اطلاعیه
انجمن ادبی شعر رضوی اصفهان
چهارشنبه 30 آبان ماه 97
اصفهان خیابان 22 بهمن -مجموعه های اداری - ساختمان نمایندگی آستان قدس در اصفهان ساعت 15:30 الی 17:30
✅ نشست هم اندیشی انجمن های ادبی استان اصفهان
✅ زمان: چهارشنبه سی ام آبان ماه 1397 ساعت 15:00 🕒
✅ مکان: جاده اصفهان شیراز - سیتی سنتر سپاهان شهر - طبقه چهارم - سالن موزه
چهارمین #نشست_مشترک انجمن شعر #نارنج با انجمن های ادبی شهر و استان
امروز شنبه 3 آذر 1397
ساعت 5 تا 7 عصر
پل بزرگمهر، پارک ایثارگران
#خانه_هنرمندان
به دبیری آقای خروش
@ghalamhaye_bidar
#کدام_احمد
ز احمد هر دو عالم آبرو یافت
دمی خندید و هستی رنگ و بو یافت
اگر احمد نبود آدم کجا بود
خدا را آیهای محکم کجا بود
چه میپرسند کاین احمد کدام است
که ذکرش لذت شرب مدام است
همان احمد که آوازش بهار است
دلیل خلقت لیل و نهار است
همان احمد که فرزند خلیل است
قیام بتشکنها را دلیل است
همان احمد که ستار العیوب است
دلیل راه و علام الغیوب است
همان احمد که جانش جام وحی است
به دستش ذوالفقار امر و نهی است
همان احمد که ختم الانبیا شد
جناب کنت کنزاً مخفیا شد
همان اول که اینجا آخر آمد
همان باطن که بر ما ظاهر آمد
همان احمد که سرمستان سرمد
بخوانندش ابوالقاسم محمّد
🌴 محمّدرضا آقاسی
🔹🔸
@ghalamhaye_bidar
🔹محمد است محمد🔹
همین بس است به مدحش محمد است محمد
حمید و حامد و محمود و احمد است محمد
قسم به شوق اویس و قسم به بهت بحیرا
که آفتاب کمالات بیحد است محمد
چه کوچهها که نشستند در مسیر عبورش
به نور و عطر و تبسّم زبانزد است محمد
ستارۀ شب مکه، طلوع صبح مدینه
به یُمن آینه خورشید مشهد است محمد
اگر چه بین رسولان سر آمد است سرآمد
به رسم حُسن ختام آخر آمدهست محمد
و باز میرسد از جانب حجاز سواری
که هر که دید بگوید محمد است محمد
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
@ghalamhaye_bidar
🚩 #اَنجُمَنِ_شِعرِ_نارَنج
(سه شنبه های یک هفته در میان)
⏰ امروز 6 آذر 1397
از ساعت17:30
🏠 #پاتوق_کتاب
@ghalamhaye_bidar
#اطلاعیه
با سپاس از شاعران عزیزیی که از استان های مرکزی، گلستان، قم، زنجان، خراسان رضوی، تهران و اصفهان برای سومین کنگره قلم های بیدار شعر ارسال کردند،
بدین وسیله پایان مهلت دریافت آثار و نیز داوری اولیه اعلام می گردد.
جدا از شاعرانی که خارج از محدودهی سنّی تعیین شده(زیر 27 سال) شعر ارسال کرده بودند، تنها اشعاری از راه یابی به مرحلهی دوم بازماندند که یا در قالب غزل ترانه نبودند یا ایرادات اولیهی شعری همچون وزن و قافیه داشتند که البته تعدادشان بسیار اندک بود.
با راه یافتگان به مرحله دوم که طبق فراخوان قرار است داوری نهایی اشعار توسط خود آنان انجام شود، تا پایان هفته تماس گرفته خواهد شد.
@ghalamhaye_bidar
هدایت شده از فروشگاه کتاب جان
🔺شرایط مسابقه کتاب خوانی شهید حججی
🔰 برگه مسابقه همراه با کتاب ارسال میشود.
