eitaa logo
قلم آهسته های من
327 دنبال‌کننده
489 عکس
271 ویدیو
6 فایل
کانال قلم آهسته های من بستر اشتراکی سیاه قلم های این حقیر است در حوزه داستان،شعر،سیاست ،آموزش ودفاع مقدس. قابل دونستید سری بزنید! سیدعلیرضا مهرداد 09155027923
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب رمضان قسمت یازدهم .. بیست فروردین 62 عملیاتی در منطقه فکه و شرهانی عملیات والفجر یک انجام شد . پس از پایان عملیات محمد خراسانی بدون حسین ایروانی به آیسک آمد.محمد گفت حسین شهید شده است شواهد و قرائن دیگر هم بر شهادت حسین ایروانی دلالت داشتند. اما جنازه ای نبود. سید حسن برومند و بزرگان روستا شور کردند و تصمیم گرفتند برای نجات خانواده حسین ایروانی از سرگردانی روحش را تشییع کنند و در مزار شهدا تاج گلی را به جایش دفن کنند روز تشییع جنازه جوانی پا به میدان نهاد و گفت من میخواهم قبر شهید ایروانی را آماده کنم آن جوان علی نادی بود علی نادی رزمنده ای بود که چند بار به جبهه رفته بود و او را به سلحشوری و بی باکی میشناختند افتخارش این بود که آرپیجی مهدی صنعتی به دستش افتاده اسلحه بر زمین افتاده مهدی را بر دوش میکشد. علی نادی فرزند غلامرضا نادی بود جوانی جدی تودار و درونگرا به ندرت صحبت میکرد و مهر سکوت همیشه بر لبش جا خوش داشت و همین سکوت علت ناشناس بودن آن مرد شجاع و سلحشور است آبانماه موقع جمع آوری گلهای زعفران بود.صبح اربعین حسینی پدر مادر علی از جمع آوری گل زعفران برگشتند خبرشهادت علی را به آنها دادند. علی نادی را به گلزار شهیدان آوردند. در فاصله ای که علی به کردستان اعزام شد و درست روز چهلم شهید حسین ایروانی از صلیب سرخ جهانی کارتی به آیسک رسید به نام حسین ایروانی .حالا قبری را که علی نادی آماده کرده بود صاحبش در دست بعثیها اسیر بود. آن روز  علی نادی بر مزاری قرار گرفت که خودش از قبل آماده کرده بود. اینچنین چهارمین مسافر باغ بالاسر در آن مستقر و ساکن شد... ادامه دارد
بسم رب رمضان قسمت دوازدهم آن روز اربعین 1362 بود و 25 آبان‌ماه صحراهای آیسک از گل‌های خوش‌رنگ و معطر زعفران کبود بود مردم گُله به گُله روی زمین سرگرم جمع‌آوری زعفران و به‌اصطلاح گل وَرزدن بودند در زمین‌های کشاورزی قیچ اِستان خانواده خواجوی سرگرم جمع‌آوری گل زعفران بودند صدای بلندگو می‌آمد که کسی چیزی اعلام می‌کرد باد از طرف آیسک می‌آمد - اهالی محترم مردم شهیدپرور آیسک توجه فرمایید ضمن اعلام خبر شهادت پاسدار شهید علی نادی به اطلاع می‌رساند.. خانواده خواجوی به همدیگر نگاه می‌کردند تعجب در صورت‌هایشان نمایان بود آقایان نادی تا چند لحظه پیش در همین همسایگی. مشغول جمع‌آوری گل بودند پسر نوجوان خانواده خواجوی که تازگی‌ها به پایگاه بسیج راه پیدا کرده بود بعد از تمام‌شدن اعلام خبر شهادت علی نادی سر به آسمان بلند کرد و گفت خدایا می‌شود یک روز هم از همین بلندگو اعلام کنند عبدالناصر