یک وقتایی
آدم باید کسی رو داشته باشه
که از دست خودش
بهش پناه ببره...🤍🕊️
تو دارى همچين كسى رو؟
━━ .•🦋•.━━━━━━━━
@ghalamdaaran
━━━━━━━━━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم_بازی
حدود ۸ سال از ساخت فیلم "Interstellar" با شاهکاری ماندگار از آهنگساز برجسته "هانس زیمر" گذشت...
وقتی که کریستوفر نولان (کارگردان فیلم) برای ساخت موسیقی سراغ "هانس زیمر" رفته بود از این آهنگساز خواسته بود که بر اساس دو خط از دیالوگهای فیلم یک آهنگ بسازد: یکی از دیالوگهای پدر که میگفت «من برمیگردم.» و دیالوگی از فرزندش که در جواب میپرسد «کِی؟»
و آهنگ سادهای که زیمر بر این اساس ساخت، قلب تپندهی فیلم شده است...
#Interstellar
━━ .•🦋•.━━━━━━━━
@ghalamdaaran
━━━━━━━━━━━━
#لقمه_کتاب
من عاشق خودش بودم و کُل خانوادهاش؛ لعنتیهای دوستداشتنی، همهشان زیبا و خوشتیپ و شیکپوش. به خانه ما که میآمدند، حالم عوض میشد. نه که عاشق باشم نه، بچه ده یازده ساله از عشق چه میفهمد؟
فقط مثلا یادم هست یک بار مدادرنگی بیست و چهار رنگی را که دوست پدرم از آلمان برای سال تحصیلیم آورده بود نوی نو نگه داشتم تا عید، که آنها آمدند و هدیه کردم به او؛ که جا گذاشت و برگشت به شهر قشنگ خودشان...
یک بار هم کفشهای پدرش را در راه پله پشتبام پنهان کردم تا دیرتر بروند و دخترک بتواند کارتون - فکر کنم - نِل را تا انتها ببیند.
این بار اما داستان فرق میکرد. دیشب به من - فقط به من - گفته بود برای صبحانه حلیم و نان بربری دوست دارد و بیوقت هم آمده بودند، وسط زمستان؛ زمستان برفی اوایل دهه شصت.
من یازده ساله بودم یا کمی بیشتر و کمتر؛ او، دو سال از من کوچکتر.
هرکاری که کردم خوابم نبرد، دست آخر چهارصبح بلند شدم و یک قابلمه کوچک برداشتم - قابلمه جان راستی هنوز با ماست ! - و زدم به دل کوچه، به سمت فتح حلیم و بربری
هوا تاریک بود هنوز؛ اما کم نیاوردم. رفتم تا رسیدم به حلیمی، بسته بود. با خودم گفتم حالا تا بروم نان بگیرم باز میشود.
بچه یازده دوازده ساله شعورش نمیرسید آن وقتها که نانوایی و حلیم دیرتر باز میشوند! خلاصه، در صبح برفی با دستهای یخ زده از سرما آنقدر راه رفتم تا ساعت شد هفت! نان و حلیم بالاخره مهیا شد، و برگشتم. وقتی رسیدم خانه، رفتهبودند. اول صبح رفتهبودند که زودتر برسند به شهر و دیار خودشان. اصلا نفهمیدهبودند من نیستم. هیچکس نفهمیدهبود..
خستگیش به تنم ماند. خیلی سخت است که محبت کنی، سختی بکشی، دستهایت یخ کند، پاهایت از سرما بی حس شود، قابلمه داغ را با خودت تا خانه بیاوری، نان داغ را روی دستانت هی این رو آن رو کنی تا دستت نسوزد... ولی نبیند آن که باید.
وقتی تلاش میکنی برای حال خوب کسی و نمیبیند، خستگیش به تنت میماند...
👤#چیستا_یثربی
━━ .•🦋•.━━━━━━━━
@ghalamdaaran
━━━━━━━━━━━━
#هوش_هیجانی
#گلمن
#روانشناسی_ایرانیزه
دانیل گلمن میگه هوش هیجانی مجموعه ای از تواناییهاست که فرد میتواند:
✅ انگیزهٔ خودش را حفظ کند؛ ما ایرانی ها توی انگیزه خیلی کم توقع هستیم. یعنی اگر شب قصد خودکشی داشته باشیم یک نفر بگه من صبح میرم بربری تازه میگیرم، منصرف میشیم.
✅ در مقابل ناملایمات پایداری کند؛ ما اینجا ماشین در عرض یک شب صد میلیون گرون میشه، پایداری که بچه بازیه، جوک می سازیم در موردش.
✅ تکانش های خودش را کنترل کند؛ منظورش همون جوگیری خودمونه. ماها توی این مورد خیلی ضعیف هستیم. خصوصا وقتی جنس مخالف میبینیم! از این مورد میشه به تک چرخ زدن جلوی مدرسه دخترونه اشاره کرد!
