4_5800741705665743406.mp3
13.56M
.
#مداحی
آبروی دو عالم
#محمدحسینپویانفر
مجله قلمــداران
🌃🥀🥀🌃🥀🌃 🥀🌃🥀🌃🥀 🌃🥀🌃🥀 🥀🌃🥀 🌃🥀 🥀 #من_زنده_نیستم #قسمت_سوم #ف_مقیمی دوست نداشتم به این زودی بمیرم! آخر م
🌃🥀🌃🥀🌃🥀🌃🥀🌃🥀🌃🥀🌃🥀🌃
🥀🌃🥀🌃🥀🌃
🌃🥀🌃🥀🌃
🥀🌃🥀🌃
🌃🥀🌃
🥀🌃
🌃
🥀
🌃
#من_زنده_نیستم
#قسمت_چهارم
#ف_مقیمی
بغ کرده کنار تلفن و از جایش جم نمیخورد. اینقدر توی سرش صداست که به سختی میفهمم به چه چیزی فکر میکند.
محبوبه با یک لیوان آب پهلویش مینشیند. لیوان را توی دست مادرش میگذارد. او را دوست داشتم. همیشه با من مهربان بود.
_ تو رو خدا اینقدر خودتو آزار نده. اون خدابیامرز هم راضی نیست به این وضع.
هنوز عادت نکردم به این جملهی خدا بیامرز. اینکه بفهمی مردهای حس عجیبی دارد.
مادرشوهرم با پر روسری اشک چشمش را پاک میکند. هی پشت سر هم آه میکشد:
_ رضا خیلی بیتابه مادر. بچم داره دق میکنه. پروین براش خوب زنی بود.
به گل قرمز فرش زل زده، دارد به رضا و بچهها فکر میکند.
_مامان؟ میخوای بریم خونشون تنها نباشن؟
_ گفت هیشکی اونو نشناخت.. هیشکی
_ رضا گفت؟
مادرشوهرم سر را بالا میآورد و آه میکشد:
_ منظورش به من بود.
محبوبه شانهاش را میگیرد:
_ حرفا میزنیا مامان.. همه وقتی عزیزشون میره اینو میگن. منظورشونم به کس خاصی نیست. حساسی چقدر!
مادرشوهرم به دیوار تکیه میدهد. یک زانو را تا میکند و آرنجش را به آن تکیه میدهد. کف دست را روی سر میگذارد.
_ من لحن بچمو میشناسم. عب نداره! اون بالاسری شاهده که من چقدر پروینو دوست داشتم. حالا درسته بعضی وقتا از یه سری کاراش حرص میخوردم ولی از سر من و پسرم زیاد بود.
از کدام کارم حرص میخوردی؟ من که در حق تو بدی نکردم! صدایم را نشنید.
محبوبه گفت:
_ اون دیگه رفته مامان. هر چی کینه ازش داری همینجا چال کن. شاید اون خدابیامرز کاراش عمدی نبوده.
ای بابا! از چه حرف میزنند اینها؟ مثل اینکه بدهکار هم شدم!
مادرشوهرم آهی کشید:
_ حلال خودش و هفت نسل قبل و بعد خودش. ولی من از این اخلاقا نداشتم مادر. مامانبزرگت بلاها سرم آورد ولی من هیچ وقت مادر و پسرو به جون هم ننداختم!
چرا تهمت میزنی پیرزن؟ من هیچ وقت این کار را نکردم. این تو بودی که با آن زبان تلخت زندگیام را زهرمار کردی! اصلاً مگر پسر تو من را آدم حساب میکند که بخاطرم با شما در بیفتد؟ تمام دنیای او شما بودید. من که مترسک سر جالیزم! از آن هفته تا بحال بخاطر کارهای شما قلب درد گرفتم. اما دریغ از یک دلداری ساده از پسرت! حالا طرفداری بخورد توی سرش!
دهان که وا میکند لال میشوم:
_ آخه مگه من چی گفتم بهش؟ به این قبله قسم اگه گفتم رضا رنگ به صورتش نیست، پیر شده، منظورم به قسطها و بدهیهای برادرت بود.
بغضش میترکد:
_ آخه اون طفل معصوم چه گناهی کرده باید جور بیفکری پدر خدابیامرزتو بکشه که دارو ندارمونو به باد داد و من فلکزده رو آس و پاس رها کرد با سه تا بچهی عزب؟! خب منم شعور دارم. میفهمم اون پسر داره زیر بار فشار ما کمرش تا میشه.
محبوبه شانههای مادرش را ماساژ میدهد. هر دو گریه میکنند.
