eitaa logo
غلط ننویسیم
14.1هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
441 ویدیو
5 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/v257.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو چهره بنما دلبرا ! تا جـان برافشانم چوشمع صبحتون بخیر و پر برکت 😍 🖊@ghalatnanevisim
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزردۀ گزند مباد سلامت همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد.. در این چمن چو درآید خزان به یغمایی رهش به سرو سهی‌قامت بلند مباد در آن بساط که حُسن تو جلوه آغازد مجال طعنۀ بدبین و بدپسند مباد هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند بر آتش تو به جز جان او سپند مباد.. 🖊@ghalatnanevisim
سحر بلبل حکایت با صبا کرد که عشق روی گل با ما چه‌ها کرد از آن رنگ رخم خون در دل افتاد و از آن گلشن به خارم مبتلا کرد غلام همت آن نازنینم که کار خیر بی روی و ریا کرد من از بیگانگان دیگر ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد 🖊@ghalatnanevisim
در خراباتِ مُغان نورِ خدا می‌بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم جلوه بر من مفروش ای مَلِکُ‌الْحاج که تو خانه می‌بینی و من خانه‌خدا می‌بینم خواهم از زلفِ بُتان نافه‌گشایی کردن فکرِ دور است همانا که خطا می‌بینم سوزِ دل، اشکِ روان، آهِ سحر، نالهٔ شب این همه از نظرِ لطفِ شما می‌بینم هر دَم از رویِ تو نقشی زَنَدَم راهِ خیال با که گویم که در این پرده چه‌ها می‌بینم کس ندیده‌ست ز مُشکِ خُتَن و نافهٔ چین آنچه من هر سَحَر از بادِ صبا می‌بینم دوستان عیبِ نظربازیِ حافظ مکنید که من او را ز مُحِبّانِ شما می‌بینم 🖊@ghalatnanevisim
عشقِ رخِ یار، بر منِ زار مگیر بر خسته‌دلانِ رندِ خَمّار مگیر صوفی چو تو رسمِ رهروان می‌دانی بر مَردمِ رند، نکته بسیار مگیر 🖊@ghalatnanevisim
ای سایهٔ سنبلت سمن پرورده یاقوت لبت درّ عدَن پرورده همچون لب خود مدام جان می‌پرور زان راح که روحیست به تن پرورده 🖊@ghalatnanevisim
یارم چو قدحْ به دست گیرد بازارِ بُتانْ شکست گیرد هر کس که بدیدْ چشم او گفت کو محتسبی که مست گیرد؟ در بحرْ فِتاده‌ام چو ماهی تا یار مرا به شَست گیرد در پاشْ فِتاده‌ام به زاری آیا بُوَد آن که دست گیرد؟ خُرَّم دلِ آن که همچو حافظ جامی ز مِیِ اَلَست گیرد 🖊@ghalatnanevisim
دارم امید عاطفتی از جناب دوست کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست دانم که بُگذرد ز سرِ جرمِ من که او گر چه پریوش است ولیکن فرشته‌ خوست چندان گریستیم که هر کس که برگذشت در اشکِ ما چو دید روان گفت «کاین چه جوست؟» هیچ است آن دهان و نبینم از او نشان موی است آن میان و ندانم که آن چه موست دارم عجب ز نقشِ خیالش که چون نرفت از دیده‌ام که دَم به دَمش کار شُست و شوست بی گفت و گوی زلفِ تو دل را همی کُشد با زلف دلکَش تو که را روی گفت و گوست؟ عمری‌ست تا ز زلفِ تو بویی شنیده‌ام زان بوی در مشامِ دلِ من هنوز بوست حافظ بد است حالِ پریشانِ تو، ولی بر بویِ زلفِ یار پریشانیَت نکوست 🖊@ghalatnanevisim
ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی اسباب جمع داری و کاری نمی‌کنی چوگان حکم در کف و گویی نمی‌زنی باز ظفر به دست و شکاری نمی‌کنی این خون که موج می‌زند اندر جگر تو را در کار رنگ و بوی نگاری نمی‌کنی مشکین از آن نشد دمِ خلقت که چون صبا بر خاک کوی دوست گذاری نمی‌کنی ترسم کز این چمن نبری آستین گل کز گلشنش تحملِ خاری نمی‌کنی در آستین جان تو صد نافه مدرج است وان را فدای طرهٔ یاری نمی‌کنی ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک واندیشه از بلای خماری نمی‌کنی حافظ برو که بندگی پادشاه وقت گر جمله می‌کنند تو باری نمی‌کنی 🖊@ghalatnanevisim
هرکه شد محرم دل.حافظ.mp3
زمان: حجم: 3.05M
🎙 | خوانش غزل حافظ هر که شد محرمِ دل در حرمِ یار بماند وآن که این کار ندانست در انکار بماند اگر از پرده برون شد دلِ من عیب مکن شُکرِ ایزد! که نه در پرده‌ی پندار بماند صوفیان واسِتَدَند از گروِ مِی همه رَخت دلقِ ما بود که در خانه‌ی خَمّار بماند محتسب شیخ شد و فِسقِ خود از یاد بِبُرد قصه‌ی ماست که در هر سرِ بازار بماند هر مِیِ لعل کز آن دستِ بلورین سِتَدیم آبِ حسرت شد و در چشمِ گهربار بماند جز دلِ من کز ازل تا به ابد عاشق رفت جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند گشت بیمار که چون چشمِ تو گردد نرگس شیوه‌ی تو نَشُدَش حاصل و بیمار بماند از صدایِ سخنِ عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبدِ دَوّار بماند داشتم دلقی و صد عیبِ مرا می‌پوشید خرقه رهنِ مِی و مطرب شد و زُنّار بماند بر جمالِ تو چنان صورتِ چین حیران شد که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند به تماشاگَهِ زلفش دلِ حافظ روزی شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند 🖊@ghalatnanevisim
نیست در شهر نگاری که دلِ ما بِبَرَد بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد کو حریفی کَشِ سرمست که پیشِ کرمش عاشقِ سوخته دل نامِ تمنا ببرد باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم آه از آن روز که بادَت گلِ رعنا ببرد رهزنِ دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد در خیال این همه لُعبَت به هوس می‌بازم بو که صاحب نظری نامِ تماشا ببرد علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد ترسم آن نرگسِ مستانه به یَغما ببرد بانگِ گاوی چه صدا بازدهد؟ عشوه مَخر سامری کیست که دست از یدِ بیضا ببرد؟ جامِ میناییِ مِی سَدِّ رَهِ تنگ دلیست مَنِه از دست که سیلِ غمت از جا ببرد راهِ عشق ار چه کمینگاه کمانداران است هر که دانسته رَوَد صَرفه ز اَعدا ببرد حافظ! ار جان طلبد غمزهٔ مستانهٔ یار خانه از غیر بپرداز و بِهِل تا ببرد 🖊@ghalatnanevisim