eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
353 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
574 ویدیو
112 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🔹ارجاع به قرینه‌های بافتی - گفتمانی:  آیا شعر زمستان اخوان ثالث یک شعر بدون قرینه است؟ برخی معتقدند شعر «زمستان» اخوان در روساخت صرفاً توصیف سرما و زمستان است و شاعر قرینه یا علاقه‌ای را نشان نمی‌دهد تا خواننده متوجه استعاری بودن این شعر شود. و البته این مسئله‌ی را از ارزش‌های زیبایی‌شناختی این شعر تلقی می‌کنند. سوال من این است اگر قرینه و علاقه‌ای در شعر نیست پس چگونه مخاطبان، این شعر را نوعی شعر رمزی- سیاسی فهم کرده‌اند؟ درباره‌ی قرینه در این شعر می‌توان به دو نوع واقعیت‌زدایی و خلق فضای دیگرگونه اشاره کرد: اولین نوع آن قرینه ساده و غیربافتی است. قرینه‌ای در ساختار شعر پنهان است و خواننده باید آن را باز کند  تا فرق استعاره و واقعیت را تشخیص دهد. در این شعر حتی اولین کلمه( سلام) قرینه‌ای است تا نشان دهد که زمستان این شعر زمستان طبیعت نیست و شاعر از فضای زمستانی سیاسی حکایت می‌کند. اما قرینه‌ی بافتی چیست؟ قرینه‌ی بافتی فضایی است که گفتمان می‌سازد. چنانکه همه‌ی شاعران و هنرمندان به این قرینه‌ها تکیه می‌کنند. این که شب، بیمارستان، زندان و ..استعاره از استبداد باشد یک قرینه‌ی بافتی- گفتمانی است. این نوع قرینه را شعر سیاسی ایران بعد از مشروطه بوجود آورد و در دهه‌ی پنجاه اوج گرفت. اخوان ثالث در واقع به این قرینه‌های بافتی ارجاع می‌دهد و خواننده‌ آن عصر به راحتی می‌فهمید که مثلا شعر باغ  بی‌برگی استعاره از چیست یا زمستان استعاره از چه فضایی است. متاسفانه ارجاع خوانندگان شعر معاصر به قرینه‌های بافتی- گفتمانی باعث شده است که بسیاری از خوانندگان حتی شعرهای غیرسیاسی را سیاسی بفهمند. در واقع این نوع قرینه‌سازی منجر به نوعی ساخت کلیشه‌ای در تاویل و فهم می‌شود. بنابراین  یکی از عواملی که باعث شده است  تا خوانندگان عمومی شعر معاصر نتوانند شعر دهه‌ی هفتاد را بفهمند در واقع عادت‌واره ارجاع به قرینه‌های بافتی - گفتمانی است. زیرا خوانندگان عادت کرده به شعر‌های رمزی - سیاسی هر کلمه را با قرینه‌ی سیاسی باز می‌کنند. از این رو  وقتی شاعر می‌گفت شب،  پنجره و کبوتر به یاد استبداد و آزادی می‌افتادند. این رمز آفرینی نه تنها هنری نبود بلکه بیشتر از سمبولیستی می‌گوید که زاده‌ی سانسور بود. در حالی که هدف شعر سمبولیسم این نبود که از سانسور اجتماعی عبور کند. سمبولیسم در واقع از سانسوری می‌خواست عبور کند که در ناخودآگاه زبان است. بنابراین دوباره زبان را آشفته می‌کرد تا چیزهای دیگر‌گونه و غریبی از آن زاده شود. 🦋🦋 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
