تا بودهاند بیرگ و بیریشه عدهای
خواهیم رفت بیخبر از پیشِ عدهای...
گاه آدمی چهسخت، پشیمان شدهست که،
یکعمر بوده همدم و هم کیشِ عدهای...
میترسم از محبتِ مشکوکِ دوستان
گرگاست پشتِ صورتکِ میشِ عدهای...
چیزی بهجز سیاهی و پوچی نمیچکد
از مغزهای منفعتاندیشِ عدهای...
دنیا اگرچه بوده چو کندویی از عسل
یکعده نوش خورده و ما نیشِ عدهای...
سربازگونه در دلِ شطرنجِ روزگار
یکریز میشویم پس و پیش عدهای...
این زندگی نمایشی از قلع و قمعهاست
قومی شبیهِ سنگ و چنان شیشه عدهای...
یکروز میرسد که زمین چرخ میخورد
آن وقت دستِ ماست گِرو، ریش عدهای...
#طاهره_نوری