#روز_نوشت
#نوجوانی
#چادر
دخترها میخواهند یک سرود برای
خانم های محله اجرا کنند،
با اینکه چادری نیستند اما خودشان
تصمیم گرفته اند برای اینکه هماهنگ باشند و بقول خودشان سِت، چادر مشکی بپوشند،
میگویم روسری هایتان اما سفید باشد
غیر از یکنفر که معتقداست سفید زشتش میکند، بقیه استقبال میکنند،
یک نفر برای چادر ساز مخالف دارد
و میگوید لباس مهمونی بپوشیم،
بقیه میگویند لباس ها شبیه هم نیستند
و گروهمان قشنگ نمیشود،
چادر و روسری سفید با رای اکثریت قاطع
تصویب میشود
اما دخترک مخالف همچنان مخالف است،
روز اجرا دخترک در گروه با عصبانیت صوت میگذارد که "من نمیخواهم در سرود چادر بپوشم و مثل پیرزنها چاقچونه بشوم"
احتمالا منظورش "چادر چاقچور" است،
بچه ها ناراحت میشوند
که البته غیر از یکی،
بقیه اصلا چادری نیستند و حجاب کامل هم ندارند،
در گروه بحثشان میشود،
ناخواسته گفتگو حول چادر بینشان شکل گرفته است،
دخترکان بی حجاب
چون خودشان انتخاب کرده اند که برای سرود چادر بپوشند حالا شده اند مدافع چادر،
یکی میگوید خیلی هم قشنگ است
آن یکی مینویسد من که اصلا شبیه پیرزنها نمیشوم
و دیگری میگوید من که دوست دارم بپوشم تو هرکاری میخواهی بکن...
کار به آنجا میرسد که دخترک بیحجاب گروه کلیپی درباره حجاب میگذارد،
عاشقانه گفتگوهایشان و بحث هایشان را نگاه میکنم و به خودشان واگذار میکنم،
میدانم این مدافع چادرشدن فعلا برای اجراست و ماهیت حقیقی ندارد،
اما گفتگویشان جالب است،
به وقت دفاع از آنچه میخواهند باشد،
طوری قوی وارد میشوند که تعجب میکنی،
نوجوانند دیگر❤️
شب اجرا آمدند همه با چادر و روسری سفید
بلد نبودند درست ببندند
گفتم من گریمورتان میشوم صف بستند
و یکی یکی مهیایشان کردم،
نکته جالب ماجرا این بود که میگفتند شبیه خودتان ببندید،
(و این یعنی مربی بخواهد یا نخواهد حتی جزئیات سلوکش ثبت میشوند)
دخترک مخالف هم خودش را با چادر مشکی و روسری سفید رسانده بود...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#روزنوشت
#چادر
پیام داده "خانوم برای فردا چادر خریدم"
و عکسش را گذاشته،
دلم غنج میرود برای حیایی که همین پارچه مشکی به صورت قشنگش بخشیده...
میپرسم مگر فردا چه خبر است
میگوید "پینگ پونگ مسجد دیگه"...
هیچوقت چنین چیزی را نخواسته بودم
اما دخترک پرانرژی در سن 12 سالگی اولین چادرش را خریده و چقدر هم خوشحال است که میخواهد با آن به مسجد بیاید.
هرگز معتقد نبودم که چادر به تنهایی با خودش حیا میآورد که موید ادعایم همهی چادرهای بیدلیلی هستند که بر سر آدمها قرار گرفتهاند و بود و نبودش در کنترل رفتار و نجابتشان هرگز نقشی ایفا نکرده است
و برای عده ای هم فقط "حجاباستایل"ی شده است که بیشتر به چشم بیایند،
(این را کسی میگوید که خودش در نقطهای از مسیر چادر را انتخاب کرده است)
اما برای این بچهها که خودشان انتخاب میکنند و با شوق سرشان میکنند، حتی اگر برای حرمت مسجد باشد،
قشنگ و دوست داشتنیست
حتی روی راه رفتنشان موثر است
خانومتر میشوند و تمرین حیا را شروع میکنند و اگر درست و دلسوزانه مراقبت شوند آوردههای بعدی یکی یکی میرسند،
دخترک پرانرژی بعد از بازی در مسجد مانده بود و آخر شب پیام داد که با چادرش در نماز جماعت هم شرکت کرده است.
این اولین نمازِ دخترک چادری من در مسجد بود.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#نوجوانی
#چادر
دخترک "خندان" شال و کلاه میپوشد
و به مسجد میاید
و البته مراقبت میکند که موهایش دیده نشوند،
حتی گاهی در کوچه که راه میرویم میپرسد "خانوم موهایم بیرون نیستند؟!"