🔹نقد و توطئه‌ی شاعران علیه منتقد   هر چقدر منتقد را به‌عنوان منتقدِ جدی بپذیرند، به‌همان نسبت هنرمند یا شاعر بودنش را به زیر سوال می‌برند؛ به‌عبارت دیگر هرچقدر نقدهای منتقد را جدی می‌گیرند، به‌همان نسبت آفرینش‌های هنریش را به سوء‌ظن می‌نگرند؛ که او اگرچه منتقد خوبی ست اما شاعر خوبی نیست. در واقع صفت منتقد خوب را به این دلیل به او داده‌اند تا ادعا شاعری نکند.  آیا این رفتار به این معنی ست که هنرمند یا شاعرِ منتقد، هنرش را با نقدهایش قربانی می‌کند یا به این معنی است که هنرمندان و شاعران علیه هنرمند یا شاعر منتقد توطئه می‌کنند؟ البته آرمانگرایی منتقد می‌تواند علیه هنرش بکار گرفته شود؛ اما این آرمانگرایی منتقد نیست که هنرش را تهدید می‌کند بلکه این انباشتگی عقده‌هایی انتقام است که خود را در نقاب پیچیده‌ای پنهان می‌کند که معمولاً ضربات کشنده‌اش تشبیه به بدنی می‌شود که علیه خود دسیسه می‌کند مثل بیماری‌ها خود ایمنی که ناخواسته بدن بیمار را تخریب می‌کنند. این انتقام پیچیده، در سکوتی دردناک و مرگبار اتفاق می‌افتد با این توهم که منتقد در حسرتِ شاعر یا هنرمند شدن منتقد شده است؛ گزاره‌ای که در نقد ادبی قرن نوزدهم میلادی در  غرب مدام تکرار می‌شد. اما این توهم هم‌سن و سال خود نقد است. تپانچه‌ای است که همیشه در جیب شاعران و هنرمندان غیرخلاق پنهان است که ناگهان به سمت منتقد شلیک می‌شود. بنابراین هر منتقد- هنرمندی که نقد می‌کند باید بداند که سرانجام علیه هنرش با سکوت یا بی‌اعتنایی توطئه خواهند کرد. در ایران معاصر رضا براهنی  و محمد حقوقی نمونه‌ی آشکار  منتقد - شاعراند که هنرشان قربانی نقدهایشان شده است. در حالی که حقوقی و براهنی مدام به ساختارهای نو در شعر فکر می‌کردند اما کمتر شعری از شعرهایشان تفسیر و تحلیل شد تا فهم عامه آن‌ها را درک کند. کدام شعر براهنی تفسیر کرده‌اند چنانکه شعرهای شاعرانی چون شاملو و اخوان و فروغ و سپهری را تفسیر کرده‌اند؟ این همه کتاب درباره‌ی فروغ و سپهری و اخوان و شاملو نوشتند دریغ از یک کتاب درباره‌ی شعر حقوقی و براهنی. و این توطئه‌‌ی آگاهانه یا ناآگاهانه‌ی شاعرانی بود که نمی‌خواستند شعرشان را به رسمیت بشناسند. از تفسیرهایشان بهره بردند اما هنرشان را مصادره کردند. آن‌ها فراموش می‌کنند که بخشی از شهرت شاملو و اخوان و فروغ و سپهری ساخته منتقدان است. به همین در فلسفه‌ی نقد گفته‌اند بین نقد و دموکراسی ارتباط پیچیده است. نقد سکولار است؛ رابطه‌ی چندوجهی با سرنوشت خود عقل در جوامع مختلف دارد. چنانکه نقد عقل محض کانت بعد از عصر روشنگری نوشته می‌شود. توطئه علیه منتقد اصیل، نشانه‌‌ی جامعه‌ای است که نمی‌داند نقد چیست و اغلب آن با استعاره‌ی انتقام و سوءنیت می‌فهمد استعاره‌ای که یادآور دوران تعصبات غیرمنطقی عصر پیشامدرن است. و البته در جامعه‌ای که نقد را عملی انتقامی می‌فهمند کسانی هم در لباس منتقد ظاهر خواهند تا انتقام بگیرند.  کانت روشنگری نقد را نوعی بلوغ می‌دانست که انسان را از مرحله‌ی صغارت به مرحله‌ی کمال عبور می‌دهد؛ اما تنها این منتقد نیست که باید از صغارت عبور کند، بلکه هنرمند و شاعر هم باید به آن بلوغ فکر برسد تا درک کند که اولاً منتقد متفکری است مستقل و ثانیاً نقد نوعی فهم هستی است از طریق مشارکت در هنرهایی که دیگران می‌آفرینند. منتقد با خوانش اثر شاعر یا هنرمند به تفکر دست نمی‌یابد بلکه تفکر خود را در اثر شاعر و هنرمند بارگذاری