خواجوی به شهادت رسیده است. آن روز نه پدر عبدالناصر، نه مادر و خواهرانش توجه جدی به این حرف عبدالناصر نکردند نوجوان بود و آرزوی بر جوانان عیب نیست چیزی گفته‌ است. حتی مادرش خانم لیلا ثریا مقدم که حال‌ وهوای روزهای قبلش را دیده بود توجه چندانی به این حرف عبدالناصر نکرد. اما چند روز بعد وقتی صبح مثل همیشه عبدالناصر از پایگاه بسیج نیامد ودلشوره مادر بیشتر شد وخلاصه خبر آمد که عبدالناصر هنگام نگهبانی براثر شلیک اشتباهی نگهبان به شهادت رسیده است .تازه مادر متوجه بی تابی ها واصرار پسرش برای گرفتن رضایت نامه اعزام به جبهه شد. عبدالناصر به جبهه نرفت بلکه شهادت به سراغش آمده بود. روحش شاد ادامه دارد
هدایت شده از قلم آهسته های من
بسم رب رمضان قسمت دوازدهم آن روز اربعین 1362 بود و 25 آبان‌ماه صحراهای آیسک از گل‌های خوش‌رنگ و معطر زعفران کبود بود مردم گُله به گُله روی زمین سرگرم جمع‌آوری زعفران و به‌اصطلاح گل وَرزدن بودند در زمین‌های کشاورزی قیچ اِستان خانواده خواجوی سرگرم جمع‌آوری گل زعفران بودند صدای بلندگو می‌آمد که کسی چیزی اعلام می‌کرد باد از طرف آیسک می‌آمد - اهالی محترم مردم شهیدپرور آیسک توجه فرمایید ضمن اعلام خبر شهادت پاسدار شهید علی نادی به اطلاع می‌رساند.. خانواده خواجوی به همدیگر نگاه می‌کردند تعجب در صورت‌هایشان نمایان بود آقایان نادی تا چند لحظه پیش در همین همسایگی. مشغول جمع‌آوری گل بودند پسر نوجوان خانواده خواجوی که تازگی‌ها به پایگاه بسیج راه پیدا کرده بود بعد از تمام‌شدن اعلام خبر شهادت علی نادی سر به آسمان بلند کرد و گفت خدایا می‌شود یک روز هم از همین بلندگو اعلام کنند عبدالناصر خواجوی به شهادت رسیده است. آن روز نه پدر عبدالناصر، نه مادر و خواهرانش توجه جدی به این حرف عبدالناصر نکردند نوجوان بود و آرزوی بر جوانان عیب نیست چیزی گفته‌ است. حتی مادرش خانم لیلا ثریا مقدم که حال‌ وهوای روزهای قبلش را دیده بود توجه چندانی به این حرف عبدالناصر نکرد. اما چند روز بعد وقتی صبح مثل همیشه عبدالناصر از پایگاه بسیج نیامد ودلشوره مادر بیشتر شد وخلاصه خبر آمد که عبدالناصر هنگام نگهبانی براثر شلیک اشتباهی نگهبان به شهادت رسیده است .تازه مادر متوجه بی تابی ها واصرار پسرش برای گرفتن رضایت نامه اعزام به جبهه شد. عبدالناصر به جبهه نرفت بلکه شهادت به سراغش آمده بود. روحش شاد ادامه دارد
مویه های احمد زارعی برای مرتضی آوینی (1).aac
16.31M
سلام روز بیستم فروردین سالروز شهادت سید مرتضی آوینی سیدالشهدای اهل قلم و هنر گرامی باد. اسفند ماه توفیق پیدا کردم در مقتل مرتضی خلوتی داشته باشم و با رمل های فکه گفتگویی بکنم. من به شخصه معتقدم در فکه راوی و زائر و روحانی همه باید سکوت کنند. در فکه فقط باید صدای ملکوتی مرتضی روایت کند. باد بپیچد، مرتضی روایت کند وتو سکوت کنی و پا برهنه در میان رمل ها قدم بزنی! این از منظر حقیر تنها