و برایش دغدغه است،
اما چادر نمیپوشد و خیلی جدی و رسمی
اعلام میکند من چادری نیستم
دخترک "بلا" اما از همان اول تکلیفش معلوم بود
تا آنجا که مادرش پنهانی پیگیر بود که
ازش بخواهید روسری بپوشد
دوست نداشت و به یک اسکارف کوچک
اکتفا میکرد
موهای بلندش را میبافت
و طبیعتا اسکارف 20 سانتی
فقط روی سرش را میپوشاند
چندباری در کوچه که راه میرفتیم
گیسهای بافتهاش را داخل کاپشنش کردم
مقاومت نمیکرد من هم چیزی نمیگفتم
و خودش هم میگفت من اصلا چادر ندارم!
تا اینکه دخترک "پرانرژی" چادر خرید
و برای بازی با چادر به مسجد آمد
عکسش را گرفتم و استوری کردم
و زیرش نوشتم که چه زیبا و باشکوه شدی و ...
میدانستم که خودش و دوستانش میبینند،
چندروز بعدترش دخترک "خندان" با چادر به مسجد آمد
خیلی مرتب و قشنگ و قاطع چادرش را گرفته بود
این بار عکس او را استوری کردم و بقول خودش برایش عشقولانه نوشتم
و دوستانش قلب و بوسه برای استوری فرستادند
چندروزی گذشت
شب هیئت بچهها بود
برای کاری به کتابخانه رفتم
و سرم مشغول کار بود
که کسی سلام کرد
سرم را که بلند کردم اول نشناختم
دختر خانومی با یک روسری مشکی
که خیلی مرتب بسته شده بود
و چادری که خیلی خوب گرفته بود ایستاده بود
و چون ماسک داشت و پوشش متفاوت،
چندثانیه طول کشید تا متوجه شدم که
ایشان همان دخترک "بلا" ست
دخترکی که همیشه در هیئت اسکارف و بلوز و شلوار دیده بودمش
و حالا باوقار و خانوم مقابلم ایستاده بود!
به این چادر پوشیدنها امتیاز قطعی نمیدهم
دوامی دارند یا خیر هم بستگی به نقشآفرینی خانواده دارد
اما تکرار میکنم که فطرت بچهها
همینقدر زلال و حقیقتجو است
و حیاپذیری آنها نیاز به اجبار و تهدید
و ارعاب هم ندارد
کافیست محیط برایشان مهیا باشد
ونسبت به پوشش وحیا احساس خوبی پیدا کنند.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#حجاب #هویت #جذابیت #حجاب_استایل
(این تجربهنویسی ابدا قصد قضاوت افراد را با نوع پوششی که دارند، ندارد و صرفا ثبت تجربه است، چه بسیار دوستانی دارم که پوشش اسلامی اما بدون چادر دارند و اتفاقا بیش از منِ چادری، معتقد به مبانی، اهل عمل، اهل خلوص نیت و توفیقات دیگر هستند، نوشته زیر یک رفتارشناسی مصداقی از دوره کودکی و نوجوانی در رابطه با حجاب است) :
مربی جدید حجاب اسلامی دارد، میگویم حجاب اسلامی چون به این نام رایج است، یعنی مانتوی بلند عبایی و روسری بزرگ...
وقتی دیدم ایشان مربی شده اولین گزارهای که به ذهنم رسید الگوبرداری دخترها بود، نه دخترهای بدحجاب، چون آنها از این شکل و شمایل غالبا الگوبرداری نمیکنند، ذهنم رفت سراغ دخترهای چادری مجموعه و این فقط یک گمانهزنی ذهنی بود.
اما مدتی بعد وقتی محجبهترین دختر چادری مجموعه را دیدم که #عبای مشکی پوشیده با روسری بزرگ و البته کاملا باحجاب، حدسم به یقین تبدیل شد که این اتفاق غالبا میافتد، چون خود مربی هم قبلترها #چادر میپوشید و بعد از آشناشدن با یک مجموعه طراحی #حجاب_استایل این پوشش را انتخاب کرد.