می‌کند. قرار نیست منتقد با نقدش کسی را از گمراهی و اشتباه نجات دهد. تصویر نجات‌بخش از منتقد تصویر غیرعقلانی از جامعه‌ای است که مدام دنبال ناجی می‌گردد. هدف نقد در واقع گسترش جهان‌های هنر است تا آثار هنری و ادبی را به جاهایی ببرد که امکان‌های شگفت زاده شوند. درست است که یکی از هدف‌های نقد تشخیص سره از ناسره است اما باید تقابل سره و ناسره را چون استعاره فهمید. کارکرد نقد فقط اصلاح اثر هنری نیست؛ منتقد مصلح است و اصلاح یعنی اصلاح فهم و عبور از بن‌بست‌هایی که اثر هنری را محاصره کرده است. به همین دلیل این منتقد است که می‌تواند سکوت آثار ناگهانی و خلاق را تأویل کند تا از راز خود سخن بگویند. منتقد هرمسی است میان هنرمند و مردم. اوست که با انواع نزول‌ها و صعودها سخنی را پایین و بالا می‌برد تا پرتو هنر به جاهای تاریکتر بتابد. منتقد باید متفکر باشد چرا که همیشه در فراسوی اثر هنری جهان‌های رها شده یا حصار شده‌ای است که از چشم‌های مخفی می‌مانند. منتقد البته صاحب ایدئولوژی است چنانکه ممکن است اثری در دام ایدئولوژی او گرفتار شود در این صورت نقدِ نقد با تفکر منتقد دیگر می‌تواند جدالی راهی‌بخش را رقم زند. هر استبدادی تفکر را مسدود می‌کند بنابراین نقدِ نقد منتقد می‌تواند رهایی‌بخش باشد تا دیکتاتوری نقد اتفاق نیفتد. 🍁🍁 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅
🔹تأملی در شعر سید‌علی صالحی با خاطره سال ۷۲ معلم ادبیات فارسی دبیرستان‌های تهران بودم. و البته دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات هم. در آن سال‌ها ارتباط من با شمس لنگرودی عزیز یک امید بود. می‌توانستم با او به جلساتی راه یابم که در آن زمان آرزویش را داشتم. یکی از جلسات هفتگی، اگر اشتباه نکنم در چهار راه فلسطین تشکیل می‌شد.در این جلسات معمولاً جناب عنایت سمیعی،جناب شمس، زنده یاد عمران صلاحی، استاد بی‌نظیر علی‌محمد حق‌شناس،جناب دکتر مجابی، جناب سید علی صالحی هر هفته می‌آمدند اما کسانی چون استاد براهنی، زنده یاد حقوقی، استاد باطنی گاه گاهی. من در همین جلسات شعر می‌خواندم.  یک بار محمد حقوقی شعرم را نقد کرد. یک بار در شعرم از کلمه «گرده» استفاده کرده بودم که مایه‌ی طنز شد و دکتر حق‌شناس بارها به شوخی می‌گفت: «گرده آقای جهاندیده؟!» بعد می‌خندید. همین خنده‌ها باعث شد که من «گرده» را به شانه تغییر دهم. استاد حق‌شناس بی‌نظیر بود. هر بار عکسش را در تنهایی می‌بینم اشک در چشمم حلقه می‌زند. یک نجیب زاده اصیل بود. دوازده سال بعد( ۱۳۸۴) او را به همایش کشوری ادبیات که در آموزش و پرورش گیلان برگزار می‌شد دعوت کردم. آن روز تلفنی با ایشان صحبت کردم که آرزو دارم شما باشید و او با لحن بسیار محبت‌آمیز گفت: «مریضم آقای جهاندیده» روحش شاد. خیلی خوشحالم که با او اگرچه کوتاه همنشین بودم. استاد حق‌شناس، شمس لنگرودی را بسیار دوست داشت. یک بار هم در لنگرود برای بزرگداشت شمس به اتفاق استاد مخبر و جناب غبرایی سخنرانی کرد و البته من هم در آن جلسه سخنرانی کوتاهی داشتم. بگذریم به جلسه هفتگی چهار راه فلسطین باز می‌گردم. یک روز این شعر