راه معقول و پسندیده حضور در فکه است. اسفند سال قبل که آنجا بودم از کاروان کناره کردم و در خلوتی کنار مقتل مرتضی مثنوی سوزناک شهید احمد زارعی را خواندم. و ضبط کردم که تقدیم می کنم. سردار شهید احمد زارعی از شاعران و هنرمندان رزمنده و دانشجوی دانشکده ادبیات بود که و البته از دوستان شفیق سید مرتضی که بعد از شهادت او قصه آخرین نماز جماعتی را با مرتضی در این مثنوی به شعر در آورده احمد بعدها بر اثر آثار شیمیایی ناشی از جنگ تحمیلی به شهادت رسید. روحشان شاد سید علیرضا مهرداد
33.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هو الشهید سلام روز بیستم فروردین سالروز شهادت سید مرتضی آوینی سیدالشهدای اهل قلم و هنر گرامی باد. اسفند ماه توفیق پیدا کردم در مقتل مرتضی خلوتی داشته باشم و با رمل های فکه گفتگویی بکنم. من به شخصه معتقدم در فکه راوی و زائر و روحانی همه باید سکوت کنند. در فکه فقط باید صدای ملکوتی مرتضی روایت کند. باد بپیچد، مرتضی روایت کند وتو سکوت کنی و پا برهنه در میان رمل ها قدم بزنی! این از منظر حقیر تنها راه معقول و پسندیده حضور در فکه است سید علیرضا مهرداد
این جزر و مدِ چیست که تا ماه می رود؟ دریای درد کیست که در چاه می رود؟ این سان که چرخ می گذرد بر مدار شوم بیم خسوف و تیرگی ماه می رود گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است یک لحظه مکث کرده، به اکراه می رود آبستن عزای عظیمی است، کاین چنین آسیمه سر نسیم سحرگاه می رود امشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان یا آفتاب روی زمین راه می رود؟ در کوچه های کوفه صدای عبور کیست؟ گویا دلی به مقصد دلخواه می رود دارد سر شکافتن فرق آفتاب آن سایه ای که در دل شب راه می رود. زنده یاد قیصر امین پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی شهید اوینی سوار تاکسی شد ودر میانه راه فهمید هیچ پولی همراه ندارد و.......
هدایت شده از مهرداد
‌هوالحی انا لله و انا الیه راجعون مردی که امروز بیست وسوم ماه مبارک رمضان محله پدری ما را ترک کرد مرحوم آقا قدرت الله انصاری بقیةالسلف بزرگان پیرامون زندگی من در پنجاه سال گذشته بود. مردی به تمام معنی خاص. آنچه از دوران کودکی یادم می آید آقا قدرت همه چیزش خاص بود قرآن خواندش، مسجد رفتنش، دعای ندبه اش، پای منبر نشستنش، موتور سیکلتش، شغلش، خلق وخویش، حرف زدنش. اینکه می گویم خاص فقط مربوط به دوران بچه گی من نمی شود.تا همین سالهای پیش که قدرت الله به زحمت خودش را به جلوی انبار کربلایی اسدالله می رساند روی صندلی می نشست برخورد هایش با من همیشه از سرزندگی وشادابی برخوردار بود. تند تند حرف می زد وغیر ممکن بود احوال پدر خانمم مرحوم حاج آقای محمدی را نپرسد دعای ندبه حاج آقا خیلی به دلش نشسته بود. به حاج آقا می گفت آخوند دوزنه. خانه قدرت الله دیوار به دیوار خانه ما بود. فقط درش از کوچه مرد خیز ما نبود. ولی الان با رفتن آقا قدرت الله انصاری داغ تمام مردان کوچه و محله برای من زنده شده.