شعری که دوست نشنودش عاشقانه نیست
عمری گرفته ایم فقط وقت عشق را
#اصغر_معاذی
#عشق
امـروز پشتِ پنجـره، گلـدان گذاشتم
از غصه سر به نردهی ایوان گذاشتم...
دست و دلم به شعر نمیرفت مدتی!
عکسِ تو را کنارِ قلمدان گذاشتم...
شعر آمد و تو آمدی و خط به خط به خط
اسـمِ تـو را نوشتـم و باران گذاشتـم..!
با طعــمِ قهوهای که نخـوردم کنارِ تو
بر ذهن میزِ خسته دو فنجان گذاشتم...
عطــرِ تو را برای غــمِ روزهـــای عید
شــالِ تـو را بـرای زمســتان گذاشتـم...
از گریه خیس و خالیام امشب که نیستی
چتــرِ تو را کنارِ خـیابان گذاشتـم...
عشقت مرا به حاشیه راندهست از خودم
اینگــونه شد که سـر به بیابان گذاشتـم...
#اصغر_معاذی