را خواندم: «نمی‌دانم تو شکسته‌ای یا من یا پنجرگان جهان‌مان که این‌گونه بادهای پیر از پیشانی ما عبور می‌کند و صدای ما یخ می‌زند مگر چقدر ما گریسته‌ایم که مرغان دریا می‌آیند و بر شانه‌مان می‌نشینند و باران اتفاق ساده‌ی دل می‌شود» همین که به اینجا رسیدم  «مگر چقدر ما گریسته‌ایم /که مرغان دریا می‌آیند و بر شانه‌مان می‌نشینند» جناب سید علی صالحی با هیجانی خاصی تشویقم کرد گفتند: «عااالی» اما وقتی جمله آخر را گفتم: «و باران اتفاق ساده دل می‌شود» گفت: «اه خراب کردی!» چرا او از  تصویر اول لذت برد و اما از تصویر دوم در واقع حالش به هم خورد؟ تصویر اول به زبان و تخیل صالحی نزدیک بود. اما تصویر دوم  یک تصویر رمانتیک و احساسی بود که صالحی از آن در شعر پرهیز می‌کند. شعر صالحی در روساخت شعر گفتار است اما در ژرف‌ساخت شعر گفتار نیست. صالحی چیزی را در زبان عامیانه کشف نکرده  بلکه شعر او با زبان عامیانه شروع می شود تا به «منطق احساس» دست یابد. به همین دلیل می‌توان گفت شعر صالحی همان «بازنمایی ساختار احساسی است که از اندیشه می‌گریزد.» به همین دلیل شعر صالحی اصلا به شعر  یدالله رویایی شبیه نیست. بنابراین آنهایی که می‌گویند صالحی از نوعی سمبولیسم کمک می‌گیرد به نظرم اشتباه است. شعر صالحی تماما شعر شرقی است. شعری که مدام دچار مونولوگ شبیه به دیالوگ می‌شود. اینکه ناگهان چیزی به عنوان «نامه‌ها» موضوع شعرش قرار می‌گیرد این است که شعر صالحی شعر دو نفره است به همین دلیل زبان شعر او محاوره‌ای و معطوف به گفتگو است. گفتگوی درونی و بیرونی شعر صالحی معمولاً روایی، نوستالژیک و احساسی است. بنابراین شعر او در واقع معطوف به نوعی «جامعه‌شناسی عواطف و احساسات» است. از این رو خواننده متفکر در شعر او چیزی نمی‌یابد اما همه می‌توانند تحت تأثیر عواطف زیبایی‌شناختی شعر صالحی قرار گیرند. همانطور که گفتم شعر صالحی مونولوگ گفتگو‌نما است مدام دارد با کسی حرف می‌زند. از این جهت تخیل شعر او بسیار از لحن‌های عاطفی کمک می‌گیرد. بگذارید یک سوال طرح کنم چرا صالحی برای خوانش شعر «ری‌را» یا شعرهای دیگر از صدای ویژه‌ی خسرو شکیبایی کمک گرفت؟ در رفتارهای بدنی، کنشی و لحن صحبت کردن شکیبایی می‌توان  یک «کهن الگو» دید. مهرجویی در واقع تحت تأثیر همین کهن الگو قرار گرفت و او را برای بازی در فیلم هامون برگزید. فیلم هامون اگزیستانسیالیستی است. شخصیت هامون یک شخصیت احساسی است که مدام دچار مونولوگ‌های شبه فلسفی، وجودی و عاشقانه می‌شود. صدای خش‌دار، غنه‌ای، منحصر به فرد و خسته‌ی شکیبایی مخاطب را راضی می‌کند که عاشق آرمانی ادبیات باید چنین صدایی داشته باشد. اکنون اگر دلیل انتخاب شکیبایی را برای بازی در فیلم هامون با دلیل انتخاب او را در خوانش شعر صالحی بسنجیم می‌بینیم این دو یک قهرمان ویژه در شخصیت شکیبایی جستجو کرده‌اند. شعر صالحی رمانتیک نیست اما به شدت از مولفه‌های شعر رمانتیک کمک می‌گیرد. در شعر صالحی هم می‌توان یک اگزیستانسیالیسم رمانتیک‌گونه جستجو کرد. حسی که راوی شعرهای صالحی به جهان دارد عموما عمق بخشیدن به زیست هر روزینه‌ی آدم‌ها است.