مردی که باقی مانده مردان با ایمان قرآن خوان، متقی و صبور گذشته بود. آقا قدرت در دهه ی گذشته بر اثر بیماری درد ورنج فراوانی را تحمل کرد والبته شکر گذار وصبور بود. حالا با رحلت در روزی خاص خاص بودن را تمام کرد. آدم های کمی را در شهر آیسک می شناسم که در شب و روز قدر از دنیا رحلت کرده باشند. مثل عمویم حاج سید داوود مهرداد که روز ۱۹ ماه مبارک به رحمت خدا رفت که البته آن مرد هم مردی خاص بود. روحش غریق رحمت بی انتهای حق سید علیرضا مهرداد
هدایت شده از رادیو زیارت
bayan no1402-1-27_01.mp3
6.41M
راهبردهای قرآن کریم برای غلبه بر فتنه، با بیان نو گفتگوی صریح با صاحبنظران و کارشناسان با همکاری اندیشکده نگاه هرروز ساعت 15 تکرار ساعت 20 یک‌شنبه 27 فروردین ⚜ موضوع: ادبیات انقلاب اسلامی، شجره طیبه برآمده از دفاع مقدس ⚜کارشناس: سیدعلیرضا مهرداد، نویسنده دفاع مقدس و مدرس ادبیات ⚜کارشناس تلفنی: حجه الاسلام مهدی شیرزادی، نویسنده دفاع مقدس و ادبیات پایداری(از تبریز) مجری-کارشناس: هادی افشارصفوی تهیه‌کننده: مهدیه دولت‌نیا صدابردار: مهراب مهماندوست فضای مجازی: محمدرضا جعفرزاده @RadioZiyarat
🌷هوالعزیز🌷 🍀ربیون,* حاج قاسم🍀 قسمت اول از میانه ماه مبارک مطالب «رمضان باشهدا» تعطیل و از این حقیر سلب توفیق شد با اینکه مطالب زیادی آماده کرده بودم این مجموعه نوشتاری متوقف شد. در عین حال عید فطر گذرم به استان کرمان افتاد و به قصد زیارت حاج قاسم از مشهد به فردوس واز فردوس عازم کرمان شدیم. کرمان رفتن ماهم همیشه متصل است به الطاف عزیزی که از اهالی معرفت و انقلاب و حاج حسین رحیمی. از دیار رفسنجان که با هم همسفر مکه وکربلا بودیم .معلمی که خود در مجموعه شهیدانه خادم الشهدا است. پس از هماهنگی با حاج حسین حرکت کردیم. توصیه حاج حسین رحیمی این بود که بعد از راور به زرند برویم واز زرند به سمت رفسنجان وزیارت حاج قاسم را به اتفاق برویم. من هم دیدم ادب در اطاعات است گفتم چشم. راور دروازه ورود به استان کرمان است. و ویژگی مهم کرمان استقبال شهدا ازمسافران است. حاج قاسم از زمان برگزاری کنگره شهدای کرمان معرفی هنرمندانه شهدا را به شیوه های متفاوت آغاز کرد.یکی از این روش ها نصب تابلو کاشی های هنری از تصاویر شهدا در معابر شهرها بود. که در سایر استانها هم تقلید ناقصی از این تبلیغ هنرمندانه اتفاق افتاد ولی هرگز در هیچ جا به پای تصاویر زیبا وطراحی قابل وکاشی های مرغوب کرمانی نرسید.در راور وزرند شهدا در قاب همین تابلو ها به استقبالمان آمدند و به ما اعلام کردند که وارد دیار حاج قاسم شده ایم.. با ما همراه باشید. ادامه دارد. *((وكَاَيِّن مِن نَبِي قتَلَ مَعَهُ رِبِّيّونَ كَثيرٌ فَما وهَنوا لِما اَصابَهُم في سَبيلِ اللهِ وما ضَعُفوا ومَا استَكانوا واللهُ يُحِبُّ الصّابرين)) آل عمران