برام بی‌ارزش و منفور شده . 🌟 ریسا گفت : ☘ البته ماشا جون ، ☘ خداییش الآن نسبت به قبل ، ☘ خیلی خشکل تری ، ☘ انگار صورتت نورانی شده . ☘ اون موقع ها ، ☘ هزار جور آرایش میزدی ☘ تا صورتت باز بشه ، ☘ اما الآن نور معنویت ، ☘ خیلی تو رو خشکل کرده . 🌟 ریسا ، ماشا را به خانه خودش برد . 🌟 با هم می گفتند و می خندیدند . 🌟 و خاطرات گذشته را مرور می کردند . 🌟 با همدیگر ، شام را آماده می کردند . 🌟 ریسا ، هر لحظه به ساعت نگاه می کرد 🌟 و منتظر آمدن شوهرش بود . 🌟 نزدیکای غروب ، علی از سر کار آمد . 🌟 ریسا با یک لیوان شربت ، 🌟 منتظر بالا آمدن علی شد . 🌟 علی در خانه را که باز می کند 🌟 مثل همیشه ریسا را می بیند 🌟 که شربت به دست ، منتظرش بود . 🌟 خوشحال و خندان ، همدیگر را بغل کردند . 🌟 و به طرف ماشا رفتند . 🌷 ادامه دارد ... 🌷 💟 @ghairat 📚
🔮 جالب است که بدانید 🔮 مقایسه شوهر شما ، با پدرش ، 🔮 برای شوهرتان ، بسبار آزار دهنده است . 🔮 در میان همه اعضای خانواده همسرتان ، 🔮 شوهرتان از اینکه با پدرش مقایسه شود ، 🔮 بیشتر از هر چیزی نفرت دارد . 🔮 درست است که روانشناسان می‌گویند : 🌹 پسرها تا اندازه زیادی ، 🌹 شبیه پدرشان هستند . 🌹 و حتی اشتباهات پدر خود را ، 🌹 در زندگی خود تکرار می‌کنند . 🔮 اما کمتر پسری یافت می شود 🔮 که حاضر به پذیرفتن این واقعیت باشد . 🔮 آنها دوست دارند همیشه ، 🔮 یک سر و گردن از پدر خود جلوتر باشند 🔮 و هیچ‌ وقت نمی‌ پذیرند 🔮 که اشتباهات پدرشان ، 🔮 که از کودکی آنها را ، آزار می‌داده را ، 🔮 بعدها در زندگی خود تکرار ‌کنند . @ghairat
⚜ شوهرخواهرم این کار رو خوب بلده ⚜ از برادرم یاد بگیر ⚜ ببین پسر عمو یا پسرداییت چکار می‌کنه ⚜ کاش مثل برادرت بودی و... 🛡 گفتن این جملات به همسرتان ، 🛡 این پیام را به او می‌رساند 👈 که تو بی‌ عُرزه هستی ! 🛡 و این کار موجب می شود 🛡 تا همسرتان از شما متنفر شود 🛡و همچنین رابطه اش با مردانی که ، 🛡 با آنها مقایسه شده ، ویران گردد . 💟 @ghairat
🌸 داستان ماشا ، قسمت چهاردهم 🌸 🌟 ریسا به علی گفت : ☘ عزیزم ! این دوست منه ، ☘ همونیه که ازش تعریف می کردم 🍎 علی گفت : ماشا خانم ؟! ☘ ریسا گفت : ☘ بله عزیزم ، این همون ماشاست 🌟 ماشا ، آرام و با احترام ، 🌟 از جا برخاست و به علی سلام کرد . 🍎 علی گفت : 🍎 سلام ماشا خانم 🍎 خیلی خوش اومدید 🍎 ریسا خیلی از شما تعریف می کرد 🍎 خوشحالم که از نزدیک ، 🍎 شما رو زیارت می کنم . 