✅ حالات روحی خودش را تنظیم کند؛ ما تنظیمیم! فقط دیگران باید رعایت کنند که پا روی اعصابمون نذارن. موقع غذا خوردن دهنشون صدا نده. زیاد نیان خونهٔ ما مهمانی. سوالات خصوصی هم نپرسند. ما تنظیمیم. حله!
✅ همدلی داشته باشد و امیدوار باشد؛ اینو که همهمون داریم. ما وقتی برای دوستمون مشکلی پیش بیاد به سرعت ثابت می کنیم از اون بدبخت تریم تا همدلی کرده باشیم و طرف احساس امیدواری کنه!
گلمن میگه هوش هیجانی بالا می تونه کیفیت زندگی و اجتماعی فرد رو تقویت کنه. جناب، این همه آپشنی که گفتی تو ملائک هم به سختی پیدا میشه! من این آپشن هارو داشتم برای جبرییل شدن فرم پر می کردم!
✍م. رمضان خانی
زن اگر دوستت داشته باشد
میتواند برای پاسخ به دعوت تو برای نوشیدن قهوه، از پاریس به دمشق بیاید
و اگر قلبش را به روی تو ببندد،
خسته تر از آن است که یک حبه قند با تو بخورد!
👤#نزار_قبانی
━━ .•🦋•.━━━━━━━━
@ghalamdaaran
━━━━━━━━━━━━
#لقمه_کتاب
#مظفر_سالاری
#امام_موسی_کاظم
بخشی از کتاب دعبل و زلفا
━━ .•🦋•.━━━━━━━━
@ghalamdaaran
━━━━━━━━━━━━
#به_وقت_روضه
علی بن محمد نوفَلی تعریف میکند:
«وقتی هارون الرشید مأمور فرستاد دنبال موسی بن جعفر، آقا مشغول نماز بود.
نوشتهاند بیست و یک نفر آقا را دوره کرده بودند.
یکی عمامه از سرش انداخت، یکی سجاده از زیر پاش کشید..
چنان آقا با صورت به زمین افتاد که محاسنش به خون خضاب شد،
آقا شروع کرد به گریه...
هارون لعنتی به طعنه صدا زد: «یا موسی! برا چی داری گریه میکنی؟ شماها که آستانه تحملتون بالاست!»
فرمود: «برا خودم گریه نمیکنم، یادِ مصیبتای جدم ابی عبدالله افتادم...»
عجب رسم عجیبی دارد این دنیا!
هرکس تو این عالم باب الحوائج شد بدجوری دست و پا زد تو مظلومیت..
بدجوری شهید شدند..
جون دادنشون با بقیه فرق میکرد.
یک باب الحوائج علی اصغر بود.
ابی عبدالله دید این بچه دارد سخت دست و پا میزند. خنجر را برداشت، گوشهی قنداق را پاره کرد گفت: «حالا دست و پا بزن بابا»
یک باب الحوائج هم کنار نهر علقمه بود...
نوشتهاند که تا ابیعبدالله رسید بالا سرش، دید عباس هی میخواد پاهاش را جمع کند.
نوشتهاند که :"اِرْتَجَحُ جَسَدَه" 😭😭
از خجالت بدن عباسبن علی میلرزید...
الهی من قربان ادبت بروم آقا..😭😭
اما من بمیرم برا آن آقایی که تو قعر سیاه چال هر چی آمد دست و پاش را تکان بدهد این غل و زنجیر اجازه نداد...*😭😭😭😭
هربلایی سرم آمد کفنم دست نخورد
وقت تشییع تنم پیرهنم پاره نشد
ساق من خم شده اما تن من کامل بود
قدر انگشت بریده بدنم دست نخورد
صَلی اللّه عَلیک یا مَظلوم
صَلی اللّه عَلیک یا سَیدنَا الْعَطشان
صَلی الّله عَلیک یا سَیِدنَا العُریان
گریه زیاد کردم روضه زیاد خوندم
پشت سرت خیلی وَ اِن یَکاد خوندم
وَاِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَروا
نیزه فرو شد به تنت
وَاِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَروا
خودت بگو از کفنت
#امام_موسی_کاظم
#یا_صاحبالزمان
━━ .•🦋•.━━━━━━━━
@ghalamdaaran
━━━━━━━━━━━━
از زاهدی پرسیدند :
"از اینهمه نیایش به درگاه خداوند،
چه بدست آورده ای؟
جواب داد: هیچ!
اما بعضی چیزها را از دست داده ام!
خشم
نگرانی
اضطراب
افسردگی
احساس عدم امنیت
ترس از پیری ومرگ
همیشه با بدست آوردن نیست
که حالمان خوب می شود
گاهی با از دست دادن خیال
آسوده تری داریم
━━ .•🦋•.━━━━━━━━
@ghalamdaaran
━━━━━━━━━━━━
May 11