چند روزیست خرم گم شده پیجورم نیست
من مرادم که خر ساده ی رنجورم نیست
پاک چشم و دلش اندازه ی گنجشک و نجیب
بارکِش ،حرف شنو، خوشکلِ مو بورم نیست
خر نگو،! اسب عرب زِبْر و زرنگ و باهوش
لَنگ می زد کَمَکی، کره ی تیمورم نیست
آخرین مرتبه در مزرعه با نره خری
درد دل کرده که عاشق شده ام زورم نیست
پدرش کرده سفارش که ببر این خره را..
به چمن!،عذر به تقصیر که مقدورم نیست
کاه کاهیده شده یونجه که نایاب شده
حالت عر عر و تمکین به دستورم نیست
شرمسار توام ای خر که نه آبی دارم..
و نه خاکی به سرم ، گل به سرِ گورم نیست
رد او را زده ام تا در یک رستوران
آشپز گفت برو حیف که ساطورم نیست
دوستان شرح پریشانی من را خرکی
کرده آواز و بگویید که سنتورم نیست
«پدرام اکبری »
#خر_نامه
#شعر_طنز