🌹 ماشا گفت : 🌹 ریسا به من لطف دارند ☘ ریسا گفت : ☘ لطفا بشینید ، خسته نشین 🌟 ماشا گفت : 🌹 نه دیگه خواهر ، من باید برم ☘ ریسا گفت : چی داری میگی ؟! ☘ اگه بری ، آقا علی منو می کشه ☘ انشالله امشب ، شام پیش مایی 🌟 علی گفت : 🍎 بله خواهر من 🍎 لطفا امشب ، شام رو پیش ما بمونید 🌟 ماشا تبسمی کرد و گفت : 🌹 چشم می مونم ، ممنون 🌟 علی ، بعد از دیدن ماشا در خانه خود ، 🌟تصمیم گرفت 🌟 که یکی از دوستانش به نام حسن را ، 🌟 با ماشا آشنا کند ؛ 🌟 به خاطر همین ، به حسن زنگ زد 🌟 و او را به شام دعوت کرد . 🌟 تا به این بهانه ، 🌟 این دو ، همدیگر را ببینند . 🌟 و شاید بپسندند . 🌟 سپس علی به ریسا گفت : 🍎 خانمم ! یه مهمون دیگه هم داریم 🍎 انشالله قراره آقا حسن هم بیان سمتمون 🌟 حسن آمد ؛ ماشا را هم دید . 🌟 و از مهمانی ، چند روز گذشت ؛ 🌟 ولی حسن ، هیچ حرفی از ماشا نزد . 🌟 علی به محل کار حسن رفت . 🌟 و نظرش را در مورد ماشا پرسید . 🌟 حسن گفت : 🇮🇷 ماشا دختر خوبی هست 🇮🇷 با حجاب هم هست 🇮🇷 ولی من نمی خوام با یه خارجی ازدواج کنم 🇮🇷 من فقط با دختر ایرانی ازدواج می کنم 🌟 علی گفت : 🍎 تصمیم شما جدیّه برادر !؟ 🌟 حسن گفت : 🇮🇷 بله داداش ، من کاملا جدی ام . 🌷 ادامه دارد ... 🌷 💟 @ghairat 📚
🌸 اگر نمی‌خواهید رابطه همسرتان را ، 🌸 با مردهای اطرافتان ویران کنید 🌸 و او را نسبت به احترامی که 🌸 برای مردهای دیگر قائلید ، حساس کنید ، 🌸 پس هرگز از او نخواهید 🌸 که از یکی از مردهای فامیل‌ ، 🌸 چیزی را یاد بگیرد 🌸 یا از رفتارهای‌ شان الگوبرداری کند . 💟 @ghairat
⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜ ولادت با سعادت امام حسن عسکری علیه السلام را به شما دوستان و همراهان گرامی ، تبریک عرض می کنیم . ⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🇮🇷 از اختلافات و تفاوت‌های شما و همسرتان ، 🇮🇷 می توانید با هنرمندی تمام ، 🇮🇷 به عنوان یک فرصت برای نزدیک شدن به هم ، 🇮🇷 استفاده کنید ؛ 🇮🇷 نه به عنوان سلاحی برای جنگیدن با هم . 💟 @ghairat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🍎 از پیامدهای روابط آزاد دختر و پسر ، 👈 عدم اعتماد به جنس مخالف است . 🍎 دختر و پسر ، به خاطر این بی اعتمادی ، 🍎 یا ازدواج نمی کنند 🍎 و یا اگر ازدواج کنند 🍎 در زندگی مشترک ، دچار مشکل می شوند 💟 @ghairat
🇮🇷 هر دختر و پسری یا هر زن و مردی 🇮🇷 تفاوت‌های جسمی و روانی زیادی دارند 🇮🇷 و زمانی که زندگی مشترک را آغاز کنند 🇮🇷 هر کدام از طرفین مسئولند 🇮🇷 تا تفاوت‌های فرد مقابل را بشناسند 🇮🇷 زوجین می‌توانند با تفاوت‌ها کنار بیایند 🇮🇷 و میان اعتقاداتشان موازنه ایجاد کنند . 💟 @ghairat