♦️ در وام خواستن مولوی و شکایت از پاچه خواری و وزیران بجز خوبان ایشان
"بشنو از نِی چون حکایت می کند"
از گرانی ها "شکایت می کند"
از گرانی های بی حدّ و اساس
از ربا و رشوه و از اختلاس
از وزیرانِ به جرات بی خیال
از امیرانِ نهایت خسته حال
"سینه خواهم شَرحه شَرحه از فراق"
تا وزیران را نشانَم بر الاغ!
جملگی را سوی تُرکستان بَرَم
دورتر از میهنِ ایران بَرَم
گر شود کشور زمانی بی وزیر
میشود در حدّ اعلا بی نظیر
"مدّتی این مثنوی تاخیر شد"
ماست های مش غضنفر شیر شد
بعدِ عمری مولوی با اضطرار
خواست تا وامی ستانَد از قرار
بانک آمد با وقارِ کاملی
تا بگیرد وامِ خوب و عاجلی
با مشقّت رفت در نوبت نشست
روی سر، دستار را محکم ببست
بعدِ آن تنظیم شد بند قبا
تا نگردد شُل اساسِ این بنا
هر که می خواهد ستانَد وامِ توپ
پارتی میخواهد و یک نامِ توپ
دستمالی باید از جنسِ حریر
تا بمالَد بر سر و روی امیر
پاچه خواری را بیاموزَد دُرُست
مو به مو با جسمِ خوب و تندرست
پاچه خواری هر کسی آموخته
در حسابش سیم و زر اندوخته
پاچه خواری خود اصولِ دیگرست
پاچه خواری از گدایی بهترست
"مدتی چون مثنوی تاخیر شد"
مولوی از وامِ خود دلگیر شد
پیر شد امّا نیامد وامِ او
تلخ شد در وقتِ پیری کامِ او
حال؛ در یک خانهء مستاجری
روز و شب می بیند او تام و جری
خُلقِ او زهرِ هلاهِل گشته است
اعتقاداتش چو فلفل گشته است
یک دو باری فکرِ شومِ اختلاس
در سرش چرخیده بی حدّ و اساس
منتها بعدش انابه کرده است
نفس را در مایتابه کرده است
"هر کسی از ظنّ خود شد یارِ من"
تا بچابَد درهم و دینارِ من
"سرّ من از نالهء من دور نیست"
هر که شد زنبور زلفش بور نیست
"گر بریزی بحر را در کوزه ای"
یا حواست نیست یا خربوزه ای
بحر را باید کُنی ول توی شهر
یا بریزی مثل اوّل روی بحر
وام آید در کنارت ای رفیق
گر فنونش را بیاموزی دقیق
● مصاریع داخل گیومه از مولوی است ●
✍ محمد خوش آمدی
#طنز
#طنز_انتقادی
#نقیضه
💥 اضافه حقوق
"بیست درصد اضافه شد به حقوق" ۱
سگ و خرس و الاغ فهمیدند
غیرِ اقوامِ دور و خیلی دور
هر چه کور و چُلاق فهمیدند
توی تاکسی جناب راننده
از اضافه حقوق صحبت کرد
تا توانست از حقوق بگیر
با دهانی گُشاده غیبت کرد
زنِ همسایه گفت: می گویند
رفته بالا حقوقِ آقایان
پس چرا جاریَست دم به دمی
اشکهای پُر از غمِ مامان
حافظ از قرنِ هشتمِ هجری
با تبسّم، پیاله ای نوشید
شاد شد زین خبر به باغش رفت
قدری انگور از درختش چید
با تلگرام یک پیامک داد
رودکی، شاعرِ علیل و مریض
با سرور و خوشی و با شادی
به سنائی و صائبِ تبریز!
کرد قلیانِ خویش آماده
مولوی بهرِ شمسِ تبریزی
شمس با حالتی خشوعانه
گفت: چایی برام می ریزی
روی آنتن، کلاغِ دُم مِشکی
قارقارش به نغمهء شادی
از اضافه حقوقِ چُ... مثقال
شاد شد کلّ ارضِ آبادی
چند درصد اضافه شد به حقوق
منتها شد دهانمان سرویس
عارفی گفت: نق نزن جانم
نکُند با نظام هستی... هیس!
بر بلندای منبرِ چوبی
وردِ واعظ، حقوقِ بالا بود
آتشی همچو آتشِ نمرود
منتها در درونِ بابا بود
"گرچه ما بندگانِ پادشهیم" ۲
خر ولی نیستیم ما بَشَریم
با چنین وضعِ اقتصادیِ بد
به گمانم که از مُغُل بَتَریم
"پسرانِ وزیرِ ناقص عقل" ۳
همه گشتند یکطرف گم و گور
آن بزرگه به ارمنستان رفت
دگری رفت دورِ دنیا، تور
شد اضافه، حقوق با شیپور
نه که خیلی به قدرِ چیزِ کمی
ناگهان شد گران و پُر قیمت
سیب و انگور و پرتقالِ بمی
تا خبردار شد جیمی کارتر
ناگهان از دیار فانی رفت
شد عزای عمومی اندر غرب
رفت بالا بها و قیمتِ نفت
مصرعی گفته ام خفن لیکن
با قواعد نموده ام سانسور
بهتر آنست این دو روزهء عمر
اهلِ شادی شویم و اهلِ سرور
۱. این مصرع از استاد حسین کیوانی است.
۲. این مصرع از حافظ است.
۳. این مصرع از سعدی است.
✍ محمد خوش آمدی
#اضافه_حقوق
#شعر_طنز
#طنز_انتقادی
#چهار_پاره
در گرانیها به دینار و دلار و زر بخند
مثل گُلهای بهاری دائماً پرپر بخند
چهرهی غمگین خود را وا بکُن چون غنچهها
خالص و بیادا با حالتِ بهتر بخند
در خیالت از گرانی رسم کن تندیسِ خر
بر لب ایوان نشین و بر جمالِ خر بخند
یا که نقاشی بکُن آن را مثالِ اَستری
بر لب ایوان که نه، بر بام بر استر بخند
با رفیقانت، کریم و اصغر و هوشنگِ تُخس
با نقی و با تقی و محسن و اکبر بخند
گرم؛ با اهل و عیال و بچّههای خود بگیر
ظهر و عصر و صبحگاه و شام با همسر بخند
گاه دیدم خندههایت خشک باشد چون خزان
نه عوض کن حالتش را، مثلِ برگِ تر بخند
گُل به زیر سیلیِ باران شکُفت و شد عبیر
زیرِ سیلیّ گرانی عینهو عنبر بخند
گفت زاهد این گرانی امتحانِ آدمیست
مدّتی را کُن تحمل، بعد در محشر بخند
هر کجا دیدی مناسب بود لبخندی بزن
در کِنشت و دِیر و در مسجد، سرِ منبر بخند
وعدههای خوب بر ملّت بده با سوز و ساز
در نهان، بر ریشِ مرد و زن ولی یکسر بخند
خنده بر هر دردِ بیدرمان "محمّد" جان دواست
زیرِ شمشیرِ قضا بر تیغ و بر خنجر بخند
✍ محمد خوش آمدی
#طنز_انتقادی