_ خداشاهده اگه سفیدی موهاش رو به زبون آوردم از شرم خودم بود. دلم میخواست عروسم بهم بگه نگران نباش. خدابزرگه. چمیدونم از این حرفا. آخه این چیزی بود که بره بذاره کف دست داداشت؟ که اونم بعد اینهمه مدت برگرده به من زنگ بزنه هرچی دلش میخواد بارم کنه؟
صدای رضا را توی سرش میشنوم:
«مگه زنم کم براتون خوبی کرده که هی بهش تیکه میندازید؟ بسه دیگه مامان به قرآن خستم کردین. هر سری باید یه حرف و حدیثی بشه؟ حالا که تحملشو ندارین دیگه نمیذارم بیاد اونجا! والا به خدا! اونجور که پروین به من رسیدگی میکنه هیچکس نکرده! پیری مگه شاخ و دم داره؟ خب پیر شدم دیگه. سن که بره بالا مو سفید میشه.»
ادامه دارد...
⛔ ارسال این داستان بدون ذکر نویسنده ⛔
⛔ و آدرس کانال حرام است. ⛔
https://t.me/joinchat/AAAAAEY6QIKH1VXSx4DEyw
https://eitaa.com/joinchat/103874687C45db8c17f0
برای ارسال نظرات خود دربارهی این داستان به تالار ف. مقیمی مراجعه کنید👇👇
تذکر:
قبل از ارسال پیام در تالار پیام سنجاق شده را مطالعه کنید.
https://eitaa.com/joinchat/773914688Cebfbca7170
🌃
🥀
🌃
🥀
🌃
🥀🌃
🌃🥀🌃
🥀🌃🥀🌃
🌃🥀🌃🥀🌃
🥀🌃🥀🌃🥀🌃
🌃🥀🌃🥀🌃🥀🌃🥀🌃🥀🌃🥀🌃
#الهام_اصغرنیا
#زخم_نشد_جوانه_شد
#صحبت_نویسنده_با_شما
سلام دوستان. ☺️🤚🏼
ما رو نمیبینین، خوبین؟😉
خوشین ؟
سلامتین انشاءالله؟
خبر از حال ما اگر میپرسید، ملالی نیست جز دوری شما!😢😌
البته میدونم شما دلتون فقطوفقط واسه جوانه تنگ شده.
نویسنده رو میخواین چیکار؟!😒 والا با این نوشتناشون...😅😅
عرضم به خدمتتون،
یه هفتهای بود گیج و منگ شخصیتها بودم!
یه چیزی بود که اذیتم میکرد، ولی نمیفهمیدم چیه؟!🧐🧐
(ناگفته نماند سلطانِ بنده خدا سعی میکرد با پرسیدن جملهی معروف «چیزی نوشتی؟»(🤒😷😵💫) حمایتم کنه، ولی آخرش با این جملهی معروفتر روبهرو شد: «دور شو دست از سرم بردار ...😠»😅😅)
خلاصه...
جونم براتون بگه، تا این که بالاخره در یه جای خاص (🛀 😅) گرهگشایی شد که ای دل غافل پس مسئله این بود؟ بودن یا نبودن؟!🤔
عرضمو کوتاه کنم
فعلا دارم مینویسم ...😅😅
دعا کنین برام
تا اطلاع ثانوی
فعلا خدااافظظظ😄😄🙋🏻♀️🙋🏻♀️
عزیزانی که در قنوت #نماز_شب امشب یاد خواهندشد
🌷شهید حسن دانشمند
🌷شهید محمدعلی طاهری
💫خانم ها
✅🌹نفیسه افتخاری
✅🌹محبوبه رمضانی
✅🌹سمیه حسنی فر
✅🌹فاطمه مظفری مواثق
✅🌹فاطمه معظمی
✅🌹زینب تقوی
✅🌹رافت شکری
✅🌹مرحومه فاطمه ضیاءعلی نسب پور
✅🌹مرحوم احمد صادقی
✅🌹مرحوم حاج طاهر سبیعی
التماس دعای فرج
کاربرانی که تمایل دارند مجددا اسمشون در لیست نماز شب اعلام بشه از طریق لینک زیر وارد گروه بشن (افرادی که بیش از دو ماه است اسمشون اعلام نشده )
تا از بین شون اسامی انتخاب بشه
https://eitaa.com/joinchat/103874687C45db8c17f0
برای شادی ارواح مومنین به ویژه افرادی که به تازگی از دنیا رفتند فاتحه ای هدیه کنید
همچنین برای شفای بیماران به ویژه بیماران کرونایی حمدشفا قرائت بفرمایید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم دارد هوای پر کشیدن
به سوی کربلای تو رسیدن
نشستن در حریم با صفایت
کمی شهد زیارت را چشیدن
صلی الله علیک یا اباعبدالله
4_5848277201107028953.mp3
1.65M
❓در آخرالزمان وظیفه مومنین در مقابل تمسخرات دیگران چیست ؟
#استاد_افشاری