ارتباط با ما👈 @milad_m25
👥 @sn_shop
ترانه ای در قالب چهارپاره برای #شهید_محسن_حججی
توی چشام زل بزن و نگام کن
ببین چیا میبینی تو نگاهم
خودم میدونم کیام، اما مَردُم
فِک میکنن یه عمره سر به راهم
توی چشام زل بزن و نگام کن
بذار خجالت بکشم از خودم
اخماتو وا نکن بذار بگیره
دلم، دوباره دم به دم از خودم
یه عمره باختم به خودم، به نفسم
بازم تو راهن موشکای بعدی
خدا میدونه که چقد میترسم
از تک بعدی، پاتکای بعدی
سکوتمو بذار به پای بغضم
نگو غریبهس نگو بیحواسه
سکوت من نشونهی رضا نیست
سکوت مردا پر التماسه
خسته شدم از این همه دو راهی
زمین نمیخوام، آسمونم بده
چاه کدومه؟ نکنه بلغزم
راه چیه؟ بگو نشونم بده
واسه منی که غرق دنیا شدم
دیدن تو معجزه بوده شاید
حالم خوبه، شبیه شاعری که
شعرشو گوش داده، همون که باید!
#رضا_سهرابی
#ترانه
@ghalamhaye_bidar
شعری به پیشگاه #حضرت_عباس علیه السلام سروده ی شاعر و طنز پرداز معاصر مرحوم ابوالفضل زرویی نصر آباد که ساعاتی پیش دار فانی را وداع گفت:
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟
قلم که عود نبود، آخر این چه خاصیتی است
که با نوشتن نامت شود معطر دست؟
حدیث حُسن تو را نور میبرد بر دوش
شکوه نام تو را حور میبرد بر دست
چنین به آب زدن، امتحان غیرت بود
وگرنه بود شما را به آب کوثر دست
چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند:
به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟
برای آنکه بیفتد به کار یار، گره
طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست
چو فتنه موج زد از هر کران و راهش بست
شد اسب، کشتی و آن دشت، بَحر و لنگر دست
بریده باد دو دستی که با امید امان
به روز واقعه بردارد از برادر دست
فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر
چنین معاملهای داده است کمتر دست
صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست
نزیبد آخر بر قامت صنوبر دست
چو شیر، طعمه به دندان گرفت و دست افتاد
به حمل طعمه نیاید به کار، دیگر دست
گرفت تا که به دندان، ابوالفضایل مشک
به اتفاق به دندان گرفت لشکر دست
هوای ماندن و بردن به خیمه، آبِ زلال
اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟
مگر نیامدنِ دست از خجالت بود
که تر نشد لب اطفال خیل و شد تر، دست
به خون چو جعفر طیار بال و پر میزد
شنیده بود: شود بال، روز محشر، دست
حکایت تو به امالبنین که خواهد گفت
وزین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟
به همدلی، همه کس دست میدهد اول
فدای همت مردی که داد آخر دست
در آن سموم خزان آنقدر عجیب نبود
که از وجود گلی چون تو گشت پرپر دست
به پایبوس تو آیم به سر، به گوشهی چشم
جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست
نه احتمال صبوری دهد پیاپی پای
نه افتخار زیارت دهد مکرر دست
به حکم شاه دل ای خواجه، خشت جان بگذار
ز پیک یار چه سرباز میزنی هر دست؟
به دوست هر چه دهد، اهل دل نگیرد باز
حریف عشق چنین میدهد به دلبر دست
#ابوالفضل_زرویی_نصر_آباد
@ghalamhaye_bidar
بخاطر دیر اضافه شدن قالب سپید به کنگره قلم های بیدار امسال، آثار سپید که حتماً باید مجزّا توسط سپیدسرایان داوری شود، به حدّ نصاب داوری نرسید
یک نمونه ی زیبا در این قالب را که برایمان ارسال شده با هم می خوانیم:
نامت
بشارتی بود از آغاز
بر این پایان بی سر
سرخی آمیخته به عطر یاس از شناسنامه ات جاری بود
که این جور ساعت جهان را
هزار و چندین سال به عقب کشیدی
آنقدر دور بردی مان
که فاصله ها از علقه تا علقمه پر شوند
مادران بی پسر در تکرار تاریخ
آرام بگیرند
تا پسران
بی مادر نمانند
.
نام ها از آسمان می آیند
و خدا کلماتش را بیهوده جاری نمیکند
#سیدحاتمه_سیدزاده
#شهید_حججی
@ghalamhaye_bidar