پاییز و نسیم صبحدم میخواهم
یک صبح خوش و بدون غم میخواهم
ای دوست! بیا که در کنارت امروز
یک چایی داغ تازه دم میخواهم
#مجتبی_باقی
ای نام تو تسلی چشم انتظارها
مسندنشین قلب همه بیقرارها
تفسیر عشق و آیه ی ایمان و روشنی
مضمون عاشقانه ی بیت و شعارها
صد بغض بی بهانه میان گلو شکفت
دلخسته ایم و زخمی این روزگارها
ما را نبین که پر شده از درد غفلتیم
بنگر به اشک و ناله ی شب زنده دارها
گاهی عنایتی ، سر سوزن تفقدی
دستی بکش تو بر سر ما حال زارها
بی تو بهشت غرق سکوت و تباهی است
گویی جهنمی شده لیل و نهارها
خورشید عدل و سوره ی حق بر زمین بتاب
تا بشکند سیاهی و جهل و حصارها
صبح وصال روی تو عید محبت است
جوشد شراب عاشقی از چشمه سارها
#مجتبی_باقی
یک روز دگر مانده که دی سر برسد
پاییز به پیچ و خم آخر برسد
با سوت زمستان شب #یلدا شود و
سرما چمدان بدست از در برسد
#مجتبی_باقی
زیباست همیشه رنگ خواب دم صبح
گیسوی قشنگ آفتاب دم صبح
دمنوش امید و خنده و شادی را
هر روز بنوش از کتاب دم صبح
#مجتبی_باقی
باران گرفت و دیده ی تر آفریده شد
با نقش گُل به کوه؛ اثر آفریده شد
انسان مدام در پی گفتار تازه بود
اینگونه بود شعر و هنر آفریده شد
از حسرتی که در دل آدم نهفته بود
سیب لب و فریب بشر آفریده شد
وقتی که از بهشت و ساحل آرام رانده شد
آمد به این زمین و ضرر آفریده شد
کام دهان آدم و حوا چو تلخ بود
انگور سبز و قند و شکر آفریده شد
در سجده گاه بتکده جهل و غرور بود
آمد خلیل و خشم تبر آفریده شد
دیوانگی و قتل بشر ابتدا نبود
با خلق پول، جنگ و شرر آفریده شد
فریاد و بانگِ همسرِمن؛ "شاعری بس است
شعرم تمام؛ توپ و تشر آفریده شد
#مجتبی_باقی
خورشید دمید و شوق صحبت داریم
از چشمهی دوستی طراوت داریم
برخیز و بخند و عشق را باور کن
یک عمر برای خواب فرصت داریم
#مجتبی_باقی
خورشید دمید و شوق صحبت داریم
از چشمهی دوستی طراوت داریم
برخیز و بخند و عشق را باور کن
یک عمر برای خواب فرصت داریم
#مجتبی_باقی
صبحی دگر رسید و نوشتم سلام ... دوست
زیباترین سروده و شعر و کلام ... دوست
چتر امید و سایهی مهر و صداقتش
باشد همیشه بر سرِ ما مستدام ... دوست
از هر طرف که تیر بلا هست سمت دل
در ازدحام حادثه ها التیام ... دوست
آرام لحظه لحظهی تنهایی و غم است
در خاطرم همیشه و هر صبح و شام ... دوست
پرسند اگر که علت شادی و شور چیست؟
تنها دلیل شادی ما یک کلام ... دوست
کانون مهر و خاطره بی دوست مرده است
در آسمان شب زده ماهِ تمام ... دوست
گردد غزل بهاری و سرسبز و دلنشین
مطلع ز دوست باشد و حُسن ختام ... دوست
جان کلام و صحبت دل در دو واژه است
اول سلام و آخرِ سر ، والسّلام ... دوست
#مجتبی_باقی
خود را ز غبار غم رها خواهم کرد
از حسرت و کینهها جدا خواهم کرد
تا روز من از نشاط لبریز شود
هر صبح به عشق اقتدا خواهم کرد
#مجتبی_باقی
هر صبح طلوع جنبش و لبخند است
تا چشم تو بر هم بزنی اسفند است
لذت ببر از عمر و دقایق، زیرا
این رشتهی زندگی به مویی بند است
#مجتبی_باقی
هر صبح که خانه عطر نان میگیرد
از چشمهی عاشقی توان میگیرد
از باغ نگاه و غنچهی لبخندت
گلبرگ دلم همیشه جان میگیرد
#مجتبی_باقی
آهو شده دل، به دام شیر افتاده
از توسن اقبال، به زیر افتاده
بی بوسه، فرایند غنیسازی دل
در پشت مذاکرات گیر افتاده
#مجتبی_باقی