علیایحال مانتوی عبایی و روسری بزرگ هم یک حجاب کافی است اما حرفم این است که هرگز تصور نکنید با جذاب کردن #حجاب میشود کودک و نوجوان بیحجاب یا بدحجاب را محجبه کرد که اتفاقا تجربه نشان داده ماجرا خلاف تصور اتفاق میافتد، ضمن آنکه جذاب نشان دادن حجاب یک مسیر کاملا انحرافی است که به سرانجام نمیرسد و اصل و هویت و معنای حجاب به مفهوم #جذابیت هیچ ربط ماهوی و معنایی ندارد.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#روزنوشت
#او_و_دخترش
من و دخترم، او و دخترش نشستهایم و منتظریم کارمان راه بیفتد، دخترش موهای #کراتینه اش را دور شانهاش ریخته و یک #روسری کوچک روی موهایش طوری نشانده که از پشت و جلو کاملا بیرون باشند. مادر اما #چادر پوشیده و با حجاب کامل نشسته است.
طبق ناخودآگاه عاشقم که #کودک و #نوجوان را از هر نوعش میپرستد، با دخترک حرف میزنم. میگوید تولد 20 سالگیاش شده و میخواهد مژه بکارد و عکس بگیرد تا یادگاری بماند. میگویم چقدر نوجوانطور است چهرهات، از آنها که اصلا پیر نمیشوند. محجوبانه میخندد و به واقع حجب و حیای دخترانه دارد و چهرهای که از همان نگاه اول دوستش دارم.
مادرش وارد صحبت میشود با لحنی که ارتعاش دارد و هنوز نمیدانم چرا... میگوید قرار بود به مناسبت تولدش کلیپ درست کند و در اینستاگرام بگذارد اما دسترسی نداریم و مجبور است فقط عکس بگیرد. به شکل و شمایل محجبه #مادر این حرفها نمیخورد اما چیزی نمیگویم و دوباره با #دختر جوان مشغول صحبت میشوم. حتی خندیدنهایش محجوبانه است. میگویم وارد بهترین دهه زندگی داری میشوی خوش به حالت... میگوید برای همین میخواهم تولد متفاوتی بگیرم. داریم با هم حرف میزنیم که مادر با صدایی که همان ارتعاش عجیب را دارد میآید وسط کلاممان و میپرسد دختر شماست؟! میگویم بله... میپرسد چه رشتهای میخواند و بعد ابراز حیرت میکند از پاسخی که میشنود و هنوز نمیدانم چرا... بعدتر با صدایی که حالا دیگر کاملا مرتعش است و چشمانی که حتی مردمکش دارد تکان میخورد، میگوید به زودی سرنگون میکنیم اینهارا و از شرشان راحت میشویم. برای لحظاتی میمانم و بعد خیلی عادی میگویم هرچه خدا بخواهد و خیر باشد!
با عصبانیتی که ربطی به آن جمع و فضا و دوستی چنددقیقهای من و دخترش ندارد، صدایش را بلند میکند و میگوید من آدم معتقدی هستم اما از دخترم خواستهام حجابش را بردارد و به خیابان برود تا اینها سرنگون بشوند. با لبخند میپرسم چطور معتقد هستید اما از دخترتان این را خواستهاید؟! میگوید بخاطر گرانیها، اختلاسها، دروغگوییها... میگویم اینها که گفتید قبول اما چرا دخترتان باید حجابش را بردارد؟... میگوید به نشانه اعتراض... میگویم حکم خدا چه ربطی به خطای مسئولین دارد؟ میگوید جواب خدا را خودم میدهم مشکلی نیست اما اینها باید ادب شوند. میپرسم با برداشتن #حجاب دختر شما اینها ادب میشوند؟ صدایش را بلندتر میکند و میگوید بله هرکاری میکنم که اینها ادب شوند و بعد حرفهایی میزند که نوشتنش را هم دوست ندارم و عجیب است که دخترک 20 ساله در تمام این مدت محجوبانه نگاهش به پایین است. بغضم میگیرد برای دختری که هنوز #حیا دارد هنوز #عفیف است و هنوز یاد نگرفته صدایش را بلند کند.
دوباره سر صحبت را با دخترک باز میکنم و میگویم ان شاء الله جشن بعدی جشن دوتاشدنت باشد #خوشگل خانوم... لبخند محجوبانهای میزند و مادرش غرشوار میان کلامم میآید و میگوید عروسش نمیکنم تا وقتی که از این کشور بفرستمش برود و آنجا هرکاری که خواست بکند...دخترک همچنان در سکوت است و مادر دارد با صدای بلند به #حاکمیت بدوبیراه میگوید و من این میان دلم میخواهد دخترک زیبا را در بر بگیرم و از چنگال مادری که عقدههای فروخفتهاش را دارد سر دخترک جوانش جبران میکند و اصلا نمیدانم چگونه مادر شده است، بیرون بیاورم...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann